سیاسی

"آشتی خودیها" برای خاموش کردن "دعوای ملی"

در خصوص طرح درخواست آشتی ملی توسط آقای خاتمی, مطالب بسیاری نوشته شده است و برنامه های بسیار نیز از زوایای مختلف آنرا مورد بررسی قرار داده اند. آنچه لازم دیدم در این خصوص بنویسم, بررسی جریانی است، که این درخواست را مطرح کرده و اهدافی که در پناه این درخواست یا کمپین, دنبال میکنند. لازم میدانم در اینجا تاکید کنم که هر فردی می تواند هر درخواستی  با هر منطقی داشته باشد, اما مهم آن است که وقتی این درخواست را بصورت یک خواسته “عمومی” و یا “ملی” مطرح میکند، چه جایگاهی برای خودیش و درخواست هایشان قائل میشوند. نکته دیگر که مرا به نوشتن این مقاله وا داشته است, نحوه عنوان کردن ” آشتی ملی”, که بدون اشاره به “دعوای ملی” است. چرا که یکی از مهمترین اصول پایان هر دعوا, تسلیم یک طرف ان، یا ناتوان شدن دو طرف دعوا از ادامه تخاصم و یا نابودی دو طرف دعوا در صورت ادامه تخاصم است. به هرتقدیر،  یک دعوا، باید به سرانجام برسد و ختم آن ، به یک صلح دائمی بی انجامد. آشتی که در آن سرانجامی نیست, مثل آن است که به مستبد مست تیغ بدست, سر تعظیم فرود آورده، به امید آنکه زخمی دیگر نخواهد زد. چه زیبا صائب تبریزی بیان کرده؛

“اظهار عجز بر در ظالم روا مدار         اشک کباب مایهٔ طغیان آتش است”.

هرگز مهم نخواهد بود که قدرت طلبان و اقتدارگران چه قولی و یا وعده ای می دهند، آنها هر آنچه که بگویند و وعده دهند، نقض خواهند کرد. قول و قرار بویژه استبداد دینی سست تر ازآن است که بتوان باور کرد. آنها در نهایت وعده ها و قولهایشان که بنفع شان نباشد, نقض خواهند کرد و آنرا خدعه “الهی” خواهند خواند.

اما آنچه در پیام اصلاح طلبان نظام تحت “آشتی ملی” آورده شده است یک گزافه گویی یا گمراه کردن خواننده و یا شنونده شان، بیش نیست. آقای خاتمی در سخنرانی شان در جمع “ایثارگران” در تاریخ ۲۰ بهمن ماه ۱۳۹۵ در سایت “بنیاد باران” آمده(1) چهار بار از کلمه آشتی ملی استفاده کردند و که صراحتا اعلام میکنند که معتقدند “الان بهترین موقعیتی است که میتوان فضای “آشتی ملی ” را در کشور حکمفرما کرد و زمینه همبستگی بیشتر همه گرایشها و نیروها را پدید آورد تا آنچه که واقعا وجود دارد یعنی عزم همه گروه ها، جریانات و دلسوزان نظام برای مقابله با تهدیدهای بیرونی و گزافه گویی های افراط کاری های کسانی که با اصل اسلام و انقلاب و ایران مخالف هستند …”. طرح   “آشتی ملی” توسط آقای خاتمی, در واقع استفاده بهینه از فرصتی است که به خاطر شرایط ایجاد شده, بدلیل تهدیدهای آمریکا و مخالفان نظام بوجود آمده و موجب شده است که دلسوزان نظام با درک جدی بودن آنها، با هم برای مقابله با این خطرات متحد کند.

آقای خاتمی در قسمت بعدی از سخنانش تاکید میکند که “… کسانی که در حصر و زندان هستند هم دراین زمینه [تهدیدات آمریکا و مخالفان نظام ] دلشان برای انقلاب و کشور میسوزد و نسبت به تهدیدهای خارجی موضع دارند و بی شک بیشتر از خیلی از کسانی که در جامعه، مدعی انقلابی گری هستند دلشان به درد آمده است.  باید از این فرصت حسن استفاده کنیم و زمینه آشتی ملی را فراهم آوریم و از این مرحله با درایت به سوی دفاع از اصل اسلام و انقلاب، کشور و منافع مردم حرکت کنیم”.  تاکید مجدد او بر فرصتی که بر اثر افزایش تهدیدات و خطر حمله نظامی خارجی بوجود آمده است, نشانه درک او از ملت ایران برای حفظ کشور و تمامیت ارضی ان است. او به خوبی میداند که ملت حاضر به پرداخت بالاترین هزینه ها، حتی تحمل نظام جمهوری اسلامی و رهبر بی درایت آن, آقای خامنه ای ، هستند تا ایران به ویرانه ای تبدیل نشود. استفاده کامل از این فرصت پیش آمده یعنی تضمین کردن ادامه حیات جمهوری استبداد-فقاهتی.

آقای خاتمی در ادامه سخنانش، با اشاره به مرگ هاشمی که به باور او فضای عاطفی و معنوی را در بین دلسوزان نظام بوجود آورده، زمینه همبستگی، همدلی، رفع کدورت ها را نیز فراهم کرده است. او مشخصا اعلام میدارد که ” امروز جامعه، این موقعیت و ظرفیت را دارد که همه ضمن برخورداری از حقوقشان و پایبندی به هویتشان اجازه صحبت و کار پیدا کنند و بر مبنای محورهای مشترکی که مهمترین آن اصل نظام و ایران و منابع ملی است زمینه آشتی ملی و همبستگی بیش از بیش فراهم شود”. اما ایشان روشن نمی کند که این “همه”، چه کساتی و گروه های از ملت هستند که زمینه برخورداری از حقوق و پایبندی به هویتاشان، اجازه صحبت و حتی کار کردن برایش مهیا شده است؟ ولی درحاشیه به طرف مقابل؛ اقتدارگران, رهبر و دولت پنهان میگوید که منظورش, آنهایی است که بر مبنای مهمترین فصل مشترکشان یعنی حفظ نظام ، زمینه آشتی شان فراهم شده است.

