جین شارپ- از ديکتاتوري تا دموکراسي چارچوبي نظري براي کسب آزادي
https://www.aeinstein.org/wp-content/uploads/2013/09/FDTD.pdf
مترجم : جادي، انجمن بدون مرز
پيشگفتار
ساليان سال، يکي از مهمترين نگراني هاي من اين بوده است که مردم چگونـه مـي تواننـد جلـوي بـه وجـود آمـدن ديکتاتوري ها را بگيرند يا ديکتاتوري هاي موجود را از ميان ببرند . اين علاقه ناشـي از ايـن عقيـده اسـت کـه هـيچ انساني نبايد تحت تسلط انساني ديگر زندگي کند و يا توسط حکومت هاي ديکتاتوري، از ميان برداشـته شـود . ايـن عقيده با مطالعه درباره لزوم آزادي نوع بشر، با تحقيق درباره ذات حکومت هاي ديکتاتوري ( از نظرات ارسطو گرفته تا تحليل حکومت هاي تماميت خواه ) و با بررسي تاريخي حکومت هاي ديکتاتوري ( بخصوص آلمان نـازي و روسـيه استاليني ) در من رشد يافته است.
در طول سال ها، فرصت شناخت انسان هايي را داشته ام که تحت حکومت نازي ها زندگي کرده و رنج کـشيده انـد. در ميان آن ها ا شخاصي نيز وجود داشتند که از اردوگاههاي کار اجباري آلمان جان سالم به در برده بودند. در نـروژ، بـا مردمي ملاقات کردم که با حکومت نازي مبارزه کرده و زنده مانده بودند، و درباره مردمي شنيدم که از ميـان رفتـه بودند. با يهودياني که از چنگال نازي ها گريخته و هميطور با انساني هايي که براي زنده ماندن به آنها کمـک کـرده بودند، صحبت کردم.
وحشت حکومت استالين، در اکثر کشورها بيشتر از طريق کتاب شناخته شده است تا از طريق تمـاس هـاي فـردي . اين وحشت براي من تلخ تر و گزنده تر بود چرا که با نام آزادي و رها شدن از ظلم و استثمار به م ردم تحميـل شـده بود.
در دهه هاي اخير از طريق ديدار با افرادي از کشورهايي با حکومت هاي استبدادي هماننـد پانامـا، لهـستان، شـيلي، تبت و برمه، حقايق ديکتاتوريهاي امروز ملموستر شده است. با مـشاهده تبتـيهـايي کـه عليـه مهـاجمين چـين کمونيست جنگيدند، روس هايي که کودتاي ۱۹۹۱ را خنثي کردند و تايلندي هايي کـه بـدون توسـل بـه خـشونت، بازگشت به حکومتي نظامي را غير ممکن ساختند ديدگاه هاي رنج آگين تري از طبيعت دسيسه آميز ديکتاتوري ها به دست آوردم.
گاه به گاه با مشاهده مکان هايي که هنوز خطرناک بودند و مقاومت در آنها جريـان داشـت، احـساس تـرحم بـراي مردم و خشم نسبت به وحشيگيري ها ، به همراه تحسين قهرماني هاي آرام مردان و زناني بـا شـجاعت هـايي مـافوق تصور، در من افزايش مي يافت. اين مکان ها شامل پاناماي تحت حکومت نوريه گا، ويلنيوس در ليتواني زير سـرکوبي مستمر شوروي، ميدان تيانانمن در پکن به هنگام تظاهرات براي آزادي و بخصوص در لحظـه ورود اولـين نيروهـاي زرهي در آن شب شوم و مراکز فرماندهي مستقر در جنگل نيروهاي دموکرات در مانرپلاو در » برمه ” آزاد « بود.
گاهي از مناطق شکست خورده بازديد مي کردم. مثل برج تلويزيون و قبرستان ويلنيـوس، پـارک عمـومي ريگـا کـه انسان ها در آن کشتار شده بودند، مرکز فرارا در ايتالياي شمالي که فاشيستها در آنجا مقاومت کنندگان را به خـط کرده ، گلوله باران نموده بودند و قبرستان ساده اي در مانرپلاو که از جسدهاي مرداني که براي مـردن هنـوز جـوان بودند انباشته بود. اين حقيقتي ناراحت کننده است که ردپاي استبداد، ويراني و مرگ است.
اين مسائل و اين تجربيات عقيده اي را در من تقوي ت کرد مبني بر اينکه شايد جلـوگيري از ايجـاد و ادامـه حيـات ديکتاتوري ها امکان پذير باشد. فکر مي کردم بايد راهي باشد تا بتوان از طريق مبارزههايي موفق و با کمتـرين ميـزان کشتار متقا بل، ديکتاتوري هاي فعلي را متلاشي کرد و جلوي برخاستن ديکتاتوري هاي جديد از ميـان خاکـسترهاي آن را گرفت.
من تلاش نموده ام با دقت به کاراترين روش ها براي شکست دادن ديکتاتوري ها بيانديـشم . روش هـايي کـه تـا حـد امکان کمترين رنج را به افراد وارد کند و تا حد ممکن باع ث از ميان رفتن جان انسانهـا نـشود . در ايـن تـلاش بـه سال ها مطالعه ام درباره ديکتاتوري ها، نهضت هاي مقاومت، انقلاب ها، افکار سياسي، سيستمهاي حکومتي و بخصوص مبارزات واقعبينانه بي‐خشونت توجه نمودهام.
نوشته حاضر حاصل اين تلاش است . البته مطمئن هستم که تـا کمـال راه بـسياري بـاقي اسـت، امـا شـايد بتوانـد راهنماي برنامه ريزي حرکتهاي آزادي گرايانه اي باشد که از هميشه موثرتر و قدرت مندترعمل کنند.
بنا به ضرورت و همچنين انتخاب آگاهانه، تمرکز ايـن کتـاب بـر روي روش هـاي عمـومي مبـارزه بـا ديکتـاتوري و جلوگيري از به وجود آمدن حکومت هاي استبدادي جديد است. من صلاحيت تحليل موشکافانه و تجويز نسخههـاي مبارزه براي کشورهاي خاصي را دارا نيستم . اما به هر حال آرزوي ام اين است کـه ايـن تحليـل عـام بـراي مـردم ‐ متاسفانه ‐ بسياري که تحت حکومت هاي استبدادي زندگي و مبارزه مي کنند مفيد واقع شود . لازم است کـه آنهـا اعتبار اين نظريات را در کشور خود بيازمايند و با گسترش اين نظريات آن ها را براي موقعيت ها و شرايط ويژه خـود قابل اجرا سازند.
در نوشتن اين کتاب، مديون افراد زيادي هستم. بروس جنکينز، دستيار ويژهام که براي تشخيص ايرادات در محتوا و ارائه مطالب، همکار ي ارزشمندي داشت . وي در عين حال پيشنهادهاي ارزندهاي براي سـاختاربندي دوبـاره کتـاب، بازبيني هاي نوشتاري و ساده سازي بعضي از مطالب دشوار ارائـه داد. همچنـين سپاسـگذار هميـاريهـاي نوشـتاري استفان کودي هستم . دکتر کريستوفر کروگلر و روبرت هلوي انتقادها و پيشنهادهاي بسي ار مفيدي ارائه دادند . دکتر هازل مک فرسون و دکتر پاتريشيا پارکمن به ترتيب اطلاعاتي درباره منازعات در آفريقـا و آمريکـاي لاتـين بـه مـن دادند. هرچند که اين اثر از کمک ها، حمايت ها و محبت هاي بسياري از افراد استفاده برده است، مـسووليت تمـامي تحليلها و نتيجهگيري هاي موجود در آن با اينجانب است.
در هيچ کجاي اين اثر تصور نشده است که مبارزه بـا ديکتاتورهـا تلاشـي سـاده و بـيهزينـه اسـت . هـر مبـارزه اي پيچيدگي و هزينه هاي خاص خود را دارد . مبارزه با ديکتاتورها هم ، مطمئنا صدماتي خواهد داشت اما اميد من ايـن است که اين تحليل رهبران مقاومت را به طراحي استراتژيهايي برانگيزد که در عين دارا بـودن بيـشترين قـدرت و بيشترين تاثيرگذاري، کمترين صدمات را نيز موجب شوند.
علاوه بر اين نبايد از اين تحليل برداشت شود که با سرنگوني يک ديکتاتور ، تمامي مشکلات ديگر نيز حل خواهـد شد. سقوط هيچ رژيم تماميت خواه به مدينه فاضله نمي انجامد بلکه تنهـا راهـي را مـيگـشايد کـه مـردم از طريـق سخت کوشي و تلاش هاي طولاني بتوانند روابط اجتماعي، اقتصادي و سياسي جديـدي برقـرار کننـد و ايـن روابـط جديد به نوبه خود بتوانند بي عدالتي ها و جور را نابود سازند . اميد من اين است که اين تح ليل مختصر از روش هـاي مبارزه با رژيم هاي استبدادي و چگونگي متلاشي کردن اين حکومت ها براي مردم تحـت انقيـادي کـه اميـد آزادي دارند مفيد واقع شود.
جين شارپ ۶ اکتبر ۱۹۹۳
فصل اول
مواجهه واقع بينانه با ديکتاتوريها
در سالهاي اخير بسياري از ديکتاتوريها ‐ با ريشههاي داخلي يا خارجي ‐ در مواجهه بـا مبـارزات سـازمان يافتـه مردم سقوط کرده و يا متزلزل شده اند. حتـي مـشاهده شـده اسـت کـه ديکتـاتوري هـاي بـسيار قدرتمنـد، ظـاهرا رسوخ ناپذير و داراي بيشترين نيروي محافظ در برابر مقاومت مسالمت آميز هماهنگ سياسي، اقتصادي و اجتمـا عي مردم تسليم شدهاند.
از دهه ۱۹۸۰ ديکتاتوري هاي بسياري در استوني، لاتويا و ليتواني، لهستان، آلمان شـرقي، چکـسلواکي و اسـلووني، ماداگاسکار، مالي ، بوليوي و فيليپين در برابر جنبش هاي مردمي بي خشونت تسليم شده اند. مبـارزه بـي خـشونت در نپال، زامبيا، کره جنوبي، شيل ي، آرژانتين، هائيتي، برزيل، اروگوئه، تايلند، بلغارسـتان، مجارسـتان، زئيـر، نيجريـه و بخش هاي بزرگي از کشورهاي تازه استقلال يافته از شوروي سـابق ( بخـصوص در خنثـي کـردن کودتـاي نظـامي آگوست ۱۹۹۱ ) نيز به پيشروي جنبشهاي دموکراسي خواهانه ياري رسانده است.
علاوه بر اين ها، در سال هاي اخير مبارزه طلبي هاي توده اي سياسي در چين، برمه و تبت نيز شکل گرفته اند، هرچند که اين منازعه ها به پيروزي نهايي نرسيدند و باعث سقوط ديکتاتورهاي حاکم يا اشغالگران نشدند اما چهره بيرحـم اين رژيم هاي سرکوبگر را براي جامعه جهاني به نمايش گذاشتند و در عين حال براي مردم نيز تجربهاي ارزشمند از مبارزات بي خشونت بر جاي نهادند.
مطمئنا سقوط ديکتاتوري در کشورهاي نام برده باعث از بين رفتن تمامي مشکلات ديگر اين جوامـع نـشده اسـت . فقر، جنايت، ناکارآمدي بوروکراسي و تخريب محيط زيست ميراث رژيم هاي استبدادي حيو ان صفت هستند . اما بـه هر حال، سقوط اين حکومت ها براي حل مشکلات مردمي که تا به امروز تحت ستم بـوده انـد، جامعـه اي بـا سـطح دموکراسي سياسي بالاتر، آزاديهاي شخصي بيشتر و عدالت اجتماعي گستردهتري فراهم مي کنند.
مشکلي هميشگي
براستي در دهه هاي اخير، گرايش گسترده تري براي آزاد کردن جوامع و کسب آزادي در جهان به وجود آمده اسـت . بر اساس آمار خانه آزادي ١ که هر ساله تحقيقي بر اساس وضعيت حقـوق سياسـي و آزادي هـاي مـدني در منـاطق مختلف جهان انجام داده، کشورها را بر اساس اين معيارها طبقه بندي ميکند، کشورهايي که در طبقـه بنـدي آزاد قرار مي گيرند به صورت دائمي رو به افزايش است.
جدول (۱‐۱) ‐ توزيع کشورها بر اساس سال و وضعيت سياسي
اما اين روند دلخوش کننده، با بررسـي جمعيتـي از جهـان کـه در شـرايط اسـتبدادي زنـدگي مـيکننـد وضـع يت واقع بينانه تري به خود ميگيرد. در ژانويه ۱۹۹۳، ۳۱ درصد از جمعيت تقريبا ۴۵/۵ ميليارد نفري جهان در زير سايه وحشت حکومت هايي زندگي مي کردند که در اين جدول غيرآزاد طبقه بندي شده اند، يعني منـاطقي کـه در آن هـا محدوديت هاي شديد سياسي وجود دارد و آزاديهاي مدني نقض ميشوند. اين ۳۸ کشور و ۱۲ منطقهاي که تحـت عنوان » غير آزاد « طبقه بندي شده اند، مناطق تحـت سـلطه ديکتـاتوري هـاي نظـامي ( ماننـد برمـه و سـودان )، پادشاهي هاي سنتي سرکوبگر ( مانند عربستان صعودي و بوتان )، احزاب مقتدر سياسي ( مانند چين، عـراق و کـره شمالي )، اشغالگران خارجي ( مانند تبت و تيمور شرقي ) و حکومتهاي انتقالي را شامل ميشوند.