در پایان سخنان اش, آقای خاتمی تاکید بر مثبت بودن برجام و تاثیر مثبت آن برروی اجماع جهانی به نفع ایران میکند و “آشتی ملی” و تحقق بیش از پیش “همبستگی درونی” را با امیدوارری ارزیابی میکند. در واقع آنچه که او بطور مشخص بر آن تاکید داشته, این است که “آشتی ملی” و “همبستگی درونی” زمینه اش فقط از سوی حاکمان (رهبری و ولایت مدارن) امکان پذیر است. یعنی اگر شرایط “آشتی ملی” برای رهبری مناسب باشد, این آشتی امکان پذیر است در غیر این صورت طرف دیگر که بدنبال حفظ اصل نظام و “منافع ملی” است, راهی ندارد جز تحمل و سازگاری با رهبر و هر آنچه تاکنون انجام میداده اند. باید قبول کرد که سخنان آقای خاتمی در جلسه ای که با ایثارگران داشتند, طرح “آشتی ملی” شان اگر چه چندان مشخص نبوده, اما خوشبختانه دیگر یاران او بمانند جناب تاج زاده و ابطحی طرفین و دلایل “آشتی ملی” را بیشتر برایمان  باز می کنند.

آقای تاج زاده بعد از دیدار با اقای خاتمی در گفتگو با ایلنا (۲)توضیحاتی در روشن کردن طرح “آشتی ملی” بدینگونه بیان می کند؛  “… [منظور آقای خاتمی] این است که همه کسانی که به قانون اساسی ملتزم هستند میتوانند در فرایند مدیریت کشور و در عرصه ها ی اجتماعی و سیاسی فعالیت داشته باشند و امکان خدمت گذاری یابند”. توضیح ایشان به این مفهوم است که اگر کسی که به قانون اساسی ملتزم باشد و آن را بدون چون و چرا بپذیرد، یعنی تابعیت ولی امر یا ولایت فقیه و اصل ولایت مطلقه را بپذیرد، میتواند در تصمیم گیری های کشور و یا در عرصه های اجتماعی و سیاسی فعالیت نماید. این به این منظور است که اگر فردی یا گروهی به قانون اساسی وفادار و یا خواهان اجرای بی کم و کاست آن نباشد، حق مشارکت در امور مملکت اش را نخواهد داشت.”آشتی ملی”،  بگونه ای که گفته شد، یعنی کنار گذاشتن اختلافات بین نیروهای دورن نظام و آنهایی که ملتزم به اجرای بدون چون و چرای قانون اساسی و تابعیت از رهبری تا نظام حفظ شود، است.

در همین راستا، برای این که روشن شود طرفین این “آشتی ملی” چه کسانی هستند, می باید به مصاحبه آقای محمد علی ابطهی با سایت خبری آمد نیوز، ۲۷ بهمن ۱۳۹۵رجوع کرد(۳). جناب ابطحی به صورت روشن اعلام می کند که، “…. همه اعم از اصلاح طلبها و غیر اصلاح طلبان باید در کشور از رهبری نظام و کشور تبعیت داشته باشند ،چرا که این یک اصل پذیرفته شده در قانون اساسی کشور است و حتی کسانی که به قانون اساسی رای نداده اند یا قبول ندارند هم متکی به قوانین و قانون اساسی در جمهوری اسلامی بایستی در عمل تابع نظرات رهبری باشند”. نکته مهم در درک مفهوم “آشتی ملی” در دیدگاه اصلاح طلبان نظام ،همچون آقای ابطحی-معاون پارلمان دولت اصلاحات، تاجزاده ؛ معاون وزیر کشور دولت اصلاحات، آقای خاتمی رئیس دولت اصلاحات- جایگاه رهبری در صحنه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور است. برای مثال آقای ابطحی تاکید میکند که؛ احزاب  [و کلید سازمانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی] … طبیعتا نمی توانند تصمیم گیرنده چگونگی روابط رهبری با دیگران باشند اما آنچه مسلم و بدیهی است تقویت ارتباط گروه و جناح های مختلف با مقام اول کشور است. به عبارت دیگر، کسی  نه حق دارد و نه شایستگی آنرا دارد  که چگونگی رابطه رهبر با دیگران را مورد سوال قرار دهد، چه بررسد به این که تصمیمات رهبری را اشتباه یا خائنانه قلمداد کند. جناب ابطحی به این هم قناعت نمی کند و به دو اصل اصلاح طلبان تاکید مضاعف میکند؛ یک استمرار این اجماع و دیگری اطاعت از مقام رهبری است.  او مشخصا می گوید؛ “که باید بر این اجماع که همواره داشته اند، بیاستند ولی نتیجه گیری نهایی به تصمیم و نظربرمیگردد که مقام معظم رهبری تنظیم می کند”.

آنچه به صورت مشخص از روی توضیحات آقایان خاتمی،  تاجزاده و ابطحی روشن میشود این است که آنچه آنها به عنوان “آشتی ملی” از آن صحبت میکنند در واقع اعلام ترک مخاصمه بین نیروهای درون نظام ولایتی فقاهتی،  از طرف اصلاح طلبان است. یعنی در واقع “آشتی خودی ها” برای حفظ نظام استبدادی ولایتی-فقاهتی جمهوری اسلامی است.

طراحان “آشتی ملی” آنچه در اینجا پنهان و یا به عمد  نادیده گرفته اند، این است که هر آشتی میباید برای پایان دعوایی باشد. آنچه درخواست کننده گان “آشتی ملی” از یاد برده و به آن اشاره نکرده است، “دعوای ملی” است, که اساسا این “دعوا” از کجا و برسر چه آغاز شده است. آنچه اصلاح طلبان نظام در تلاش توجیه اند, ایجاد پل فراموشی بر روی چرا و چه بودن “دعواهای ملی” ملت با نظام حاکم است. آنها خطر حمله نظامی آمریکا و شرایط اسفناک زیست محیطی ، کمبود آب، رشد بیماریهای روانی، فساد های اجتماعی،  اختلاسهای اقتصادی سرسام آور، اعتیاد و پرورش و نشر فرهنگ لمپنی و جهل پرور و بن بست های سیاسی موجود در ایران و غیره را به عنوان عوارض ادامه حاکمیت نظام استبدادی مورد بررسی قرار نمیدهند. بلکه این عوامل نابودی هر کشوری را، زمینه ساز “آشتی ملی” به ملت معرفی میکنند. بر همین اساس مردم و همه نیروهای “موافق” و “مخالف” را به تمکین از رهبر و نظام ولایت محور دعوت میکند، که فقط بر یک پاشنه میچرخد و آن این است که هرآنچه رهبر می گوید “وحی مطلق” است. بی آنکه ذکری به دلایل بوجود آمدن این مشکلات و مصیبتهای ملی کنند, که بر آمده از نظام و رهبریست که نه قادر به حل مشکلات و مصیبتهای ملی بوده و نه تمایل به قبول بیکفایتی خود خواهند کرد. درخواست کنندگان طرح “آشتی ملی” نه فقط مردم را تشویق به تمکین از رهبر و نظام میکنند، بلکه آنرا اصلی غیره قابل انکار نیز معرفی میکند.

اگر در ابتدای انقلاب سفارتی را اشغال می کنند و افرادی فریاد بر می آورند که این یک عمل غیر انسانی، غیر دموکراتیک و مغایر با معاهده های بین الملی است، رهبر و ولایت محوران, آنرا انقلاب بزرگتر از انقلاب اول می خوانند و ملت میباید مصیبتهای ناشی از ان را به جان بخرد و دم هم نزنند. به گفته کارتر, رئیس جمهور پیشین آمریکا, این جنایت “حکومتی”، گروگان گیری، با یک هزینه وحشتناکی به پایان میرسد, و بجای رهبر باید ملت سر تعظیم فرود آورد!! یا وقتی که جنگ عراق علیه ایران بعد از دو سال، میشد با سربلندی ملت ایران با گرفتن خسارتهای جنگ ازصدام حسین و کشورهای حامی او در منطقه، پایان یابد. رهبر ولایت مداران به اشتباه، شش سال دیگر و با هزینه های سنگین انسانی و نابودی منابع ملی با خفت تمام جنگ را بپایان میرساند و جام زهر را به خورد ملت میدهد. باز نباید بر او بشوریم، بر عکس باید او را تمکین کنیم.  تصمیم حذف دگر اندیشان، چه در دوران دهه شصت و چه در پروسه ی قتلهای زنجیره ای، رهبران و ولایت مداران بودند که “دعوای ملی” را برای حفظ حاکمیت “اسلامی” خودشان بپا کردند. در این راه چه قصاوتهای بر ملت روا داشتند تا به اهداف خود برسند. در دوران رویای بزرگ “ابر قدرتی” چه تلاشی برای دست یابی به سلاح های اتمی که نکردند. این رهبرو ولایت مداران بودند که برای دور زدن تحریمها، حذف سیاستها و تضمینهای بانکی کشور, راه را برای برادران سپاه و نوکیسه ها باز کردند تا توان اجرا و پیشبرد پروژه هسته ای را بدست اورند. اما از سوی دیگر زمینه اختلاسهایی نجومی را بیشتر فراهم کردند. اینها همه تحمیل “دعوای ملی” بود که رهبر و ولایت مداران به ملت ایران کردند و چه هزینه سنگینی بر ملت و کشور وارد آوردند.

اگر از علل “دعوای ملی” و دلایل ان بگذریم, باید توجه خود را بر روی سیاستهای کلان فرهنگی کشور متمرکز کنیم. در این سیاستهای کلان فرهنگی، بنا به حکم رهبر و ولایت مداران از ابتدای انقلاب تا کنون، برای حذف فرهنگ “ملی” در جهت شکوفایی فرهنگ “اسلامی”, که خود یکی از عوامل بروز تضاد عمیق بین ملت و حاکمیت بوده، شده است. شاید یکی از دلایل مهم “دعوای ملی” هویت طلبی “ملی” مردم باشد که در تضاد با فرهنگ و هویت ساز لمپنیستها، جاهل و خرافه پروران استبداد دینی که به صورت مدام در حال سرکوبکر شدن هستند, است. در ترویج فرهنگ جاهل پروری, کار به جایی رسیده است که سرکوبگران با ترویج و تقلید کورکوران مردم را مسخ کرده اند. چنان تقلید و تطبیق را رواج داده اند که حتی مردم نمازخوان توان فکر کردن را نداشته و همچون زامبیان وقتی آقای قرائتی (۴)، یکی از این ترویج دهندگان این فرهنگ, با صدای رسا و روشن اعلام میکند که “علی هر شب هزار رکعت نماز می خواند”, تمام نمازخوانها بی هیچ عکس العملی گوش میدهند بی آنکه بفهمند چگونه بی هویت و پیرو فرهنگ تقلید و تطبیق شده اند. آنها هر روز نماز میخوانند و به خوبی میدانند که یک رکعت نماز هر چند سریع خوانده شود حداقل دو دقیقه طول خواهد کشید. پس علی در هر شب فقط سی وسه ساعت نماز می خواند, ( ۱۰۰۰X ۲= ۲۰۰۰ دقیقه و اگر آنرا تقسیم به ۶۰ کنیم میشود ۳۳ ساعت). عجب معجزه ی علی کرده است!!! او یک تنه توانسته است فقط شب را به ۳۳ ساعت تبدیل کند. تکلیف ساعتهای روز را خود مشخص کنید. چه دروغهای به این و ان میبندند تا بر گردی مردم نااگاه سوار شوند!! این خود یکی از دلایل دعوای ملی با جهل پروران ولایت محور بوده است. حال چگونه میتوان با حفظ نظام و تبعیت و تمکین از رهبر، بنا به تجویز اصلاح طلبان،  با این جهل پروران “آشتی ملی” کرد؟