امروزه کشورهاي بسياري در حال تحول سريع اقتصادي، اجتماعي و سياسي هستند . با وجودي که تعداد کشورهاي آزاد در دهه هاي اخير رشد داشته اما اين ترس هميشه وجود دارد که در نتيجه اين تحولات سريع و بنيادين بعضي مناطق راه معکوس را در پيش گيرند و انواع جديدي از ديکتاتوري را تجربه کنند . گروه هاي نظامي، اشـخاص جـاه طلب، صاحب منصبان برگزيده و گروههاي سياسي داراي ايدئولوژيهاي خاص، هميشه تلاش ميکننـد تـا عقايـد و خواسته هاي خود را به ديگران تحميل کن ند. کودتاهـا هميـشه روي داده و در آينـده نيـز روي خواهنـد داد . بـراي بسياري از جهانيان هنوز حقوق بنيادين انساني و حقوق مشارکت سياسي پايمال مي شـود و در آينـده نيـز پايمـال خواهد شد.
متاسفانه گذشته هنوز به همراه ما است . مشکل ديکتاتوري عميق و ريشهدار است. مردم در بسياري از کشورها براي دهه هاي متوالي و حتي قرنها از سلطه حکومتهاي بيدادگر ‐ داخلي يا خارجي ‐ رنج بردهاند. هميشه تلاش شـده است تا اطاعت بي چون و چرا از منابع اقتدار و رهبران اين حکومتها درانـسانهـا درونـي شـود . در مـوارد حـادتر، نهادهاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و حتي ديني اي که بيرون از حوزه اقتدار دولت قرار داشته اند تعمـدا تـضعيفشده ، زير سلطه قرار گرفته و حتي با نهادهايي که از طرف دولت و يا رهبر وظيفه ايجاد کنترل اجتماعي را بر عهدهداشته اند جايگزين شده اند. مردم در اين حکومت ها اتميزه ٢ شده ( به تـوده اي از افـ رادي جـداي از يکـديگر تبـديل شده اند که توانايي همياري براي رسيدن به هدفي مشترک را نداشته اند )، نتوانسته اند به يکـديگر اعتمـاد کننـد يـا حتي به ابتکار خود قدمي بردارند.
1 Freedom House
نتيجه قابل پيش بيني است : مردم ضعيف مي شوند و اعتماد به نفس و نيروي مقاومت آن ها از ميان مـي رود. مـردم آنقدر مي ترسند که نمي توانند نفرت خود از ديکتاتوري و عطش خويش براي آزادي را حتي بـراي خويـشاوندان يـا دوستان خود ابراز کنند . مردم از اينکه به صورت عملي بـه مقاومـت عمـومي فکـر کننـد وحـشت زده مـي شـوند و مي گويند » مگر مقاومت فايده اي دارد ؟ « اين مردم ترجيح مي دهند به جاي پرسيدن اين سوال، با رنجي بيهـدف و آيندهاي بدون اميد به زندگي ادامه دهند.
اين روزها وضعيت زندگي در حکومت هاي استبدادي حتي از گذشته نيز بدتر شده است . در گذشته بعضي از مـردم مقاومت هايي نشان مي دادند و گاه به گاه حرکت هاي اعتراضي توده اي و تظ اهراتي در برابر استبداد انجام ميگرفـت . گويي موقتا روح تازه اي در مردم دميده شده بود . در مواقع ديگر ، افراد مستقل و يا گروههاي کوچـک در حمايـت از عقيده خود و يا تبليغ آن و گاه تنها بـه منظـور نمـايش حـضور مقاومـت، رفتارهـاي اعتـراضآميـز شـجاعانه ولـي بي فايده اي انجا م مي دادند. اين رفتارها هرچند اصيل و باشکوه بود اما براي چيرگي بر ترس مردم و غلبـه بـر عـادت پيروي آنان از قدرت ‐ دو پيش نياز اساسي در مبارزه با ديکتاتوري ‐ تاثير چنداني نداشت . اين حرکت ها نه تنها بـه پيروزي يا حتي ايجاد اميد در دل مردم نايل نميشدند، بلکه متاسفانه در بعضي مواقـع، حتـي فـشارها ، کـشتارها و رنج هاي انساني را شدت ميبخشيد.
آزادي از طريق خشونت ؟
اکنون سوال اين است که در اين شرايط چه بايد کرد ؟ راه حل هايي که در اولين قدم به ذهـن مـيرسـند، غيرقابـل استفاده اند؛ قانون اساسي، قوانين قضايي و افکار عمومي غالبا به سادگي از طرف ديکتاتورها ناديده گرفته ميشوند. به صورتي کاملا منطقي با مشاهده بي رحميها، شکنجه ها، مفقود شدنها و کشته شـدنهـا معمـولا نتيجـه گرفتـه مي شود که تنها خشونت مي تواند به ديکتاتوري ها پايان دهد . قربانيان خشمگين خشونت ها و اطرفيان آن هـا گـاه ي علي رغم مشاهده عدم توازن قوا، تلاش مي کنند با جمع آوري و نظم دهي به نيروهاي مخالف دولت و تجهيز آنها بـا تمام امکاناتي که در اختيار دارند، عليه ديکتاتوري مبارزه کنند . اين مردمان با شجاعت مبارزه مي کنند و هزينه هاي مادي و جاني بسياري در قبال مبارزه خود م ي پردازند. فضيلت اين مردم مثال زدني است امـا اقـدامات آنـان تقريبـا هيچ گاه به آزادي نمي انجامد. اين شورش هاي خشونت آميز تنها ماشـه سـرکوبي بيـشتر مـردم توسـط ديکتـاتور را مي چکانند و تودهها را در وضعيتي بي دفاعتر از گذشته باقي مينهند.
به هر شکلي که به مبارزه خش ونت آميز نگاه کنيم يک نکته هميشه به چشم مي آيد. در صورت انتخاب خشونت بـه عنوان راه مبارزه پا به ميداني نهاده ايم که ديکتاتورها در آن برتري دارند . ديکتاتورها هميشه خود را براي بکارگيري خشونت در مقياسي خارق العاده مجهز کرده اند. دموکرات ها هرچقدر هم که دوام بياورند، در نهايت مجبـور خواهنـدبود تا در مقابل حقايق خشن نظامي سر تسليم فـرود آورنـد . ديکتاتورهـا تقريبـا هميـشه در سـختافـزار جنگـي،تسليحات، حمل و نقل و حجم نيروهاي نظامي برتري دارند و آزادي خواهان تقريبا هيچ گاه، حتي با وجـود ايمـان و اراده راسخشان، شانسي براي پيروزي نخواهند داشت.
2 Atomized
وقتي که شورش هاي آزادي بخش نظامي سنتي، غير واقع بينانه شناخته مي شوند، عده اي از مخـالفين بـر مبـارزات چريکي پافشاري مي کنند. به هرحال جنگ چريکي تقريبا هيچ گاه فايده اي براي مردم تحت ستم نداشته و راهنماي دموکراسي نبوده است. مبارزه چريکي راه حل خوبي نيست، خصوصا به اين دليل که در اکثر موارد منجر به صدمات بسيار زياد به مردم خودي مي شود. حتي در هنگامي که تئوري ها و استراتژي هاي دقيق درباره اهداف و آرمان هـاي جنبش چريکي وجود دارد يا حتي اين جنبش از خارج پشتيباني ميشود، تضميني براي جلوگيري از بروز انحراف و خطا در آن وجود ندارد . جنگ هاي چريکي معمولا بسيار طولاني هستند و در بسياري از موارد، مردم غيرنظـامي بـا تحمل رنجهاي انساني و اجتماعي بسيار، توسط دولت مجبور به تغيير مکان مي شوند.
اگر هم جنبش هاي چريکي به پيروزي منجر شوند، رژيم تازه سريعا براي مقابله به مثـل در برابـر بازمانـدگان رژيـم سابق، مستبدتر از آنان عمل خواهد کرد . اگر در نهايت پيروزي با چريک ها باشد، رژيم جديد به خاطر تمرکز بـسيار بالاي نيروهاي نظامي و ضعف يا نابودي گروه هاي مستقل اجتماعي و موسسات آن ها در طول مبارزه ‐ کـه اعـضاي حياتي جامعه اي آزاد هستند – ديکتاتورمآبانه تر از حکومت قبلي خواهد بود . مخـالفين ديکتـاتوري بايـد بـه دنبـال راهحل ديگري باشند.
کودتا، انتخابات، منجيان خارجي ؟
کودتاي نظامي عليه حکومت استبدادي شايد در ظاهر ساده ترين و سريعترين روش سرنگوني يک رژيم تنفربرانگيـز باشد، اما در ع مل مشکلات بسياري در اجراي اين روش وجـود دارد . از همـه مهمتـر اينکـه کودتـاي نظـامي هـيچ تغييري در توزيع نامتناسب قدرت ميان مردم، اليت ٣ حاکم و نيروهاي نظامي ايجاد نمي کند. بيرون راندن افـراد يـا گروههاي خاص از موقعيتهاي دولتي، تنها جايي خالي براي افراد و گروههاي فرصت طلب ايجاد ميکند. در تئوري، اين افراد و گرو هاي جديد ممکن است تساهل بيشتري از افراد و گروه هاي قبلي داشته باشـند و امکانـات بيـشتري براي پيشبرد آزادي در اختيار مردم قرار دهند ولي متاسفانه شق معکوس اين قضيه محتملتر است.
گروه هاي جديد پس از تحکيم قدرت خو د شايد ظالم تر و جاه طلب تر از همتايان قديمي خود باشند، در نتيجه گروه جديد ‐ که مردم اميد بيشتري به آن ها داشتند ‐ پس از تثبيت مي تواند بدون دغدغه حقـوق بـشر يـا دموکراسـي هرگونه که ميخواهد عمل کند. کودتا پاسخ مناسبي براي مشکل ديکتاتوري نيست.
راي گيري ها هم ت حت حکومت هاي استبدادي وسيله اي مناسب براي ايجاد تغيير اساسي در ساختار سياسي نيستند . بعضي حکومت هاي ديکتاتوري گاهي براي حفظ ظاهر دموکراتيک بودن خود، راي گيري هايي نيز برگزار مي کننـد ( شبيه به راي گيري هاي کشورهاي بلوک شرق سابق ) اما اين رايگيـري هـا، در حقيقـ ت همـهپرسـي هـاي بـستهاي هستند که تنها به منظور صحه گزاردن مردمي و انتخاب يکـي از کانديـداهاي دسـت چـين شـده ديکتـاتور، انجـاممي شوند. اگر کانديداهاي مخالفي اجازه حضور در انتخابات بيابند و حتي برگزيده هم بشوند ( همانگونه که در سال۱۹۹۰ در برمه و در سال ۱۹۹۳ در نيج ريه روي داد ) نتايج انتخابات به سادگي از طرف ديکتـاتور رد خواهـد شـد.
3 اليت يا نخبگان در جامعه شناسي و سياست به گروهي از اشخاص و محافل اشاره ميکند که در هر جامعه موقعيت هاي بالا را درا ختيار خود دارند و اين موقعيت ها معمولا بين آنان دست به دست مي شود.
گاهي نيز کانديداي » پيروز « ارعاب شـده، دسـتگير و حتـي اعـدام مـي شـود . ديکتـاتور هيچگـاه بـه سـادگي بـه را ي گيري اي که وي را از تخت پادشاهي به زير بکشد، اجازه برگزاري نخواهد داد. گاهي نيز افرادي که از حکومت هاي ديکتاتوري رنج مي برند يـا کـساني کـه بـراي رهـايي از چنگـال ديکتـاتور بـه تبعيدگاه هاي خودخواسته خارجي رفته اند، باور نمي کنند که مردم تحت ستم بتوانند خود را آزاد سازند . ايـن افـراد اميد خود را به نيروهاي خارجي مي بندند. به باور آنان فقط کمک بين المللي توان کـافي بـراي بـه پـايين کـشيدن ديکتاتور را دارا خواهد بود. اين ديدگاه که مردمان تحت ستم توانايي عملکرد موثر را دارا نيستند، در دوره هاي زمـاني خاصـي بـروز مـي کنـد .
همانگونه که ذکر شد، در اين برهه ها مردم تحت ستم نااميد بوده و موقتا توان مبارزه را از دست مي دهند چـرا کـه اعتماد به نفس لازم براي مواجهه با ديکتاتوري را از دست داده و راهي براي نجـات خـويش نمـي شناسـند. در ايـن شرايط طبيعي است که عده اي اميد رهايي را به ديگران مـي بندنـد و منتظـر دخالـت هـاي نيروهـاي بيگانـه بـاقي مي مانند. اين نيروي نجات دهنده خارجي مي تواند محصول اتفاق نظر کشورهاي ديگر، سازمان ملل متحد، کشوري خاص يا تصويب قوانين بين المللي اقتصادي و سياسي عليه ديکتاتوري موجود در کشور باشد.
اين سناريو به نظر دلچسب مي آيد اما موانع بزرگي در راه اعتماد و توکل به منجيان بيگانه وجود دارد . اين توکـل و اعتماد شايد اصولا بي مورد باشد چرا که معمولا هيچ منجي خارجي اي ‐ که عملا دخالت کند ‐ وجود نـدارد و اگـر دولتي خارجي براي تغيير وضعيت مداخله کند ، معمولا نبايد به آن اعتماد کرد.