وارد مسایل بیشتری نمی شوم  و به همان مسائل و مصائب سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که آورده شد قناعت می کنم، اما تاکید میکنم که هر آشتی باید ختم دعوایی داشته باشد. اگر دعوای ملت با رهبر و ولایت مداران بر طبق آنچه که آمده, حتی اگر بیشتر نباشد که هست, همه آنها دلیل بسیار روشنی خواهد بود که دعوای ملت عمیق و گسترده است. آیا ختم این دعوا با درخواست “آشتی ملی”، که قاضی آن رهبر و ولایت مداران باشد, چگونه میسر خواهد شد؟ آیا این درخواست به معنی “سازش ملی” نیست؟ اجازه بدهید قبل از پاسخ به سوالات, بنا به درخواست آقای محمد علی آهنگران (۵), یکی از اصلاح طلبان پروژه اصلاح نظام، “آشتی ملی” را به “همبستگی ملی” تغییر دهیم تا بقول ایشان مشکل درک مطلب را از سر راه خود برداریم و دچار تناقض گویی نشویم و پاسخ به سوالات بالا را نیز براحتی بتوانی بیان کنیم.

اگر شما به جای کلمه آشتی از کلمه همبستگی استفاده کنید دیگر نیاز به روشن کردن و یا دلیل ختم “دعوای ملی” را نخواهید داشت. بر این اساس, آهنگران عنوان میکند که دلیل “همبستگی ملی”, این خواهد بود که, “ما از مشکلات فراوانی رنج می‌برد که در صورت مهارنشدن، ممکن است دیر یا زود به بحران تبدیل شوند و تجربه ۳۷ ساله نشان داده که هیچ جناحی به ‌تنهایی قادر به حل معضلات مذکور نیست. از طرفی پس از روی کارآمدن ‌ترامپ، میهن ما تهدیدهای متنوع و جدیدی را پیش روی خود می‌بیند و رفع و دفع آنها نیاز به همکاری و هماهنگی همه نیروها دارد. پس مراد و منظور اصلی و اساسی دعوت کنندگان به آشتی ملی ایجاد انسجام و وحدت ملی برای دفع خطر از کشور و حرکت رو به جلوست و چیزی جز دغدغه‌هایی که سال‌هاست مقام معظم رهبری در مقاطع گوناگون بر آن تاکید کرده‌اند ندارند”. این پیشنهاد که به جای کلمه آشتی ازکلمه همبستگی استفاده شود، اشتباهات و یا بن بستهای ایجاد شده توسط درخواست “آشتی ملی” آقای خاتمی را در ظاهرا برطرف خواهد کرد, اما ایرادهای دیگری را به همراه دارد که در زیر به توضیح ان میپردازیم.

همانطور که بیان کردم دعوای ملی، یا ریشه های بوجود آمدن این دعواها، خارج از سیستم و منطق نظام ولایتی-فقاهتی جمهوری اسلامی نیست. در واقع خود سیستم، بخشی از مشکلات و ایجاد کننده دردهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. در نتیجه پاسخ و رفع این مشکلات و مصیبتها در همبستگی “ملی” نخواهد بود زیرا بخشی از جناحهای این همبستگی خود عالمانه و عامدانه بوجود آورنده ی این مشکلات و دردهای نامبرده هستند. برای مثال، پروژه هسته ای تحت نظارت رهبر و ولایت مداران, سپاه پاسداران،  وزارت اطلاعات ، بیت رهبری و غیره، طراحی و اجرا شده است. یا ساخت موشکهای بالستیک و شعار نابودی این و آن و شلیک آنها، در زمانهایی که هیچ نیازی به برهمزدن “آرامش منطقه” نبود صورت گرفت، یا قتلهای زنجیره ای با تصویب رهبر و دولت پنهان نظام صورت گرفته، یا سرکوب دگراندیشان توسط این نیروهای ولایت مدار صورت پذیرفته است.

سوالی که میباید از جناب آهنگران پرسید این است, که چطور امکان دارد که برای رفع این مشکلات و دردهای اجتماعی، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی که توسط یک یا بیش از یک جناح ، که حاکمیت مطلق هم دارند، انتظار “همبستگی” در رفع این مشکلها و مصیبتها را داشته باشیم؟ چگونه میتوان آنها را حتی دعوت به “همبستگی ملی” کرد، وقتی که آنها تحمل در کنارهم بودن و قبول همکاری اصلاح طلبان نظام را هم ندارند؟

پروژه های کلان اقتصادی زیر نظر سپاه و قرارگاه خاتم الانبیا صورت میگیرد. حذف کاندیدهای شواری شهرها، مجلس و ریاست جمهوری توسط شورای نگهبان برطبق برنامه و هماهنگی با رهبر و بیت ایشان میگیرد،امکان پذیر میشود. اینها دلایل ایجاد کننده دردهای عمیق اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ملت ایران هستند. خلاصه، یک طرف این دعواها و یا دلیل بوجود آمدن این مصیبتها، همین رهبر و عوامل ولایت محور او هستند. جمع اضداد نه به همبستگی ملی میانجامد و نه کارایی حل مشکل ساده گفتمان بین دو جناح،  یکی استمرار طلبان نظام که در چارچوب “اصلاح طلبان” خود نمایی میکنند و دیگری تمامیت خواهان ولایت محور، که با دو دیدگاه متفاوت در تلاش حفظ نظام هستند، خواهد بود.

در واقع طرفین یک همبستگی، باید توان عرضه کردن و یا هزینه انجام یا ادامه پروژه خاصی که همبستگی براساس آن صورت میپذیرد، را داشته باشند. به عبارت دیگر طرفین این همبستگی باید ارزش متحد شدن را داشته باشند. در راستای این “همبستگی ملی”، بر طبق نظریه آقای آهنگران،  آنچه اصلاح طلبان دراین همبستگی می توانند به اشتراک بگذارند بسیارناچیز است. زیرا که یک طرف این همبستگی, که همان جناح حاکم باشد, در هر زمانی که تصمیم به رفع مشکلات و مصیبتهای وارده بر ملت را بگیرد, البته اگر بخواهد, بدون هیچ مشکلی و بدون نیاز اصلاح طلبان ان مشکلات را به راحتی برطرف خواهند کرد. با اعلام پیروی کامل و بدون هیچ کم و کاست، اصلح طلبان از قانون اساسی و تبعیت و تمکین از اوامر رهبر، دیگر نقشه برای ایفا کردن در این “همبستگی ملی” برای آنها باقی نمی ماند. آنچه که آنها در “همبستگی ملی” میتوانند انجام دهند، شاید در بالاترین ظرفیت ممکنه, نقش یک مشاور است و یا توجیه مردم برای قبول ادامه حیات نظام سیاسی جمهوری اسلامی تحت فرمان بلامناظره رهبر و ولایت مدرآران است.

در “همبستگی ملی”ملت ایران میتوانند اعتراضی به هر چیزی بکنند، اما تحت هیچ شرایطی حق زیر سوال بردن اساس جمهوری اسلامی و تبعیت بی چون و چرا از رهبری و سیستم حاکمیت او را ندارد. رهبر حتی میتواند حق افشای اختلاسها را از ملت بگیرد! تقلید و تطبیق تنها فرهنگی است که بدون هیچ مشکل میتواند توسط هر فردی ترویج شود. در واقع هر عاملی و هر فردی که در مقابل نظام بایستد, باید حذف شود، حتی یاران “امام”, “ایثارگران”, “خانواده شهدا”, ” مراجه تقلید”, و هر مرجع و گروه و سازمانی. سوالی که اینجا مطرح میشود, در رابطه با این پیشنهاد “همبستگی ملی” در چارچوب سیاست تبعیت مطلق از رهبر یا همان ولی فقیه، این است که نقش اصلاح طلبان و یا جایگاه اصلاح طلبان نظام درآن چیست؟ آنها کجای این همبستگی قرار میگیرند؟ آیا آنها حق تصمیم گیری دارند؟ آیا آنها میتوانند برخلاف امر رهبر نظر و یا عمل کنند؟

اگر استمرار طلبان وارد یک چنین همبستگی “ملی ” شوند، در اولین قدم باید قبول کنند که تابع رهبر هستند. یعنی آنها صغیر بودن خود و ملت را بپذیراند و معتقد هستند که ملت ولی میخواهد. اگر آنها معتقد به اصل ولایت فقیه باشد و محور و اساس این همبستگی ولی فقیه باشد, آنها خود به خود و بصورت رسمی اعلام کرده اند که حق ابراز نظر ندارند،  زیرا که ولی فقیه بر جایگاه “پیامبر نشسته و فرمان او فرمان “حق” است. دانش او، بنا بر تعریف اصل ولایت فقیه ، جامع و مطلق است. او از ” رگ گردن آنها به آنها نزدیک تر است(۶). در نتیجه ولایت مداران به کمتر از تبعیت تام از رهبر به چیز دیگری راضی نیستند. از سوی دیگر، ملت و حتی آنهایی که هواداران و پیروان پروژه اصلاح هستند, در اینکه نقش اصلاح طلبان چیست و چگونه قصد اصلاح نظام را دارند و یا چه چیزی را میخواهند اصلاح کنند, دچار سر درگمی شده اند.

دومین مشکل بر سر راه “همبستگی ملی” این است، که اگر در قدیم اعتراضی به انتخابات و یا سیاستهای خارجی کشور داشته اند،  باید آنها را اصلاح کنند و قبول کنند که در اشتباه بوده اند. باید اعلام کنند که حق حاکمیت با “خدا” است نه با مردم. یعنی مشروعیت نظام از “خدا محوری” یا ” تبعیت از ولی فقیه” حاصل میشود. در این صورت “همبستگی ملی”در واقع “همبستگی خودیها” برای ادامه حیات حکومت و حفظ قدرت سیاسی, اقتصادی, اجتماعی و فرهنگی بر کشور است. حفظ  نظامی که “اگر هفتاد میلیون بگویند بله, ولی یک نفر بگوید نه، نه خواهد بود”، (۷) خواهد شد.

در عرصه “همبستگی ملی” یکی از عوامل ناهمبستگی جناح ها در نابرابری در به اشتراک گذاری نیروهای تاثیر گذار است. برای مثال؛ شما و یا هر جریان سیاسی, مدنی, اقتصادی و فرهنگی وقتی حاضر به اشتراک گذاری نیرو و یا تقسیم قدرت تصمیم گیری خود یا جریان دیگر هستید که این همبستگی با نیروها یا جناح موجب تثبیت شرایط یا در رسیدن به “خواسته”هایتان تاثیر گذار باشد. بر اساس یک چنین فرضی, اصلاح طلبان نظام توان تاثیر گذاری قابل ملاحظه ای بر روی برنامه ها و طرح های اجرایی یا سیاسی جناح حاکم نداشته و نمیتوانند به عنوان یک نیروی مستقل برای همبستگی در نظر گرفته شوند. از سوی دیگر؛ برای اجرای پروژه ی، جناح ها برای همبستگی نیروی همکار می طلبند که با آنها همسو باشند. این همسویی در ذات سیستم ولایت فقیه یا ساختار تقسیم قدرت نظام در قانون اساسی به صورت روشنی تعریف شده است. یعنی اگر نیرویی یا جناحیی خود را تابع نظام و حیات سیاسی اش را در چارچوب قانون اساسی تعریف می کند, پس بصورت تابعی از نیروهای حاکم عمل خواهند کرد, در نتیجه نیرویی تاثیر گذاری برای “همبستگی ملی” نخواهد بود. ممکن است که “ندانند چکونه باید با رهبری ارتباط برقرارکنند و یا نمیدانند که رهبری چه فرایندی دارد یا داده است” (۸). این مطلب تابع بودن توسط آقایان عارف(۹)،خاتمی, ابطحی و … به روشنی و تاکید فراوانی بیان شده است.