در اينجا لازم است به چند حقيقت ناگوار که معمولا در پشت پرده انتظار کشيدن براي دخالـت کـشورهاي بيگانـه وجود دارد اشاره کنيم:
- کشورهاي ديگر معمولا به منظور ارتقاء وضعيت اقتصادي و سياسي خود با دولتهاي ديکتاتوري مدارا کرده و يا حتي از آنها حمايت ميکنند.
- کشورهاي بيگانه شايد ترجيح دهند تا به جاي نگاه داشتن مهاجراني کـه بـراي آزادي کـشور خـود تـلاش مي کنند، مردم تحت ستم را در برابر اهداف ديگر معامله نمايند.
- بعضي از دولت هاي خارجي تنها براي به دست آوردن کنترل اقتصادي، سياسي و نظامي بر کـشورها، عليـه ديکتاتوريهاي موجود در آن فعاليت ميکنند.
- نيروهاي بيگانه تنها در صورتي به صـورت فعـال بـراي نجـات کـشوري مبـارزه مـي کننـد کـه پ يـشاپيش مقاومت هاي داخلي شروع به لرزاندن پايه هاي ديکتاتوري کرده و از اين طريق ستمگيري هاي ايـن رژيـم را به جهانيان نشان داده باشد.
ديکتاتوري ها در وهله اول به خاطر شيوه تقسيم قدرت داخلي به حيات خويش ادامـه مـي دهنـد. در ايـن وضـعيت جامعه و توده هاي مردم براي ايج اد مشکل براي ديکتاتور بيش از حد ضـعيف هـستند و ثـروت و قـدرت در دسـت عده اي معدود از افراد انباشته شده است . علي رغم اينکه ديکتاتوري ها ممکن است از عملکـرد نيروهـاي بـينالمللـي متاثر و حتي تضعيف شوند، ادامه حيات آنها در نهايت وابسته به عوامل داخلي است.
در صورت وجو د حرکت هاي مخالف داخلي، حمايت هاي جهاني از آن ها مي تواند بسيار مفيد واقع شود . بـراي مثـال تحريم هاي اقتصادي بين المللي، ممنوعيت ها، قطع روابط ديپلوماتيک، اخراج از سازمان هاي بين المللـي، محکوميـت توسط بخش هاي مختلف سازمان ملل متحد و موارد مشابه مي تواند کمک ع ظيمي براي ايـن حرکـت هـا باشـد . بـه هرحال، در غياب يک نهضت مقاومت قدرتمند داخلي، احتمال وقوع موارد بالا کم بوده، در صـورت اجـرا نيـز تـاثير چنداني نخواهند داشت.
مواجهه با واقعيت
براي به زانو درآوردن ديکتاتور با کمترين هزينه ، چهار قدم اصلي بايد برداشته شود :
۱. لازم است اراده، اعتماد به نفس و مهارتهاي مربوط به مقاومت در مردم تحت ستم تقويت شود.
۲. لازم است گروههاي اجتماعي مستقل و سازمانهاي ويژه مردم تحت ستم ايجاد و تقويت شود.
۳. لازم است نيروي داخلي قدرتمندي ايجاد شود و
۴. لازم است طرح استراتژيک خردمندانهاي براي کسب آزادي طراحي شده، با مهارت اجرا شود.
مبارزه براي کسب آزادي، هنگامه اتکاي به خود گروههاي درگير و تقويت قـواي حاضـر در مبـارزات داخلـي اسـت .
همانگونه که چارلز استوارت پارنل٤ در ۱۸۷۹ در جمع ايرلنديان اعتصابي عليه اجارههاي انگلستان، گفته است :
” تکيه بر دولت هيچ سودي ندارد . . . لازم است تنها بر اراده خود اتکا کنيـد . . . بـا ايـستادن در کنار يکديگر خود را ياري کنيد . . . کساني که ضعيف هستند را تقويت کنيد . . .، پيوندها را بـين خود برقرار کنيد، خود را سازمان دهيد . . . و پيروز خواهيد شد. وقتي که تقاضاي خود را براي به کرس ي نشاندن آماده کرديد، آنگاه و نه پـيش از آن ، بـه کرسـي خواهد نشست. ”
با دارا بودن نيرويي صاحب قدرت و متکي به خود ، و در صورت اتخاذ يـک اسـتراتژي هوشـمندانه، عمـل شـجاعانه منضبط و استفاده از نيرويي اصيل، هر ديکتاتوري اي سرانجام فرو خواهد ريخت اما در ابتداي راه چه ار گام اساسـي بالا بايد برداشته شوند.
همانگونه که در اين بحث مشاهده کرديد، آزاد شدن از قيد ديکتاتوري ها نهايتا وابسته به عملکرد مردمي اسـت کـه مي خواهند آزاد زندگي کنند . مواردي از انواع مبارزه طلبي هاي سياسي يا مبارزات بي خشونت که ذکر شد، نشان داد که اينگونه مبارزات وسيله خوبي براي دستيابي به آزادي هستند، ولي اين گزينه هنوز توسعه چنداني نيافته اسـت . در فصل هاي بعدي تلاش مي شود با معرفي و تشريح دقيق مبارزه بي خشونت راهي موثر براي مقابله با ديکتاتوريها نشان داده شود . البته در ابتدا لازم است به مبحث مذاکره به عنو ان راهي براي عقـب رانـدن ديکتـاتوريهـا نگـاهي بياندازيم.
4 رهبر مبارزات مردمي ايرلند عليه انگلستان. از شاخص هاي کار وي تاکيد بر مبارزات پارلماني به جاي توسل به خشونت بود.
فصل دوم خطرات مذاکره
همانگونه که در فصل اول بررسي شد، در مواجهه با مشکلات بسياري که در رودررويـي بـا ديکتـاتوري وجـود دارد عده اي از مردم ممکن است به وضعيت فرمانبرداري منفعلانه عقبنشيني نمايند. ديگران با نااميد شدن از دستيابي به دموکراسي، ممکن است تفوق پايدار ديکتاتوري را پذيرفته، اميدوار باشند تا از طريق مذاکره و مـصاحله و توافـق بتوانند به عناصري مثبت دست يافته، به وحشي گري ها خاتمه دهند. ظاهرا فقدان گزينـههـاي واقـعگرايانـه، باعـث اينچنين تفکراتي است.
مبارزه جدي عليه ديکتاتورهاي بي رحم، چشم انداز مطبوعي ندارد . پس چرا بايد در اين مسير قدم بگذاريم ؟ آيا هر فردي نمي تواند منطقي باشد و راه هايي براي گفتگو بيابد و تلاش نمايد تا از طريق مذاکره به صـورت تـدريحي بـه ديکتاتوري موجود خاتمه دهد ؟ آيا دموکرات ها نمي توانند با متوسل شدن به حس انسانيت ديکتاتور، وي را نـسبت به كم كردن تدريجي سلطهاش متقاعد کنند و با اين روش، در نهايت، حکومتي دموکراتيک بوجود آورند ؟
گاهي استدلال مي شود كه حقيقت، به تمامي، در يک طرف نيست . شايد ديکتاتورهايي کـه در شـرايط سـخت، بـه خوبي عمل کردهاند از سوي دموکراتها به خوبي درک نشدهاند، يا حتي شايد عدهاي تـصور کننـد کـه ديکتاتورهـا ممکن است از طريق تشويق و تذکر، رضايتمندانه خود را از شرايط سختي که بر جامعه حکم فرما شده است، حذف کنند. ممکن است استدلال شود که به ديکتاتورها مي توان راه حل “برد ‐ برد“ي پيشنهاد داد که در آن هر دو طرف سود ببرند . صبحت از اين مي شود که در صورتي که نيروهاي دموکرات، به صورت صـلح آميـز بـه منازعـات خاتمـه دهند ( که اين امر ممکن است با همكاري افراد خبره يا حتي دولتي خارجي انجـام گيـرد )، احتيـاجي بـه تحمـل خطرات و رنج هاي مبارزات آتي نخواهد بود . آيا اين راه حل، از مبارزه اي سخت ‐ حتي اگر نه يک جنگ نظامي، که مبارزهاي بي‐خشونت ‐ بهتر نيست ؟
شايستگي ها و محدوديتهاي مذاکره
مذاکرات ابزاري بسيار مفيد در حل رده خاصي از مشکلات هستند و در زماني که کارآيي دارند، به هيچ وجه نبايـد فراموش يا نفي شوند . در بعضي از موقعيت ها و به هنگامي که صحبت بر سر موضوعات بنيادين نيست ‐ و به همين خاطر مصالحه قابل قبول است ‐ مذاکره يکي از بهترين راه هاي حل نمودن کشمکش ها است. اعتصاب کـارگري بـه منظور بالا بردن سطح دستمزدها مثال خوبي از کاربرد مناسـب مـذاکره در يـک کـشمکش اسـت : وضـعيت مـورد مصاحله نهايي احتمالا جايي بينابين نظر هر يک از دو طرف خواهد بود . اما کـشمکش هـاي کـارگري کـه از طريـق اتحاديه هاي قانوني صورت مي گيرد کاملا با منازعه اي که در آن بحث بر سر وجود ديکتاتورياي سـتمگر و تاسـيس نظامي مبتني بر آزاديهاي سياسي است تفاوت دارد.
هنگامي که بحث بر سر موضوعات بنيادين مرتبط با اصول ديني، آزادي انساني يـا پيـشرفت و توسـعه آينـده يـک جامعه است، مذاکره ديگر راه حلي مناسب براي رسيدن به نتيجه اي رضايت بخش بـراي دو طـرف نيـست . بـر سـر بعضي موضوعات نمي توان مصالحه نمود . تنها تغيير در روابط قدرت بـه نفـع آزاديخواهـان مـيتوانـد آنگونـه کـه شايسته است ، مي تواند از کيان موضوعات پايه اي حراست نمايد . اين تغيير نتيجه مبارزه است، نه مذاکره . البته ايـن به آن معنا نيست که هيچگاه نبايد از مذاکره استفاده کرد بلکه نکته اين است که بدون وجود يک نيروي قدرت منـد دموکرات و مخالف ، مذاکره راهي واقعبينانه براي حذف ديکتاتوريهاي نيرومند نيست.
مطمئنا در بسياري مواقع مذاکره اصولا گزينه قابل انتخابي نيست . ديکتاتورهايي که کاملا در موقعيت خود احساس اطمينان مي کنند، احتمالا پيشنهاد مذاکره از سوي رقباي دموکرات را رد خو اهند کـرد يـا پـس از شـروع، مـذاکره کنندگان دموکرات ممکن است « ناپديد شوند و ديگر هرگز خبري از آنها به گوش نرسد ».
تسليم از طريق مذاکره ؟
افراد مستقل و يا گروههاي مخالف ديکتاتوري که طرفدار مذاکره هستند معمولا انگيزههاي خوبي دارند. بخصوص در وضعيتي که مبارزهاي مسلحانه براي چندين سال عليه ديکتاتورياي بي رحم در جريان بوده ولي نتوانسته باشـد بـه پيروزي نهايي دست پيدا کند، قابل درک است که اکثريت مردم با هر مرام و عقيده سياسي طرفـدار صـلح باشـند . مذاکرات بخصوص در مواقعي که ديکتاتور به وضوح از برتري نظامي برخوردار است و صدمات و خرابي هاي ناشي از جنگ، ديگر براي مردم قابل تحمل نيست به موضوعي قابل بحث در ميان گروه هاي دموکرات تبـديل مـيشـود . در اين وضعيت هر راه حلي که بتواند به بعضي از خواسته هاي دموکراتها جامه عمل بپوشاند و بـه چرخـه خـشونت و خشونت متقابل خاتمه دهد، شديدا وسوسه کننده خواهد بود.
مسلما پيشنهاد “صلح” از طرف ديکتاتور به نيروهاي مبارز دموکرات، پيشنهادي رياکارانه است چرا که اگر ديکتـاتور بخواهد، تنها در يک لحظه مي تواند از جنگ عليه کشور دست بکشد و خـشونت خاتمـه خواهـد يافـت . آن هـا اگـر بخواهند مي توانند خود بدون هيچ معامله اي براي باز پس دادن احترام و حقوق نوع بشر، آزادسازي زندانيان سياسي، خاتمه شکنجه، توقف عمليات نظامي، رها کردن حکومت و عذرخواهي از مردم پيشقدم شوند.
در مواقعي که ديکتاتورها قدرت کافي دارند ولـي جنـبشهـاي مقاومـت خـشمگين نيـز موجـود هـستند، احتمـالا ديکتاتورها علا قمند خواهند بود تا از طريق مذاکره با مخالفين، در زير نقاب برقراري صلح، آنان را به تسليم دعـوت کنند. دعوت به مذاکره شايد به نظر خوش آيند باشد اما در اتاق مذاکره ممکـن اسـت خطـرات بـسياري در کمـين نيروهاي دموکرات خواهد بود.
از طرف ديگر در وضعيتي که نيروهاي مبارز واقعا قدرت مند هستند و نيروهاي ديکتاتوري حقيقتا تهديد مي شـوند، ديکتاتورها احتمالا تلاش خواهند کرد تا با توسل به مذاکره تا حد امکان کنترل خود بر کشور و دارايي هـا را حفـظ کنند. مشخص است که در هيچ يک از اين حالتها دموکراتها نبايد با نشستن بر سر ميز مذاکره، به پيشبرد اهداف ديکتاتوري کمک نمايند.