سوال مهم دیگری که در اینجا باید از آقای آهنگران پرسید، این است که؛ چرا هماهنگی نیروها را “همبستگی ملی” بخوانیم؟ وقتی که تمام نیروهای تشکیل دهنده آن, تابع یک مقررات و یک رهبری باشند, این چه نوع همبستگی خواهد بود؟ همبستگی وقتی مطرح است که رهبران و اصول باوریشان با هم متفاوت بوده و یا در یک جهت نبوده باشند. بنا براین منطق، برای جناح و یا رهبر نظام, همبستگی یا تقسیم قدرت سیاسی و یا تصمیم گیری, کاریست بیهوده و بی ارزش. زیرا که تمام نیروهای تشکیل دهنده “همبستگی ملی” متعهد هستند که تحت یک قانون, قانون اساسی, تحت فرمان یک رهبر, آیت الله خامنه ای, برای رسیدن به اهدافشان, که حفظ یک نظام ولایتی فقاهتی, فعالیت کنند. این دیگر “همبستگی ملی” یا هر همبستگی تحت هر نامی نخواهد بود. این در واقع تمرکز نیروها و انسجام آنها برای رسیدن به هدفهایی است که در حال حاضر با سیاستها موجود غیر قابل دسترسی و یا بسیار مشکل است. مفهوم رسیدن به “آشتی ملی” یا “همبستگی ملی” چیزی نیست که درخواست کنندگان آنها اداء میکنند. شاید قبول شرایط و حفظ نیرو برای “روزدیگر” باشد. یا شاید “آشتی ملی” یا “همبستگی ملی” سازش با شرایط سیاسی، اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی موجود است که بعد از مرگ آیت الله هاشمی رفسنجانی بر جناح اصلاح طلب تحمیل شده است. اجازه دهید که براین فرضها کمی درنگ  کرده تا با بررسی دقیق تر آنها، شرایط حفظ نیروهای سازشگر با سیستم حاکم و شرایط در خواستی آیت الله خامنه ای برای پذیرش این نیروها را بهتر دریابیم.

برای آیت الله خامنه ای تحولات ۸۸ یک خط قرمزی بود که تمام اقتدار او را زیر سوال برد. در واقع سرکوب نیروهای تحول خواه هزینه سنگینی برای او و نظامش داشت. نام او را در تاریخ به صورت یک دیکتاتور خشن، متجاوزگر, سرکوبگر و بدتر از اینها ثبت خواهد شد. برای او، بمانند هر دیکتاتور خود محور و “خود خدا نگر”, حفظ نام  و به بزرگی یاد کردن نام او یک حق “خدا دادی” و غیر قابل انکار است. در قیام ۸۸ مردم ایران, در نظر او این حق از او انکار شده و تمام کسانی که مستقیم و یا به صورت غیر مستقیم در این رویدادها سهم داشته اند، میباید به شدت ممکنه مجازات شوند. سرکوب این قیام چنان بد نامی برای آیت الله خامنه ای به بار آورد که اشتباه ها، جنایات،  بی کفایتیهای آیت الله خمینی بر کشور را تا حدی زیادی از یادها برد. از او به عنوان رهبری در تاریخ یاد خواهند کرد که برای ماندن بر قدرت, دستور تجاوز جنسی برای خورد کردن روح و جسم زندانیان سیاسی, عقیدتی و ناراضیان را صادر کرد. در زمان حاکمیت مطلق او, غارت سرمایه های ملی و طبیعی کشور چنان صورت گرفت که در هیچ یک از برهه های تاریخی کشور بی سابقه بوده است. برای خامنه ای و رویدادهای ۸۸ فقط اعتراض به انتخابات مهندسی شده او نبود، بلکه او بدرستی میداند که این اعتراضات به شخص و حاکمیت او بوده است. البته اینگونه اعتراضات مردمی را در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس بخوبی میتوان شاهد بود. آیت آلله خامنه ای مشکلی با ناراضیان نظام ندارد، بلکه هراز چند گاه آنها را برای آمدن در صحنه خیمه شب بازی اش،  به مانند راهپیمایی  بهمن 22 و غیره، دعوت به همکاری و همیاری میکند. اما مشکل او با نیروهایی است که توان سازمان یابی بر علیه او و یا با جناح هایی که فضا ی لازم را برای نیروهای مردمی در جهت عدم تمکین از او فراهم میکنند.

نیروهای اصلاح طلب، از یک سو حیات سیاسی و اجتماعی خودشان را در استمرار حیات نظام  و حفظ رهبر میبینند و از سوی دیگر ادامه نقش اپوزیسیون نظام را از دورن نظام برای خود لازم  میدانند. یعنی بخوبی میدانند که در صورت فروپاشی نظام جمهوری اسلامی و یا تحول اساسی در نظام سیاسی کشور, دیگر آنها نمیتوانند نقش کلیدی درصحنه سیاسی بازی کنند و به حاشیه ررانده میشوند و یا ازصحنه خارج خواهند شد. ادامه حیات سیاسی نظام فضای مطلوب آنهاست و ادامه نارضایتی نیروهای مردمی در مقابل حاکمیت و ولایت مداران امکان کسب نیرو و ظرفیت اجتماعی را برای آنها فراهم میکند. استراتژی اصلاح طلبان, استوار شده بر دو محور است, یکی معرفی خود به عنوان اهرمی برای کنترل قدرت حاکمه و دیگر, مدیریت خواسته های مردم, برای حفظ نظام. حال که شرایط ترکیب هرم قدرت به نفع رهبر و ولایت مداران چرخیده است, دیگر اصلاح طلبان نظام نمیتوانند خود را به عنوان اهرمی برای اعمال فشار بر روی سیاستهای رهبری و ولایت مداران مطرح کنند. از سوی دیگر, با رادیکال شدن خواسته های مردم و استفاده روزافزون و گسترده از ماهواره ها و شبکه ها ی اجتماعی، کنترل و مدیریت خواسته های مردم, برای نیروهای اصلاح طلب اگر غیر ممکن نشده باشد بسیار مشکل شده است. برای مثال در نارضایتی و اعتراضات مردم اهواز, شاهد رادیکال شدن خواسته های مردم و نشانه گرفتن اقتدار رهبری بودیم. هرچه اصلاح طلبان نظام تلاش کنند که خود را در کنار رهبر و به عنوان نیروهای حفظ نظام معرفی کنند, با ایفای نقش “اپوزیسیون” در مقابل رهبر و بنیاد نظام قرار میگرند. ازاین رو برای آیت الله خامنه ای امکان “آشتی ملی” و یا برقراری “همبستگی ملی” با آنها غیر ممکن میشود. از سوی دیگر, ادامه بازی “نقش اپوزیسیون درون نظامی” و رادیکال شدن خواسته های مردم،  نیروهای اصلاح طلب را در تابعیت از رهبر و پیروی از اصول قانون اساسی دچار مشکل جدی کرده است. برای اصلاح طلبان دو راه در جلوی خود باز میبینند؛ یکی پیوستن به نیروهای مردمی و مبارزه برای رسیدن به آزادی و دموکراسی و دیگری باقی ماندن در کنار نیروهای ولایت مدار, که آنها را بصورت یک از بازوان حاکمیت تبدیل خواهد کرد.

در این راستا است که مفهوم “سازش ملی” جایگزین “آشتی ملی” یا “همبستگی ملی” میشود. برای آیت الله خامنه ای تابعیت از نظام با حفظ نظام چندان ملاک نیست هرچند شرط لازم است.  از این رو درخواست “آشتی ملی” یا “همبستگی ملی” چندان مورد توجه او نیست. آیت الله خامنه ای خواهان تسلیم بلا شرط و تبعیت تمام نیروهای سیاسی و مدنی از او است. عدم تابعیت آقایان کروبی و موسوی از ولآیت خامنه ای دلیل اشکار قهر خامنه ای با آنهاست. آنها بارها و بارها هم گفته و هم ثابت کرده اند که حامیان نظام جمهوری اسلامی و خواهان اجرای بدون قید و شرط قانون اساسی هستند. این التزام به نظام و قانون اساسی, از بغض و کینه رهبر نسبت به آنها هیچ کم نکرده است و به خوبی نشان میدهد که نظام دیکتاتوری ولایت مداران نمونه کامل استبداد جهان سومی است، که در آن ،حاکم خود را صاحب تمامی مردم دانسته و اطاعت آنها از خودش را به صورت یک امر طبیعی و “خدا دادی” تلقی میکند.  لذا برای آیت الله خامنه ای درک اینکه ملت ایران صاحبان این کشور هستند و آنها هستند که باید برای چگونه اداره کردن آن تصمیم بگیرند، نه وجود دارد و نه امکان بوجود آمدن زمینه ان هم هست.

اگر روند مسائل روز و مشکلات اجتماعی, اقتصادی و بن بستهای سیاسی کشور را مورد توجه و بررسی قرار دهیم، متوجه یک سیر افزایش مقاومتهای مدنی و بوجود آمدن نهاد های تشکیل دهنده جنبش های اجتماعی و مدنی که به صورت قطع زمینه رشدشان به یک رویارویی سیاسی-اجتماعی با نظام حاکم خواهد انجامید، میرسیم. برای مثال در مراسم خاک سپری آیت الله هاشمی رفسنجانی, حرکت نیروهای تحول خواه نظام و خارج شدن آنها از دایره رهبری و ولایت مداران به خوبی از روی شعار هایشان قابل درک بود. بعد از حادثه ساختمان پلاسکو، رویارویی مردم با نظام و دستگاهای اجرای و منتسب به رهبر, به عنوان مسولین این حادثه و یا حداقل بی کفایت بودن آنها, رو به افزایش بوده است. در این میان، فاجعه زیست محیطی خوزستان و خبرهای تلخی از گوشه و کنار جهان بگوش میرسد که رفتار خصمانه نیروهای امنیتی و بی درایت سپاه و ولایت مداران در داخل و خارج  کشور نشان میداد. در صحنه های جهانی اعمال سپاه و نیروهای ولایت مدار برای امریکا ودیگر کشورهای غربی غیر قابل تحمل و موجب شده است که انها دوباره تحریم دیگری را بر مردم ایران تحمیل و همچنین  خطر حمله نظامی نیز دو صد چندان بشود.

این شرایط مصادف بود با ۲۲ بهمن و نیروهای تحول خواه و دموکراتیک با انسجامی مشخص و بهتر از همیشه خود را برای کمپین تحریم راهپیمایی ۲۲بهمن آماده می کردند. در این میان ، جناب دکتر مهدی خزعلی(۱۰) با شجاعت تمام،  پیام روشن و پر طنین خود مبنی بر اینکه؛ “۲۲ بهمن از خانه هایمان بیرون نمی آییم و سیاهی لشگر اعداء نخواهیم شد! ” را به صورت گسترده پخش کرد.