آزادي خواهان بايد با تمام دقت، مراقب تله هايي که عمدا از سوي ديکتاتورها در روند مذاکره گنجانـده شـده اسـت، باشند. وقتي مسائل پايه اي همچون آزادي هاي سياسي در ميان است، دعوت به مذاکره از طرف ديکتاتورها، شـايد تلاشي باشد براي تسليم نمودن صلح آميزنيروهاي دموکرات و ادامه روند خشونتهاي دولتي. دعوت به مذاکره براي پايان مبارزات تنها در حالتي بايد مورد قبول نيروهاي آزادي خواه واقع شود که قدرت ديکتاتور کاملا از بين رفتـه و وي تنها درخواست يک مسير امن تا اولين فرودگاه بين المللي را داشته باشد.
قدرت و عدالت در مذاکره
حتي اگر اين گونه قضاوت درباره مذاکره، برداشتي بيش از حد خشن به نظر بيايد، لازم است بعضي از ديدگاه هـاي رمانتيک نسبت به مذاکره کمي تعديل شوند . براي درک روند مذاکره، احتياج به فکري باز و به دور از پيش داوري ها داريم.
مذاکره به معناي نشستن دو طرف يک مجادله بر سر ميز و صحبتي برابر بر سر امور مجادله آميز و حل مسائل مورد اختلافي که ايجاد کننده مجادله بوده اند، نيست . دو نکته بايد هميشه به خاطر سپرده شوند . اول اينکه در مذاكرات، عدالت نسبي، ديدگاه هاي مختلف و اهداف نيستند كه مشخص کننده مطلب مورد مذاکره اند . عـلاوه بـر ايـن بايـد توجه شود که محتواي توافق نامه حاصل از مذاکره تا حد بسيار زيـادي بـر پايـه ظرفيـت قـدرت طـرفين، مـشحص مي شود.
پيش از رفتن بر سر ميز مذاکره، پرسش هاي بسيار دشواري بايد مورد ملاحظه قرار گيرند. در صورتي کـه در پـشت ميز م ذاکره طرف مقابل از رسيدن به توافق ناتوان باشد، هر يک از طرفين در آينده چه راه هـايي بـراي رسـيدن بـه اهداف خود خواهند داشت ؟ اگر توافق نامه اي حاصل شد، در صورتي که يک طرف عهد خود را بشکند و بـر خـلاف تعهد نامه از نيروهايش براي رسيدن به اهداف خود استفاده کند، طرف مقابل چکار مي تواند بکند ؟
گفتيم که در مذاکرات توافق از طريق ارزيابي درست يا نادرست بودن مسائل مورد بحث حاصل نميشود. هرچند که ممکن است در مورد اينگونه موضوعات بسيار بحث شود اما نتيجه نهايي بر اسـاس ارزيـابي ميـزان قـدرت مطلـق و نسبي گروه هاي درگير حاصل مي شود. دموکرات ها براي اينکه از نفي نشدن حداقل خواستههاي خود مطمئن شوند، چکار مي توانند بکنند ؟ ديکتاتورها براي اطمينان از حفظ کنترل خود بر کشور و خنثي کردن نيروهاي مخالف چـه بايد بکنند ؟ به عبارتي ديگر اگر توافق نامه اي حاصل شود، به نظر مي رسد بيشتر از همه ح اصل تخمين هـر يـک از طرفين از مقايسه ظرفيت اعمال قدرت دو طرف مذاکره و سپس محاسبه چگونگي پايان مبارزه به صورت باز خواهد بود.
در عين حال بايد به اين موضوع توجه نمود که هر يک از طرفين براي رسيدن به اهداف خود حاضر بـه گذشـتن از چه چيزهايي هستند . در مذاکرات موفق م صالحه صورت مي گيرد؛ و اين يعني تقسيم اختلافات. هر طرف به بخـشي از چيزي که ميخواهد ميرسد و بخشي از اهداف خود را رها مي کند.
در وضعيت ديکتاتوري مطلق نيروهاي پيشرو دموکراسي چه چيزي براي واگـذاري بـه ديکتـاتور دارنـد ؟ نيروهـاي پيشرو دموکراسي کدام درخواست هاي د يکتاتوري را بايد بپذيرند ؟ آيا لازم است دموکرات ها مطابق قـانون اساسـي نقشي پايدار در دولت آينده به ديکتاتور ( چه احزاب سياسي و چه دسته جات نظامي) بدهنـد ؟ در ايـن صـورت از دموکراسي چه چيزي باقي ميماند ؟
حتي اگر فرض کنيم که همه چيز در مذاکره خوب پيش برود، آن گـاه لازم اسـت بپرسـيم : نتيجـه چگونـه صـلحي خواهد بود ؟ آيا زندگي بهتر از وضعيتي خواهد بود که دموکرات ها مبارزه را شروع کرده و يا ادامه ميدادند ؟
ديکتاتورهاي قابل سازش
ديکتاتورها ممکن است محرک ها و انگيزه هاي مختلفي براي تحت سلطه درآوردن داشته باشند : قـدر ت، موقعيـت، ثروت، تغيير شکل جامعه و موارد مشابه . بايد دانست که در صورت کناره گيري ديکتاتور از موقعيت فعلي ، هيچ يک از اين اهداف و انگيزه ها براي وي قابل دستيابي نخواهد بود . در مذاکره ديکتاتور تلاش خواهد کرد تا اهداف خويش را حفظ نمايد.
علي رغم هر وعده و پيم اني که ديکتاتورها در توافق نامه حاصل از مذاکره تقبل کنند، نبايد فرامـوش کـرد کـه ايـن وعده ها با هدف تحت سيطره نگاه داشتن مخالفان دموکرات داده شده انـد و ديکتـاتور هرگـاه بخواهـد، بـي شـرمانه توافق نامه ها را زير پا خواهد گذاشت.
اگر دموکرات ها به منظور به تعويق اندا ختن سرکوب ها، توقف مبارزات را بپذيرند، به احتمال زياد ناكام خواهند شد .. توقف مبارزه تقريبا هيچگاه باعث تقليل سرکوبي ها نشده است. همين که مهار نيروهاي مخالفت داخلي و خـارجي از برابر ديکتاتور برداشته شود، وي احتمالا وحشيانه تر از قبل به اعمال فشار و خشونت خو اهد پرداخت . از ميان رفـتن مقاومت هاي مردمي معولا نيروي مقاومي که باعث محدوديت بکارگيري خشونت از سـوي ديکتـاتور مـي شـود را از ميان مي برد. حاکم مستبد در اين وضعيت خواهند توانست، عليه هركسي كه اراده كند، عمل نمايـد . همانگونـه کـه کريشنالال شريدهاراني گفته است : ” حاکم مستبد تنها به دليل پايين بودن توان مقابله در ما، قدرت ضربه زدن به ما را پيدا ميکند. ”
مقاومت ‐ و نه مذاکره ‐ براي ايجاد تغيير در منازعاتي که در آنها بحث بر سـر موضـوعات بنيـادي اسـت، حيـاتي است. تقريبا در تمامي موارد، مقاومت بايد تا خروج کامل ديکتاتور ا ز قدرت ادامه پيدا کند . پيروزي در بيشتر مواقع نه از طريق توافق حاصل از مذاکره که از طريق اسـتفاده هوشـمندانه از مناسـب تـرين و قـدرت منـدترين ابزارهـاي مقاومتي به دست مي آيد. صحبت ما ‐ همانگونه که در فصلهاي بعدي به تشريح بيان خواهد شد ‐ ايـن اسـت کـه مبارزه طلبي سياسي يا مبارزه غير خشونت آميز، قدرت مندترين ابزار مبارزاتي براي کسب آزادي است.
چگونه صلحي ؟
اگر اصولا قرار باشد که دموکراتها و ديکتاتورها با يکديگر مذاکره نمايند، به دليل مخاطرات موجود، به تفکر بـسيار دقيق نياز است . هر کسي که از واژه صلح استفاده مي کند، لزو ما مقصودش صلح با آزادي و عـدالت نيـست . اطاعـت مطلق در برابر ظلم و پذيرش منفعلانه ديکتاتورهاي ستمگري که عليه صدها هزار انسان مرتکب بيرحمي شـده انـد، صلح نيست . هيتلر هم ادعاي صلح داشت، صلحي که منظور از آن اطاعت بي چون و چرا در برابر اراده وي بود. صلح ديکتاتور معمولا چيزي بيشتر از آرامش زندان و گورستان نيست.
خطرات ديگري هم وجود دارند . مذاکراتي که با نيت خوب شروع شده اند گاهي در اهداف آن و حتي در نفس رونـد مذاکره دچار سردرگمي مي شوند. علاوه بر اين مذاکره کنندگان طرفدار دموکراسي و يا متخصصين مذاکره خـارجي که قبول کرده اند به روند مذاکره کمک کنند، ممکن است در قدم اول، مشروعيتي ٥ محلي يا بين المللي به ديکتاتور اعطا نمايند که پيش از اين به دلايل مختلف از جمله تصرف غيرقانوني دولت، نقض حقـوق بـشر، سـفاکيهـا و . . . فاقد آن بوده است . بدون وجود اين مشروعيت سخت مورد نياز، ديکتاتو رها نمي توانند به فرمانروايي بي حـد و مـرز خود ادامه دهند. نمايندگان صلح نبايد فراهم کننده مشروعيت براي ديکتاتورها باشند.
دلايل براي اميدواري
همانگونه که پيش از اين اشاره شد، رهبران نيروهاي مخالف ممکن است به دليل نااميـدي از مبـارزات دموکراتيـک تن به مذاکره ب دهند. اما اين احساس ضعف و نااميدي قابل تغيير است . ديکتاتوري پايدار نيست . مردمي کـه تحـت حکومت هاي ديکتاتوري زندگي مي کنند نبايد ضعيف بمانند و به ديکتاتورها هم نبايد اجـازه داده شـود تـا بـصورت نامحدود قدرت مند باقي بمانند . ارسطو قرن ها قبل گفته است : » اليگارشي و حکومت هاي استبدادي کمترين عمـر را در ميان انـواع نظـام هـا دارنـد . . . در طـول تـاريخ، حکومـت هـاي مـستبد هـيچ گـاه عمـر درازي نداشـته انـد .« ديکتاتوري هاي امروزين هم آسيب پذيرند؛ مي توان به ضعف هاي آنان دامن زد و قدرت ديکتاتورها را متلاشـي نمـود (در فصل چهار با جزئيات بيشتري به اين نقاط ضعف خواهيم پرداخت.).
تاريخ معاصر صدمه پذير بودن ديکتاتوري ها را نشان داده و روشن ساخته است که اين حکومت ها ممکـن اسـت در بازه زماني نسبتا کوتاهي فروبپاشند : فقط يک دهه ( ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ ) کافي بـود تـا ديکتـاتوري کمونيـست هـا در لهستان، در آلمان ش رقي و در چکسلواکي که در ۱۹۸۹ اين زمان چنـد هفتـه بيـشتر طـول نکـشيد، فروبريـزد . در السالوادور و گواتمالا مبارزات عليه ديکتاتوري هاي نظامي کاملا آماده شده براي مقابله، هرکـدام تنهـا بـه حـدود دو هفته وقت نياز داشتند . رژيم نظامي قدرتمند شاه ايران در طول چند ماه فروري خت. در ۱۹۸۶ ديکتاتوري مـارکو در فيليپين در برابر فشارهاي مردمي طي چند هفته سقوط کرد : دولت ايالات متحده با آشکار شـدن قـدرت نيروهـاي مخالف، به سرعت حمايت از رييس جمهور مارکو را رها کرد . در شوروي و در آگوست ۱۹۹۱ تـلاش بـراي کودتـاي ارتجاعي در طول چند روز با مبارزهطلبي هاي سياسي مردم متوقف شد . پس از آن نيز، بسياري از راي دهندگاني که سال هاي سال تحت سلطه بوده اند فقط در طول چند روز، چند هفته و يا چند ماه توانسته اند اسـتقلال خـود را بـه دست بياورند.
5 مشروعيت ترجمه عبارت Legitimacy است و منظور از آن قانوني بودن و حقانيت است و با ” مطابق شرع ” بودن تفاوت دارد.
اين باور عمومي سنتي که ابزارهاي خشونت آميز هميشه سريع عمل ميکنند و در مقابل ابزارهاي غيرخشونتآميـز هميشه به زمان زيادي براي پيروزي نياز دارند به هيچ روي صحيح نيست . هرچند که براي ايجـاد تغييـر در سـطح زيرين جامعه معمولا به زمان زيادي احتياج است، اما در مبارزات غير خشونت آميز نبرد حقيقـي عليـه ديکتـاتوري نسبتا سريع روي ميدهد.
مذاکره تنها گزينه موجود براي اجتناب از ادامه جنگي نابودگر در يکسو و تسليم ديکتـاتور شـدن در سـويي ديگـر نيست. مثال هايي که ارائه شد ‐ به همراه مثال هاي فصل يک ‐ نشان مي دهد که براي کـسي کـه صـلح و آزادي را تواما ميخواهد گزينهاي ديگر نيز وجود دارد: مبارزه طلبي سياسي.
فصل سوم
قدرت از کجا ميآيد ؟
به طور قطع دستيابي به آزادي از طريق صلح کار ساده اي نيست و رسيدن بـه ايـن هـدف نيـاز بـه مهـارت بـالاي استراتژيک، تشکيلات و برنامه ريزي دارد. علاوه بر همه اينها رسيدن به آزادي نيازمند قدرت هم هست. دموکرات ها بدون به کارگيري موثر قدرت خود، نميتوانند به پايين کشيدن ديکتاتوري و تاسيس آزادي سياسي اميدوار باشند.
ولي دستيابي به اين امر چگونه امکان پذير است ؟ دموکرات هاي مخالف توان تجهيز چه نوع قدرتي را دارند که براي نابودي ديکتاتورها با وجود تمامي شبکههاي نظامي و پليسي اش کافي باشد ؟ پاسخ اين سوال در درک مفهوم غالبـا ناديده گرفته شده قدرت سياسي نهفته است . درک اين ديدگاه کار سختي نيـست . برخـي حقـايق اساسـي، بـسيار ساده اند.
افسانه ارباب ميمون ها
تمثيلي چيني و متعلق به قرن چهاردهم از ليو جي ‐ براي مثال ‐ به خوبي مفهوم مورد غف لت واقـع شـده قـدرت سياسي را آشکار ميکند:
در استان ملوک الطوايفي چو پيرمردي از طريق ميمون هايي که به خدمت خـود گماشـته بـود، زنـدگي را مي گذارند. مردم چو به وي جو‐کونگ ( ارباب ميمون ) مي گفتند.
پيرمرد هر روز صبح ميمون ها را در حياط به صف مي کرد و به کهنسال ترين آن ها دستور مـي داد تـا بقيـه ميمون ها را براي جمع آوري ميوه از بوته ها و درختان به سمت کوهها راهنمايي کند. قانون اين بود کـه هـر ميموني مي بايست يک دهم ميوه هاي جمع آوري شده خود را به پيرمرد مـي داد. کـساني کـه از ايـن کـار سرپيچي مي کردند بي رحمانه شلاق ميخوردند. تمامي ميمون ها از اين زندگي در رنج بودند ولي هيچ يـک از آنها جرات شکايت نداشت.
يک روز، ميمون کوچکي از ديگر ميمون ها پرسيد : » آيا پيرمرد اين درخت ها و بوته هـاي ميـوه را کاشـته است ؟ «. ديگران پاسخ دادند : » نه ! آن ها در طبيعت رشد کرده اند «. ميمون کوچک دوباره پرسيد : » آيا ما بدون اجازه پيرمرد نميتوانيم ميوه بچينيم ؟ «. ديگران پاسخ دادند : » آري، مي توانيم. « ميمون کوچک ادامه داد : » پس چرا بايد به پيرمرد وابسته باشيم؟ چرا بايد به وي خدمت کنيم ؟ «. حتي قبل از اينکه ميمون کوچک حرف خود را تمام کند، همه ميمون ها ناگهان به آگـاهي رسـيده، بيـدار شده بودند.
در همان شب پس از به خواب رفتن پيرمرد، ميمون ها تورها و حصارهاي اطراف حياط را پاره کرده، موانـع را برداشته و خود را آزاد کردند . آن ها همچنين ميوه هايي که پيرمرد در انبار ذخيره کرده بود را با خود بـه جنگل برده و هيچگاه بازنگشتند. سرانجام پيرمرد از گرسنگي جان سپرد.
يو‐لي‐زي مي گويد : » در جهان بعضي از آدم ها با حيله و نه با قوانين عادلانه بر مردمانشان حکومت ميکنند. آيـا اين مردم همچون ارباب ميمون نيستند ؟ اين آدم ها از ناداني خود آگاه نيستند، به محض اينک ه مردمان آن هـا بـه آگاهي برسند، حيله هاي آنان ديگر کارگر نخواهد بود. «
منابع مورد نياز قدرت سياسي
اصل موضوع ساده است . ديکتاتورها به همکاري مردمي که بر آنها حکمراني ميکنند، محتاج هـستند . همکـاري اي که بدون آن نخواهند توانست منابع قدرت سياسي خود را تامين کر ده و آن را ابقاء نمايند . اين منابع قدرت سياسي شامل موارد زير ميشوند :
مشروعيت، باور عمومي در ميان مردم نسبت به اينکه حکومت قانوني است و آنها نسبت به فرمانبرداري از آن، تعهدي اخلاقي دارند.
منابع انساني، تعداد و اهميت افراد و گروه هايي که از حکام اطاعت کرده، با آن ها همياري مي کنند و يـا بـه حکام کمک مينمايند.
مهارت و دانش، براي حکومت به منظور انجام اعمال بخصوص مورد نياز است و توسط افراد و يـا گـروههـاي همياري دهنده تامين ميشود.
فاکتورهاي غيرعيني، فاکتورهاي رواني و ايدئولوژيکي که ممکن است مردم را وادار به فرمانبرداري از حکام، و مساعدت به آنها بنمايد.
منابع مادي، ميزاني از دسترسي و اعمال نظر که حکام بر روي داراييها، منابع طبيعي، منابع مالي، سيـستم اقتصادي و وسايل ارتباطي و حمل و نقل دارد.
جريمه ها و کيفرها ، بکارگيري و يا تهديد به بکارگيري مجازات ها بر ضد متمردين يا کساني کـه از هميـاري دريغ مي کنند به منظور کسب اطمينان از اطاعت و همياري آنان . اطاعت و همياري اي که براي بقاي رژيـم و اجراي سياستهايش ضروري است.
به هرحال، تمامي اين منابع، وابسته به پذيرش رژيم، فرمـانبرداري و اطاعـت مـردم و هميـاري تعـداد بيـشماري ازانسانها و نهادهاي اجتماعي با حکام هستند.. تضميني براي استمرار هيچيک از اين منابع وجود ندارد..
همياري کامل و اطاعت و حمايت مردم، دسترسي حکام به منابع قدرت را افـزايش مـي دهـد و در نتيجـه ظرفيـت قدرت دولت افزايش مييابد.
از سوي ديگر بازپس گيري همياري نيروهاي مردمي و نهادها از مهاجمين و ديکتاتورهـا دسترسـي آنـان بـه قـدرت سياسي اي که براي موجوديت خود بدان وابسته هستند را کمرنگ کرده يا بکلي از ميان مي برد. بدون دسترسي بـه اين منابع، قدرت ديکتاتور کم شده در نهايت از ميان ميرود.
طبيعتا ديکتاتورها نسبت به اعمال و عقاي دي که توانايي آنان براي فعال مايـشاء بـودن را تهديـد مـيکنـد حـساس هستند. به همين دليل ديکتاتورها آن هايي که نافرماني کرده، اعتصاب مي کنند و يا از هميـاري سـرباز مـي زننـد را مجازات مي نمايند. اما اين پايان داستان نيست . سرکوبي ‐ و حتي وحشيگري ‐ هم هميشه باعث از سرگ يري حدي از اطاعت و همياري که براي بقاي رژيم ضروري است، نميشود
اگر ‐ با وجود سرکوبي ها ‐ بتوان براي مدت زمان کافي منابع قدرت را محدود کرد و يـا حتـي قطـع نمـود، اولـين نتيجه شايد به وجود آمدن ترديد و دستپاچگي در داخل رژيم ديکتاتوري باشد . اين قضيه با ضـعيف شـدن آشـ کار قدرت ديکتاتوري ادامه پيدا خواهد کرد . در طول زمان، دريغ کردن منـابع قـدرت از ديکتـاتور باعـث ايجـاد فلـج و ناتواني رژيم گشته و در موارد حادتر، موجب فروپاشي رژيم خواهد شد . قدرت ديکتاتور دير يا زود از قحطي سياسي خواهد مرد.
برخلاف تصور عامه، حتي انحصارطلب ترين ديکتاتوري ها هم به مردم و جوامعي که بر آنان حکم مـي راننـد وابـسته هستند. همانگونه که دانشمند سياسي کارل دبليو دوچ در سال ۱۹۵۳ بيان کرده :
قدرت تماميت خواه تنها تا زمـاني نيرومنـد اسـت کـه زيـاد از آن اسـتفاده نـشود . اگـر قـرار باشـد قـدرت تماميت خواه به صورت دائمي بر عليه مردم تحت سلطه اش اعمال شود، بعيد است مدتي طولاني قدرت مند باقي بماند. از آنجايي که حکومت هاي تماميت خواه نسبت به انواع ديگر دولت ها، نياز بيشتري به استفاده از زور در روابط خود با مردم دارند، لذا نيازمند پايگاه مردمي تر و حمايت گسترده تري نيز هستند . عـلاوه بـر اين آنها بايد بتوانند در مواقع نياز بر روي حمايت فعال بخشهاي بزرگي از جامعه حساب کنند.
جان آوستين ‐ نظريه پرداز رسمي قرن ۱۹ انگلستان ‐ وضعيت ديکتاتورياي که با بيمهري مردماش مواجه است را تشريح مي کند. آوستين استدلال مي کند که اگر اکثريت مردم ت صميم به سرنگون کردن حکومت بگيرنـد و در ايـن راه حتي حاضر به تحمل سرکوبي ها هم باشند، تلاش حکومت و افرادي که از آن دفاع مي کننـد، حتـي در صـورت دريافت کمک هاي خارجي نيزحاصلي نخواهد داشت . آوستين نتيجه گيري مي کند که مردم مبارز را نميتوان بـا زور در وضعيت اطاعت و انقياد دائمي نگه داشت.
نيکولو ماکياولي هم بسيار پيش از اين ها استدلال کرده بود که شاهزاده » …ي که توده مردم را به عنوان دشمن در برابر خود دارد، نخواهد توانست از خود محافظت نمايد و هرچقدر ظلم بيشتري بنمايد، رژيم اش ضعيف تـر خواهـد شد. «
نمونه سياسي بکار گيري عملي اين ديدگاهها را ميتوان همانگونه که در فصل اول اشاره شد در تظاهرات نروژيهاي قهرماني که دربرابر اشغال نازيها مقاومت ميکردند، در مبارزات دليران لهستاني، آلمانيها، چـکهـا، اسـلواک هـا و مبارزات مردمان ديگري که عليه ديکتاتوري کمونيست ها جنگيدند و در نهايت باعـث شکـست کمونيـسم در اروپـا شدند، مشاهده کرد . البته مطمئنا اين موضوع پديده اي جديد نيست : موارد مقاومت غير خشونت آميـز حـداقل بـه سال ۴۹۵ ق.م. باز مي گردد. هنگامي که توده مردم همياري خود با نجيبزادگان رومي را قطع نمودند. مبارزات غير خشونت آميز علاوه بر اروپا، بارها و بارها نيز توسط مردم آسيا، آفريقـا، آمريکـا، اسـتراليا و جزايـر پاسـيفيک مـورد استفاده قرار گرفته است.
مراکز قدرت دموکراتيک
يکي از مشخصه هاي جوامع دموکراتيک وجود گروه ها و موسسات متعدد غيردولتي و مستقل از حکومت است . ايـن گروه ها و موسسات براي مث ال شامل خانواده ها، سازمان هاي مذهبي، انجمـن هـاي فرهنگـي، باشـگاه هـاي ورزشـي، موسسات اقتصادي، اتحاديه هاي تجاري، انجمن هاي دانش آموزي و دانش جويي، احزاب سياسـي، افـراد سـاکن يـک روستا، انجمن هاي همسايگي، باشگا هاي باغباني، سازمان هاي حقوق بشر، گروه هاي موسـيقي، انج مـن هـاي ادبـي و غيره مي شوند. اين تشکيلات همانگونه که براي رسيدن به اهداف خود تلاش مي کنند، نقش مهمـي در پاسـخگويي به نيازهاي اجتماعي نيز برعهده دارند.
بعلاوه، اين تشکيلات مفاهيم سياسي مهمي هم دارند . آن ها زمينه هايي را ايجاد مـي کننـد کـه از طريـق آن مـردم بتوانند در جهت دهي اجتماع خود تاثير داشته باشند و در برابر ديگر گروه هـا و دولـت ‐ بخـصوص در مـواقعي کـه احساس مي کنند به صورت ناعادلانه از خواست هاي آنان تخطي مي کند ‐ مقاومت نمايند . افراد منفـردي کـه عـضو اين گروه ها نباشند، قادر نخواهند بود فشار قابل ملاحظه اي بر جامع ه، و کمتر از آن بر دولت ، و مطئمنا هيچ فشاري بر ديکتاتور وارد نمايند.
برآيند بحث فوق اين است که اگر ديکتاتور بتواند آزادي و اسنقلال تشکيلات مستقل غير دولتـي را از آنهـا سـلب کند، مردم نسبتا ناتوان خواهند شد . همچنين اگر اين موسسات خود به صورت ديکتاتوري توسط رژيم مرکزي اداره شوند و يا توسط سازمان هاي جديد و کنترل شده جايگزين گردند، مي توانند به عنـوان عـاملي بـراي تحـت سـلطه درآوردن مردم و قسمتهاي مختلف اجتماع باشند.
به هرحال اگر بتوان آزادي و استقلال اين موسسات مستقل مدني ( خارج از حيطه کنترل دولت ) را به دست آ ورد، وجود اين موسسات براي مبارزه طلبي سياسي عنصر بسيار مهمي خواهد بود . نکته مشترک تمامي مثال هايي که از سقوط و يا تضعيف ديکتاتوري ها در اين کتاب ذکر شده، کاربرد وسيع و شجاعانه مبارزه طلبي سياسي توسط مردم و موسسات متعلق به آنان است.
همانگونه که ذکر شد، اين مراکز قدرت شالوده موسساتي را تشکيل مـيدهنـد کـه مـردم از طريـق آنهـا خواهنـد توانست به ديکتاتور فشار وارد کرده، با وي مقابله کنند . در آينده نيز اين تشکيلات بخشي از نظام يـک جامعـه آزاد خواهند بود. به همين دليل استقلال و رشد مستمر آنها پيشنياز موفقيت مبارزات آز اديخواهانه است.