در این شرایط بود که پیام آقای خاتمی با تبلیغات گسترده در شبکه های اجتماعی و سایتهای مختلف اصلاح طلبان به صورت گسترده، تحت در خواست “آشتی ملی” برای عموم مردم پخش شد و مردم را به راهپیمایی ۲۲ بهمن فراخواند. این درخواست “آشتی ملی” در واقع به پروژه مشروعیت بخشیدن به نظام و رهبر تبدیل شده. این طرح نه “آشتی ملی” است و نه “همبستگی ملی”, بلکه طرح “سازش ملی” برای اعلام تسلیم اصلاح طلبان به رهبر و به جناح حاکم ، نشان دهند که هنوز توانایی کافی برای مدیریت خواسته های مردم را دارند. طرح درخواسته “آشتی ملی” که به صورت واضح, “دعوای ملی” را بدون بحثی تمام شده فرض گرفته, تمام نیروها را به یک آشتی در چارچوب قانون اساسی و تبعیت تام از ولی فقیه فرا می خواند. مطرح کردن این در خواست و توجیه مردم که خطر جنگ و حمله خارجی ها به کشور بعد از انتخابات آمریکا بسیار جدی است, یک فرصت طلبی از شرایط  مصیبت باریست که بر ملت و کشور حاکم شده است و آقای خاتمی از ان بهربرداری کرده است. چرا که، بر هیچ کسی پوشیده نیست که این خطرات و مصیبتها که مردم ایران با انها دست و پنچه نرم میکند، ناشی از تصمیمات غلط، اگر نگوییم خائنانه رهبر و ولایت مداران بوده است. اگر راه کاری میبود، در واقع میباید رهبر و ولایت مداران را تحت فشار قرار میدادند و میگفتند و اثبات میکردند که مردم حاضر به ادامه اینگونه سیاستها ی یک طرفه و ماجراجویانه نیستند. آقای خاتمی میتوانست، پیام و طرح “آشتی ملی” را بعد از راهپیمایی ۲۲ بهمن بدهد، یعنی بعد از اینکه کمپین تحریم راهپیمایی ۲۲ بهمن کار خودش و ظرفیت اش را به نمایش میگذاشت. در آن صورت او برای مذاکره یا درخواست “آشتی ملی” و شرط وشروطش به پشتوانه اجتماعی و یا قدرت نمایی در مقابل حاکمیت اقتدارگر و رهبری حرفی برای گفتن میداشت. یا اگر از “آشتی ملی” سخن میگفت حداقل از “قهر ملی”و دلایل آن هم سخن به میان می آورد و یا اگر مردم را از جنگ می ترساند حداقل میگفت که در جهان غرب و منطقه از موشک پراکنی های سپاه به شدت نگران و عصبانی هستند. حداقل میگفت که آنها این موشک بازیها را به صورت یک خطر جدی میبیند. اما او نه به دلیل “قهرملی” که به دلایل اختلاسها، فقر اقتصادی, اجتماعی مشکلات و مصیبتهای زیست محیطی و …. بوجود آمده, اشاره نمی کند. بلکه به طرف مقابل حتی گوشزد هم نمیکند که چه جنایاتی حداقل در دوران ۸۸, به مردم ایران وارد کرده است.

آنچه مسلم است، این است که اگر قرار به آشتی ملی بود، میباید شروطی همچون، آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی مطرح میشد. اگر قرار بر آشتی ملی میبود، میباید بر حق حاکمیت ملت تاکید میشد و رهبر را حداقل به عنوان عامل اجرای اراده ملت به رسمیت میشناخت. اگر قرار بر آشتی ملی میبود، میباید درخواست لغو اصل “ولایت فقیه” به عنوان قیم ملت را خواستار میبود. یا حداقل,، اگر “آشتی ملی” میبود، میباید درخواست پایان نظارت شورای نگهبان بر روی انتخابات میکرد و تاکید میکرد که انتخابات میباید بر اساس معاهده بین المجالس ۱۹۹۴،  که ایران امضاء کننده آن نیز هست، میبود. از این رو درخواست “آشتی ملی” آقای خاتمی، درخواست هیچ آشتی نبود. از سوی دیگر, اگر در خواست “آشتی ملی” آقای خاتمی “بد” فهمیده شده و برای بهتر درک کردن ان, بهتر میبود که آنرا به “همبستگی ملی”تشبیه میکردیم, باز نمیتوانستیم آنرا “همبستگی ملی” بدانیم. زیرا که اگر همبستگی ملی میبود، دو طرف این همبستگی میباید همدیگر را برسمیت بشناسند و بنا به بهبود وضع و شرایط زندگی مردم ایران, راه های ممکنه را مورد بررسی قرار میدادند. اما در این “همبستگی ملی”، یک طرف، هم قانون آنرا مینویسد و هم آنرا رهبری میکند. در هیچ کجای جهان, تحت هیچ شرایطی، نمیتوان این “همبستگی ملی” را اساسا “همبستگی خواند، چه برسد که آنرا “ملی” نیز بدانیم. درخواست طرح “آشتی ملی”، بنا بر آنچه که تاکنون آورده شده است، درخواست “آشتی خودی ها” است برای خاموش کردن “دعوای ملی”، دعوائی که ملت بر سر کسب حق حاکمیتش با نظام ولایتی فقاهتی جمهوری اسلامی دارد. برای ختم این دعوا, حکومت راهی بجز قبول حق حاکمیت مردم را ندارد و تا این حق از طرف حاکمیت برسمیت شناخته نشود, این دعوا ملی ادامه خواهد داشت.

به امید آزادی و آبادی ایران عزیزمان

اکبر کریمیان

1395/12/04 – 2017/02/22

 

[email protected]

m:00447886662057

telegram: @Karimian_Akbar

توضیح لغت در این مقاله به:

اصلاح طلب ؛

در این مقاله به عنوان فردی یا جریان است که خواهان اصلاح نظام در چهارچوب قانون اساسی و تحت نظر ولی فقیه است.

اصلاحات ؛ پروژه ای است که از طرف اصلاح طلبان مطرح شده تا نظام جمهوری اسلامی را به یک نظام دمکراتیک و آزاد بر اساس کرامت انسانی برسانند.

رفرنس;