اگر ديکتاتوري در مقياسي گسترده موفق به نابودي و يا تحت کنترل درآوردن تشکيلات مـستقل اجتمـاعي بـشود، براي نيروهاي مقاومت بسيار مهم خواهد بود که سازمان هايي جديد ايجـاد کـرده و يـا کنتـرل دموکراتيـک را بـه تشکيلات پيشين بازگردانند . در طي انقلاب مجارستان در سالهاي ۱۹۵۶ و ۱۹۵۷ شوراهاي دموکراسـي مـستقيم محلي بسياري پديدار شدند و حتي براي چند هفته با پيوستن به يکديگر يک سيـستم حکـومتي متحـد از شـوراها تشکيل دادند در لهستان دهه ۱۹۸۰ نيز کارگران اتحاديه هاي همبستگي غيرقانونياي ايجاد نمودند که در مـواردي حتي توانست اتحاديه هاي رسمي تحت نظارت کمونيـست هـا را تحـت کنتـرل خـود درآورد . اينگونـه بـسط يـافتن موسسات ميتواند پيآمدهاي سياسي مهمي داشته باشد.
مطمئنا هيچکدام از اين حرفها به اين معنا نيست که تضعيف و شکست دادن ديکتاتوريها کار ساده اي است و اين نيز نبايد اينگونه برداشت شود که تمامي تلاشي ها، قرين موفقيت خواهند بود . مطمئنا معنـاي ايـن حـرفهـا ايـن نيست که مبارزه طلبي صدمه اي نخواهد داشت چرا که آنهايي که هنوز در خدمت ديکتاتورها هستند احتمالا براي مجبور کردن مردم به همياري و اطاعت، به هر تلاشي دست خواهند زد.
ديدگاه با لا درباره قدرت به اين معناست که تجزيه عمدي و از هم فـرو پاشـاندن هـر ديکتـاتوري اي ممکـن اسـت . ديکتاتوري ها بطور خاص داراي مشخصات بخصوصي هستند که آن ها را در برابر مبارز ه طلبي هاي سياسـي ماهرانـه، شديدا آسيب پذير ميکند. اجازه بدهيد با جزئيات بيشتري اين خصوصيات را مطالعه کنيم.
فصل چهارم
ديکتاتوري ها ضعفهايي دارند
ديکتاتوري ها معمولا شکست ناپذير به نظر مي رسند. در اين حکومت هـا سـازمان هـاي جاسوسـي، پلـيس، نيروهـاي نظامي، زندان ها، بازداشتگاه ها و جوخه هاي اعدام همه و همه توسط عده معدودي از قـدرت منـدان اداره مـ ي شـوند .
سرمايه هاي ملي، منابع طبيعي و توان توليد کشور نيز به روشي مستبدانه توسـط ديکتاتورهـا غـارت شـده و بـراي حمايت از اهداف آنان مصرف ميشود. در مقابل، دموکرات هاي مخالف بيش از حد ضعيف، غيرموثر و ناتوان به نظر ميرسند. تصور آن شکستناپـذيري در برابر اين ضعف، امکان وجود هرگونه نيروي مخالف موثري را از ذهن ميزدايد. اما اين همه داستان نيست.
تشخيص پاشنه آشيل
افسانه اي از يونان باستان صدمه پذير بودن رويين تنان خيالي را به خوبي آشکار مي کند. هيچ تيري به آشيل جنگجو صدمه اي نميزد و هيچ شمشيري بر بدناش کارگر نبود. چرا که هنگامي که آشيل کودکي خردسال بود مادرش وي را در آب رودخانه سحرآميز استيکس ٦ فروبرده بود که بدن اش را از هرگونه گزندي حفاظت ميکرد. اما در اين ميان مشکلي وجود داشت . از آنجايي که مادر آشيل براي غوطهور کردن فرزندش در آب وي را از پاشنه پايش گرفته بود، آب سحرآميز به پاشنه پاي آشيل نرسيد . هنگامي که آشيل مرد بالغي شد در برابـر اسـلحه هـاي تمـامي دشـمنان، صدمه ناپذير به نظر مي رسيد. اما در نهايت در جنگ تروا، با راهنمايي شخصي که به نقطه ضعف وي آگاه بود، يکـي از سربازان دشمن تيري به سمت پاشنه آشيل رها کرد؛ تنها جاي آس يب پذير در بدن وي . اين حملـه بـراي آشـيل مرگ بار بود.
6 در ادبيات ما اين رودخانه را رودخانه عالم اسفل مي نامند (م)
امروزه هم عبارت ” پاشنه آشيل ” به قسمت حساس و ضربه پذير اشخاص، برنامه ها و موسـساتي اشـاره مي کند که در صورت حمله به آن، نيروي محافظي وجود نخواهد داشت.٧ قاعده مشابهي براي ديکتاتورهاي ستمگر نيز صدق مي کند. بر همه ديکتاتوري ها مي توان غلبه کرد، امـا در صـورتي که نقاط ضعف آن ها شناسايي و بر روي آن ها تمرکز شود، اين پيروزي بسيار سريعتر و بـا هزينـهاي کمتـر حاصـل خواهد شد.
ضعف هاي ديکتاتوري
از ضعفهاي حکومت هاي ديکتاتوري مي توان به موارد زير اشاره نمود :
۱. ممکن است هم ياري تعداد زيادي از مردم، گروه ها و موسساتي که براي عملکرد سيستم ضـروري هـستند، محدود شده يا قطع شود.
۲. ملزومات و نتايج سياست هاي گذاشته رژيم گاهي توان پذيرش و اجراي سياست هاي جديد را محدود کرده يا آن را سلب ميکند.
۳. ممکن است سيستم در عملکرد خود دچار روزمرگي ش ود و در نتيجه قادر به انطباق سريع با وضعيت هـاي جديد نباشد.
۴. افراد و منابعي که براي انجام وظايف فعلي اختصاص داده شده اند، احتمالا براي رفع نيازهاي جديد آمادگي نخواهند داشت.
۵. افراد مادون ممکن است از تـرس ايجـاد نارضـايتي در مـافوق هـاي خـود، اطلاعـات صـحيح و کـاملي کـه ديکتاتورها براي تصميمگيري به آن احتياج دارند را در اختيار وي قرار ندهند.
۶. ممکن است ايدئولوژيها کهنه شوند و افسانهها و نمادهاي سيستم پايداري خود را از دست بدهند.
۷. اگر ايدئولوژي قدرتمندي ارائه شده باشد که بر بينش فرد از حقيقت تاثير بگذارد، پايبندي بيش از حد به آن ممکن است باعث بيتوجهي به شرايط و نيازهاي واقعي شود.
۸. بروز زوال در کارآيي و تاکيد بيش از حد بر بروکراسي و اعمـال تنظيمـات مرکـزي و کنتـرلهـاي مفـرط، ممکن است سياستها و اعمال سيستم را ناکارآمد کند.
۹. تضادهاي موسسات داخلي و رقابت ها يا حتي خـصومت هـاي شخـص ي ميـان افـراد ممکـن اسـت عملکـرد ديکتاتوري را مختل کرده، آن را از هم بگسلاند.
۱۰. روشنفکران و دانشجويان ممکن است در برابر شرايط، محدوديت ها، دکترين گرايي ها و سرکوب ها بي طاقـت شوند.
۱۱. توده مردم ممکن است در طول زمان نسبت به رژيم بيتفاوت، شکاک و حتي دشمن شوند.
۱۲. هر يک از اختلاف منطقهاي، طبقاتي ، فرهنگي و ملي ممکن است اوج بگيرند.
۱۳. سلسله مراتب قدرت در حکومتهاي استبدادي هميشه داراي درجاتي از بي ثبـاتي اسـت . گـاهي هـم ايـن بي ثباتي بسيار زياد است . افراد نه تنها در درجه بندي خاص خود باقي مي مانند که ممکن است بـه سـطوح بالاتر يا پايين تر منتقل شوند يا اصولا حذف شده، کسان ديگري جاي آنان را بگيرند.
۱۴. بخش هايي از نيروهاي نظامي و پليس ممکن است براي رسيدن بـه اهـداف خـود حتـي در تـضاد بـا اراده ديکتاتور ‐ مثلا کودتا ‐ عمل نمايند.
۱۵. اگر ديکتاتوري به تازگي تاسيس شده باشد، براي جايگزين كردن کامل رژي م خود، به زمان احتيـاج خواهـد داشت.
۱۶. از آنجايي که در حکومت هاي ديکتاتوري اکثر تصميمات توسـط عـده اي معـدود از افـراد اخـذ مـي شـوند، احتمال بروز اشتباه در قضاوتها، سياستها و کنشها بسيار بالاست.
۱۷. اگر رژيم براي جلوگيري از بروز مشکلات فوق از مراقبتها و تصميمگيري ها تمرکززدايـي نمايـد، خـود بـه خود کنترلش براهرمهاي مرکزي قدرت کمتر و کمتر خواهد شد.
7 روئين تني در شرق به اسفنديار منسوب بوده و ناحيه صدمه پذيز نيز چشم است؛ چرا که اسفنديار به هنگام وارد شدن به رودخانه، چشم خود را بسته بود.
حمله به ضعفهاي ديکتاتوري ها
با علم به اين ضعف هاي ذاتي، دموکرات هاي مخـالف بايـد بـه منظـور ايجـاد تغييـرات تـاثير گـذار در سيـستم يـا فروپاشاندن کامل آن، به دنبال تضعيف عمدي هرچه بيشتر اين ” پاشنه هاي آشيل ” باشند.
نتيجه ساده است : با وجود ظاهر قدرت مند، همه ديکتاتوري ها ضعفهايي دارند، از جمله بـيکفـايتي هـاي داخلـي، رقابت هاي شخصي، ناکارآمدي هاي موسسات و تضادهاي ميان سـازمانهـا و ادارات. ايـن ضـعف هـا در طـول زمـان گرايش به پايين آوردن ب ازدهي رژيم داشته و آن را در برابر تغيير در وضعيت ها و مقاومتهـاي عمـدي ضـربهپـذير مي سازد. هر چيزي که رژيم تصميم به اجراي آن ميگيرد، الزاما کامل نميشود. به عنوان نمونه بايد بدانيم که حتي گاهي دستورهاي مستقيم هيتلر نيز اجرا نمي شد چرا که افرادي که در پايين سلسله مراتب جاي داشتند، از اجراي آن سر باز مي زدند. همانگونه که شاهد بودهايم گاهي حتي ممکن است رژيمهاي ديکتاتوري خود به خود فروبپاشند.
اين بدان معنا نيست که ديکتاتوري ميتواند بدون تحمل مخاطرات و تلفات نابود شود. هرگونه جريان آزادي خواهانه مخاطرات و رنج هاي بالقوه اي به همراه دارد و براي عملي شدن نيازمنـد زمـان مـي باشـد . مطمئنـا هـيچ وسـيله اي نمي تواند پيروزي سريع را در تمامي وضعيتها تضمين نمايد، اما انواعي از مبـارزه کـه ضـعفهـاي قابـل تـشخيص ديکتاتوري را هدف قرار مي دهند شانس بيشتري براي رسيدن به موفقيـت خواهنـد داشـت تـا انـواعي کـه تـلاش مي کنند از موضع قدرت ديکتاتور با وي بجنگند. اکنون سوال اين است که اين مبارزه چگونه بايد هدايت شود ؟
فصل پنجم بکارگيري قدرت
در فصل اول اشاره کرديم که مقاومت نظامي دربرابر ديکتاتوري به جاي اينکه به نقطه ضعف آن ضربه بزنـد، نقطـه قوت آن راه هدف مي گيرد. با انتخاب رقابت درزمينه نيروهاي نظامي، تدارک مهمات، تکنولوژي جنگ افزار و موارد مشابه، جنبش هاي مقاومت خود را آشکارا در وضعيتي نامساعد قرار مي دهند. ديکتاتوري ها تقريبا در تمـامي مـوارد امکان فراخواني منابع بيشتري در اين محدودهها را دارا هستند . خطرات اتکا به نيروهاي بيگانه ها براي کسب آزادي نيز قبلا به صورت مختصر بررسي شده است . در فصل دوم هم مشکلات اتکا به مذاکره را به عنوان راهي براي بيرون راندن ديکتاتورها بررسي کردهايم.
پس چه راهي باقي مي ماند که بتواند برتري آشکاري به مقاوم ت دموکراتيک بخـشيده و در عـين حـال گـرايش بـه تضعيف هرچه بيشتر نقاط ضعف ديکتاتوري داشته باشد ؟ چه حرکت تکنيکياي مي تواند قدرت سياسـياي کـه در فصل سوم از آن صحبت شد را نمايان کند ؟ گزينه مناسب براي اين پرسش، مبارزهطلبي سياسي است.
مشخصات مبارزه طلبي سياسي به قرار زير است :
- مبارزه طلبي سياسي نمي پذيرد که نتيجه مبارزه توسط راهکارهاي مبـارزاتي کـه توسـط ديکتـاتور انتخـاب مي شوند، تعيين گردد.
- مبارزه براي رژيم مشکل است.
- مبارزه طلبي سياسي به گونه اي منحصر به فرد مي تواند نقاط ضعف ديکتاتوري را بدتر کرده و منابع قـدرت را از وي دريغ کند.
- مبارزه طلبي سياسي مي تواند حرکتي کاملا پراکنده باشد ولي در عـين حـال بـر روي يـک موضـوع خـاص متمرکز باشد.
- مبارزه طلبي سياسي موجب بروز خطا در قضاوت و عمل ديکتاتور ميشود.
- مبارزه طلبي سياسي ميتواند به صورتي موثر مردم، گروههاي اجتماعي و موسسات مختلف را به صورت يک کل واحد با هدف خاتمه دادن به سلطه وحشيانه عدهاي معدودي برآنها، بسيج نمايد.
- مبارزه طلبي سياسي مي تواند باعث توزيع موثر قدرت در جامعه گـردد کـه خـود باعـث محتمـل تـر شـدن تاسيس و پابرجا ماندن يک جامعه دموکراتيک ميشود.
طرزکار مبارزات غيرخشونت آميز
مبارزه طلبي سياسي نيز همانند نيروهاي نظامي، مي تواند براي رسيدن به اهداف مختلفي مورد استفاده قرار گيـرد . اين اهداف مي توانند در طيف گسترده اي از تلاش براي اجبار حريف به اتخاذ تصميماتي خاص، ايجـاد شـرايطي بـه منظور حل مسالمت آميز کشمش ها يا حتي متلاشي کردن کا مل رژيم طبقه بندي گردند . به هرحال ، مبـارزه طلبـي سياسي با شيوه هايي متفاوت از خشونت عمل مي کند. هرچند هدف هر دو روش به جريان مبارزه است اما راه هـايي که هر يک بکارمي گيرند بسيار متفاوت است و نتايج متفاوتي را نيز ببار خواهند آورد . روش ها و نتايج کشمکش هاي خشونت آميز را همه ميدانيم. سلاح هاي فيزيکي براي ترساندن، صدمه زدن، کشتن و ويران کردن استفاده ميشوند.
مبارزه غيرخشونت آميز بسيار پيچيده تر از راه هاي مبتني بر خشونت است و حاوي انـواع بـسيار متنـوعي از مبـارزه است. برخلاف مبارزات مبتني بر خشونت، مبارزات غيرخشونتآميز توسط جنگ افزارهاي رواني ، اجتماعي، اقتصادي و سياسي که توسط مردم و موسسات اجتماع به کار گرفته مي شوند، مي جنگد. اين سلاح ها بـا نـام هـاي گونـاگوني همچون اعتراضات، اعتصابات،عدم همکاري ها، تحريمها، بي ميلي ها و نيروهاي مردمي شناخته شده اند. همان گونه که پيشتر ذکر شد، تمامي دولت ها تنها تا زماني مي توانند به حکومت خود ادامه دهند کـه نيـروي مـورد نيـاز خـود را توسط همکاري، اطاعت و فرمانبرداري مردم و موسـسات اجتمـاع تـامين نماينـد . مبـارزه طلبـي سياسـي ، بـرخلاف خشونت، شيوهاي کاملا مناسب و منحصر به فرد براي جدا کردن اين منابع قدرت از دولت است.
جنگ افزار هاي غيرخشونت آميز و انضباط
خطاي معمول در مبارزه طلبي هاي سياسي پيشين، که اکثرا بدون برنامه ريزي قبلي شکل گرفته بودند، اين بود کـه تصور مي شد مي توان با اتکا بر يک يا دو روش، مثل اعتصابات و تظـاهرات عمـومي، بـه نتيجـه رسـيد . در حقيقـت روش هاي بسياري وجود دارند که به استراتژيست هاي مقاومت اجازه مي دهند در مواقـع لـزوم مقاومـت را متمرکـز کرده يا پراکنده سازند.
در حدود دويست روش از اقدامات غيرخشونت آميز شناخته شده و مطمئنا روش هاي بسيار ديگري وجود دارند . اين روش ها تحت سه دسته اصلي طبقه بندي شدهاند : اعتراض و ترغيب، عدم همکاري و تهـاجم . روش هـاي اعتـراض و ترغيب اکثرا تظاهرات نمادين هستند که شامل رژه ها، راه پيمـايي هـا و شـب زنـده داري هـا مـي شـود ( ۵۴ روش ).
عدم همکاري خود به سه زير گروه تقسيم مي شود.
(الف) عدم همکـاري اجتمـاعي ( ۱۶ روش )،
(ب) عـدم همکـاري اقتـصادي، شـامل تحريمهـا ( ۲۶ روش ) و اعتـصابات ( ۲۳ روش ) و
(ج) عـدم همکـاري سياسـي ( ۳۸ روش ). تهاجم هاي غيرخشونت آميز نيز با راهکارهاي رواني، فيزيکي، اجتماعي، اقتصادي و سياسياي همچـون روزه ، تـصرف غيرخشونت آميز و دولت هاي موازي ( ۴۱ روش ) دسته آخر هستند. فهرستي از ۱۹۸ روش از اين اقدامات به عنوانپيوست الف ضميمه اين کتاب است.
تعداد قابل توجهي از اين روش ها که با دقت انتخاب شده و به صورتي پايدار توسط مردم غير نظـامي در مـتن يـک استراتژي هوشمندانه حاوي تاکتيک هاي مناسب بکاربرده شوند هر حکومت نامشروعي را ب ا مشکلاتي جدي مواجـه خواهند کرد. اين موضوع شامل تمامي حکومتهاي ديکتاتوري نيز ميگردد.
در تضاد با راه هاي نظامي، روش هاي غيرخشونت آميز مي توانند به صورت مستقيم بر اهداف مورد نظر متمرکز شوند. براي مثال با توجـه بـه اينکـه موضـوع ديکتـاتوري بحثـي کـاملا سياسـي اسـت، مـي تـوان از شـيوه هـاي مبـارزه غيرخشونت آميز سياسي بهره جست . اين مبـارزات شـامل سـر بـاز زدن از پـذيرش مـشروعيت نظـام و ديکتـاتور و همچنين عدم همکاري با آنان مي باشد. عدم همکاري همچنين مي تواند تنها در مورد سياست هـايي خـاص بـه اجـرا درآيد. گاهي به تعويق انداختن و طفره رفتن را ميتوان در سکوت و حتي مخفيانه تجربه کرد در حالي که در مواقع ديگر عدم همکاري آشکار، تظاهرات مبارزه طلبانه عمومي و اعتصابات براي همه قابل مشاهده است.
از طرف ديگر اگر ديکتاتوري دربرابر فشار اقتصادي صدمه پذير باشد يا اکثر شکايات مردمي از آن مربوط به مسائ ل اقتصادي باشد، آنگاه اقدام اقتصادي، مانند تحريم ها و اعتصابات، ممکن است راه هاي مناسبي بـراي مبـارزه باشـند. تلاش ديکتاتور براي بهره برداري از سيستم اقتصادي ممکن است با اعتصابات عمومي محدود، کندکاري ٨ و امتناع از کمک ( يا ناپديد شدن ) متخصصين مورد نياز روبرو شود. بکارگيري گزينشي انواع مختلفي از اعتصابات ميتواند در حوزههايي کليدي همچون توليد، حمل و نقل، تامين مواد خام و توزيع کالاها اعمال شود.
برخي از شيوه هاي مبارزه هاي غيرخشونت آميز نيازمند انجام اعمالي خارج از زندگي روزمره از سوي مـردم هـستند . همانند توزيع جزوات، گرداندن نشريات زيرزميني، عملي کردن اعتصاب غذا کردن يا نشستن در خيابان . بـه غيـر از موارد بسيار حاد اجراي اين روشها ممکن است براي بعضي از مردم دشوار باشد.
در مقابل برخي از شيوه هاي مبارزه غيرخشونتآميز نيازمند ادامه روند زندگي عادي مردم هـستند، ولـي بـ ا انـدکي تفاوت. براي مثال ممکن است مردم به جاي اعتصاب به سرکارهاي خود بروند اما عمدا بسيار آهسته تر از هميـشه و با بازدهي بسيار کمتر کار کنند . »اشتباهات کاري « مي توانند بـا نيـت قبلـي بيـشتر شـوند . ممکـن اسـت شخـصي »مريض« شود و »قادر نباشد« در مواقعي خاص سر کار حاضر شود. يا ممکن است فرد ديگري از انجام کاري خاص سر باز زند . ممکن است شخصي به مراسم مذهبياي برود که حاوي نه فقط معاني مذهبي، که معـاني سياسـي هـم باشد. شخصي ممکن است براي جلوگيري از حملات تبليغاتي، فرزندان خود را در خانه درس دهـد يـا آن هـا را بـه کلاس هاي غيرقانون ي بفرستد . کس ديگري است از پيوستن به تشکيلات سفارشي يا اجباري که در گذشـته آزادانـه به آن ها نمي پيوست، سر باز زند . شباهت اين گونه اقدامات به رفتار عـادي مـردم و انحـراف محـدود آن نـسبت بـه زندگي معمول آن ها احتمالا باعث خواهد شد که امکان مشارکت در مبارزه آزاديخواهانه ملي براي بسياري از مردم فراهم شود.
8 Slow-Down
از آنجايي که عملکرد مبارزه غيرخشونت آميز و خشونت از پايه با هم متفاوتند، در طول يک رشته مبارزه طلبي هـاي سياسي، حتي خشونت بسيار محدود هم نامناسب است چـرا کـه باعـث تغييـر مبـارزه بـه حـوزه اي مـي شـود کـهديکتاتورها در آن از برتري هاي بسياري برخوردارند ( زد و خورد نظامي ). انضباط، کليد اساسي براي پيروزي است وحتي با وجود تحريکات و وحشيگريهاي ديکتاتور و کارگزاران وي هم نبايد آن را فراموش کرد.
نگهداشت انضباط غيرخشونتآميز در برابر خشونت حريفان، کارکرد چهار نوع ساز و کار٩ تغيير و تحول در مبارزات غيرخشونت آميز ( بررسي شده در ادامه همين فصل ) را تسهيل مـي کنـد . همچنـين انـضباط غيرخـشونت آميـز در فرآيند جوجيتسوي سياسي ١٠ بسيار مهم است . در اين فرآيند وحشيگري خشن ديکتاتور عليـه کنـشگراني کـه بـه حرکت هاي غيرخشونت آميز دست زده اند، با حرکتي سياسي به سمت خود وي بازگشت داده مي شود که ايـن امـر باعث بروز اختلاف درون سلسله مراتب ديکتاتوري و همچنين برانگيختن حمايت عامه مردم، حاميان معمول رژيم و اشخاص و دولتهاي ثالث از مبارزين ميشود.
به هر حال، در بعضي مواقع ممکن است خشونتي محدود عليه ديکتاتوري غيرقابل اجتنـاب باشـد . محروميـت هـا و تنفرها ممکن است به انفجاري خشونت آميز بيانجامند. يا گروههايي خاص ممکن است حتي پس از آگاهي يافتن به نقش حياتي مبارزات غيرخشونت آميز، نسبت به ترک راههاي مبتني بر خـشونت بـي تمايـل باشـند . در ايـن مـوارد ، مبارزه طلبي سياسي نبايد کنار گ ذاشته شود. به هر حال لازم است که اقدام خشونت آميز را تا حد ممکن از اقدامات غيرخشونت آميز مجزا کرد . اين امر مي تواند از طريق جداسازي جغرافيايي، گـروه هـاي مردمـي، زمـاني و موضـوعي صورت گيرد. در غير اين صورت خشونت مي تواند براي مبارزه طلبي هاي سياسي بـالقوه قـدرت منـد و موفيـت آميـز نتايجي فاجعه بار به دنبال داشته باشد.
مدارک تاريخي نشان مي دهند که با وجود دور از انتظار نبودن صدمات مالي و جاني در مبارزات غيرخـشونت آميـز، سطح اين صدمات بسيار پايين تر از صدمات احتمالي زد و خوردهاي نظامي است . علاوه بر اين، ايـن نـوع از مبـارزه موجب چرخهاي بيپايان از کشتار و وحشيگري نيز نخواهد شد.
مبارزه غيرخشونت آميز هم محتـاج کـاهش ( يـا تحـت کنتـرل درآوردن ) تـرس مـردم از دولـت و سـرکوبي هـاي خشونت آميز آن است و هم خود به ايجاد آن گرايش دارد . رهايي از تـرس ( يـا تحـت کنتـرل درآوردن آن ) عامـل کليدي در از بين بردن قدرت ديکتاتورها بر عامه مردم است.
شفافيت، پنهانکاري و استانداردهاي بالا
پنهان کـاري، حيلـه گـري و دسيـسه هـاي زيرزمينـي مـشکلات بـسيار جـدي اي را بـراي جنبـشي کـه از اقـدامات غيرخشونت آميز استفاده مي کند ايجاد مي کنند. معمولا غير ممکن اسـت کـه بتـوان جلـوي حـص ول اطـلاع پلـيس سياسي و سازمان هاي جاسوسي را از مقاصد و برنامه ها گرفت . از منظر جنبش، پنهان کاري نه فقط در تـرس ريـشه دارد که خود عامل ترس است . ترسي که باعث کم رنگ شدن روح مقاومت و پايين آمدن تعـداد افـرادي اسـت کـه مي توانند در يک اقدام بخصوص ، مشارکت نمايند .
9 Mechansim
همچنين اين موضوع ممکن است باعث ايجاد بدگماني و به وجود آمدن تهمت هايي، حتي ناعادلانه، درباره اين موضوع شود که چه کسي براي حريف اطلاعات جمع کرده و آنها را از 10جوجيتسو ورزشي رزمي است که طي آن فرد با استفاده از بازگرداندن نيروي حریف به سمت خودش و پيچاندن مفاصل حریف، مبارزمي کند.
حرکت هاي جنبش آگاه ميکند. پنهان کاري حتي ممکن است روي توانايي غيرخشونتآميز ماندن جنبش نيز تـاثيربگذارد. در تضاد با اين موضوع، شفافيت در مقاصد و برنامه ها علاوه بر تاثيرات عکس موارد فوق، باعث مـي شـود تـاتصويري بسيار قدرت مندتر از جنبش مقاومت نيز ترسيم شود . البته مساله مسلما بسيار پيچيده تر از آن است که در اينجا مطرح شده و بسياري از جنبه هاي اقدامات مقاومتي احتياج به پنهانکاري خواهنـد داشـت . در موقعيـتهـاي خاص به ارزيابي و اظهار نظرهايي مبتني بر تمامي اطلاعات قابل حصول احتياج است که توسط افراد کاملا آشنا بـه پويايي مبارزات غير خشونتآميز و در عين حال آگاه به شيوههاي نظارتي ديکتاتوري، تهيه شده باشد.
ويراستاري، چاپ و پخش نشريات زيرزميني، استفاده از ايستگاه هاي راديويي غيـر قـانوني داخلـي و کـسب آگـاهي درباره فعاليت هاي ديکتاتور از موارد محدودي هستند که در آنها به سطح بالايي از پنهان کاري احتياج است.
ثابت نگاه داشتن استاندارد بالاي رفتاري در اقدامات غير خشونت آميز نيز در تمامي مراحل کـشمکش بـسيار مهـم است. فاکتورهايي همچون بي باکي و حفظ انضباط غيرخشونتآميز هميشه مورد نيازند. مهـم اسـت بـه يـاد داشـته باشيم که گاه به گاه گروه هاي بزرگ مردم براي ايجاد تغييرات خاص مورد احتياج اند. مشارکت اين تعداد از مردم را تنها در صورتي مي توان حفظ کرد که استانداردهاي بالايي در جنبش رعايت شده باشد.
جابجايي در روابط قدرت
استراتژيست ها بايد به ياد داشته باشند که کشمکشي که از مبارزهطلبي سياسي استفاده مي کنـد بـه خـاطر فعـل و انفعالات و کنش و واکنشهاي مداوم صورتي کاملا متغير دارد. هيچ چيز ساکن نيست. روابط قـدرت ، چـه مطلـق و چه نسبي، در موضـع تغييـرات سـريع و پايـدار هـستند . ايـن موضـوع بـا مـشارکت مـردم مقـاومي کـه بـر عمـل غيرخشونت آميز خود ايستادگي مي کنند حاصل ميشود.
گوناگوني ها در قدرت نسبي طرفين درگير در اين نوع مبارزه به علت سرعت بالاي حوادث و همچنين پـ ي آمـدهاي مهم سياسي آن، بسيار پيچيده تر از مبارزات مبتني برخشونت است. به دليل همين گوناگونيها، به نظر ميرسد که اقدامات خاص مقاومت کنندگان نتايجي بسيار گسترده تر از مکان و زمان خاصي که حوادث در آن اتفـاق مـيافتنـد خواهند داشت. اين نتايج در تضعيف يا تقويت يک گروه يا گروه مقابل منعکس ميشوند.
علاوه بر اين، گروه غيرخشونت آميز، از طريق اقدامات خود مي تواند نتايجي بسيار عميق تر از تاثيرات عمليات نظامي در جهت تضعيف يا تقويت گروه رقيب ايجاد کند . براي مثال مقاومت غيرخشونت آميز بي باک و منضبط در مواجهـه با وحشيگريهاي ديکتاتور ممکن است احساس ناراحتي، بيميلي، عدماطمينان و در موارد حادتر حتي شورش را در بين سربازان ديکتاتور و مردم غير نظامي موجب شود. اين مقاومت احتمالا باعث زيادتر شدن ميزان محکوميتهـاي بين المللي حکومت ديکتاتور نيز خواهد شد . به علاوه، استفاده مستمر، منضبط و ماهرانـه از مبـارزه طلبـي سياسـي ممکن است باعث مشارکت هرچه بيشتر مردمي شود که در حالت عادي از ديکتاتور حمايتي ضـمني نمـوده يـا در بهترين حالت بيطرف باقي ميمانند.
چهار مکانيزم تغيير
مبارزه غيرخشونت آميز از چهار طريق باعث ايجاد تغيير مي شود. اولين مکاني زم کم تر محتمل است، هرچنـد کـه در مواردي نيز عملا اتفاق افتـاده اسـت . اعـضاي گـروه رقيـب بـا ديـدن رنجـي هـايي کـه بـه خـاطر سـرکوبي هـا بـر مقاومت کنندگان بي باک و به دور از خشونت تحميل مي شود از نظر احساسي تحريک مي شـوند يـا بـه ايـن نتيجـه عقلاني مي رسند که مقاصد مقاومت کنندگان عادلانه است و به همين دليل اهداف آنان را ميپذيرند. ايـن مکـانيزم، تغيير کيش ناميده مي شود. اگرچه مواردي از تغيير کيش در اقدامات غيرخشونت آميز پـيش آمـده اسـت، امـا ايـن موارد اندک بوده، در بيشترکشمکشها يا اصولا اتفاق نميافتند يا لااقل در مقياسي گسترده به وجود نميآيند.
موردي که بيشتر پيش مي آيد است اين است که مبارزه غيرخشونتآميز با تغيير وضعيت مبارزه و جامعه بـه نـوعي عمل مي کند که حريف نمي تواند به سادگي به هرکاري که مي خواهد دست بزند . همين تغيير است که سه مکانيزم بعدي را به وجود مي آورد : سازش، اجبار غيرخشونت آميز و تجزيه. اينکه کدام مورد اتفاق بيفتد بـستگي بـه ميـزان تغيير در وضعيت روابط نسبي و مطلق قدرت دارد.
اگر مسائل مورد اختلاف مواردي پايه اي نباشند، خواسته هاي نيروهاي مخالفين در روند سلسه اقدامات محدود آنان تهديد کننده نخواهد بود و رقابت نيروها تا حدي باعث تغيير در روابط قدرت خواهد شـد . در ايـن وضـعيت ممکـن است کشمکشي بلافصل موجب حصول توافق، تقسيم بندي موارد مورد اختلاف و مصالحه شود . اين مکانيزم سازش نام دارد. براي مثال بسياري از اعتصابات با اين روش خاتمه مي يابند، براي مثال، با رسيدن هـر يـک از طـرفين بـه بخشي از اهداف خود، و نه دستيابي به هر آنچه ميخواستند. دولت احتمالا براي دستيابي به بعضي فوايد مثبت آن، مثل خاتمه دادن به بحران موجود، ايجاد تصويري »جوانمرد« از دولت يا تهذيب چهره بين المللي رژيـم، بـه دنبـال اينچنين توافقي است . به همين دليل ضروري است که براي انتخاب موضوعاتي کـه قـرار اسـت از طريـق سـازش و توافق حل گردند، توجه خاصي مبذول شود . مبارزه اي که به دنبال به زير کشيدن ديکتاتور از تخت حکومت اسـت، مطمئنا يکي از اين موارد نيست.
مبارزه غيرخشونت آميز ممکن است بسيار از مواردي که در مکـانيزمهـاي تغييـر کـيش و سـازش نـش ان داده شـد، قدرت مندتر باشد . عدم همکاري و مبارزه طلبي عمومي مي توانند وضعيت اجتماعي و سياسي و بخصوص روابط قدرت را به کلي تغيير دهند، يعني توان ديکتاتور براي کنترل فرآيندهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي دولت و اجتماع از وي گرفته مي شود. نيروهاي نظامي رقيب ممکن است ديگر براي اجراي فرمانهاي مبتنـي بـر سـرکوب معترضـين قابل اتکا نباشند . اگرچه رهبران رقيب بر سر جاي خود باقي مانده، کماکان اهداف خود را دنبال مي نمايند، توانـايي انجام کنشي موثر از آن ها گرفته ميشود. اين وضعيت را اجبارغيرخشونتآميز مي ناميم.
در موارد حاد وضعيت اجبار غيرخشونت آميزدامنه خود را تا جايي گسترش مي دهد که رهبر حريـف تمـام توانـايي خود براي انجام کنش را از دست مي دهد و ساختار قدرت فرومي ريزد. خودگرداني مقاومت کنندگان، عدم همکـاري آن ها و مبارزه طلبي ها تا حدي گسترش مي يابند که رقيب حتي کنترل ظاهري بر آن ها را هم از دست مي دهـد. در نهايت ديوان سالاري خود رقيب هم رهبري وي را نمي پذيرد. نيروهاي مسلح و پليس شورش مي کنند. مردم و حتي حمايتگران هميشگي هم ديگر رهبري پيشين خود را انکار کرده، وجود هر نوع حقي براي حکمراني را از وي سـلب مي کنند. از اين رو، همکاري و فرمانبرداري پيشين آنان از ميان مي رود. چهارمين مکـانيزم تغييـر، تجزيـه سيـستم رقيب، تا به آن حد کامل است که وي حتي قدرت کافي براي تسليم شدن نيز نخواهد داشت. رژيم به سادگي با تکه تکه شدن ويران ميشود.
در طراحي استراتژي هاي آزادي خواهانه، بايد همواره اين چ هار مکانيزم را در ذهن داشت. اين مکانيزمها گاهي اساسا به صورت اتفاقي عمل مي کنند. به هرحال، انتخاب يکي يا چند مورد از اين مکانيزمها در کشمکش به عنوان سـاز و کار تغيير مورد نظر، باعث مي شود تا امکان فرموله کردن استراتژي هاي خاص ( يا متقـابلا تقويـت شـونده ) فـراهم شود. اينکه چه مکانيزم ( يا مکانيزم هايي ) انتخاب شود بستگي به فاکتورهاي بسياري مثل قـدرت مطلـق و نـسبي گروه هاي مبارز و گرايشها و اهداف گروههاي مبارزهطلبي دارد که آن را به کار ميبندند.
نتايج دموکراتيک کننده مبارزه طلبي سياسي
در تضاد با پيآمدهاي متمرکز کننده خشونت، استفاده از تکنيکهاي مبارزه غيرخشونتآميز باعث ميشود تا جامعه سياسي از چندين طريق دموکراتيزه شود.
بخشي از نتايج دموکراتيک کننده، سلبي است . به اين معنا که در تضاد با راههاي نظامي، اين تکنيـک باعـث ايجـاد نيرويي سرکوبگر و تحت فرمان يک اليت نمي شود تا بتوان از آن براي تاسيس يا ادامه حيات يک ديکتاتوري جديـد استفاده کرد . رهبران جنبش هاي مبازره طلب سياسي مي توانند بر روي پيروان خود تاثير گذاشته يا حتي فشارهايي اعمال کنند، ولي توان زنداني کردن يا اعدام آدمها، در صورت مخالفت يا انتخاب رهبري جديد، را ندارند.
بخش دوم از تاثيرات دموکراتيک کننده، نتايج ايجابي هستند . به ايـن معنـا کـه مبـارزه غيرخـشونت آميـز راههـاي مقاومتي را به مردم نشان مي دهد که از طريق آن بتوانند به آزادي دست يافته و دربرابر ديکتاتورهاي فعلي يا افـراد علاقمند به ديکتاتور شدن از آن محافظ ت نمايند . در اينجا به برخي از تاثيرات دموکراتيـک کننـده ايجـابي کـه در مبارزات غيرخشونتآميز وجود دارد، اشاره شده است :
تجربه به کارگيري مبارزه غيرخشونت آميز باعث مي شود که مردم در مبارزه بـا تهديـدات و سـرکوبي هـاي خشونتآميز رژيم اعتماد به نفس بيشتري به دست بياورند.
مبارزه غيرخشونت آميز راه هايي براي عدم همکاري و مبارزهطلبي به مردم نشان مـيدهـد کـه از طريـق آن خواهند توانست در برابر هرگونه کنترل غيردموکراتيک از طرف هرگروه ديکتاتورمنش مقاومت نمايند.
در مواجهه با کنترل هاي سرکوب گرانه مي تـوان از مبـارزات غيرخـشونت آميـز بـراي پافـشاري بـر دفـاع از آزادي هاي دموکراتيک، همانند آزادي بيان، آزادي مطبوعات، سازمان هاي مستقل و اجتماعات آزاد اسـتفاده کرد.
همان گونه که قبلا ذکر شد، مبارزه غيرخشونت آميز در ابقا، تجديد حيـات و تقويـت گـروه هـاي مـستقل و موسسات اجتماعي سهمي مهم دارد . اين گروه ها و موسـسات بـه دليـل توانـاييشـان در بـسيج نيروهـاي مردمي و امکان محدود کردن توان موثر کساني که به ديکتاتور شدن علاقمندند، بـسيار بـراي دموکراسـي ضروري اند هستند.
مبارزه غيرخشونت آميز راه هايي را ارائه مي دهد که مردم از طريق آن مـي تواننـد قدرتـشان را عليـه پ لـيس سرکوب گر و اقدامات نظامي حکومتهاي ديکتاتوري بکار اندازند.
مبارزه غيرخشونت آميز روش هايي را ارائه مي دهد که از طريق آن مردم و موسسات مـستقل مـي تواننـد بـا اهداف دموکراتيک[دسترسي به] منابع قدرت را براي اليت حاکم محدود کرده، يا آن را منفصل نمايند و از اين طريق ظرفيت اين گروه براي ادامه سلطهاش را تهديد نمايند.
پيچيدگي مبارزه غيرخشونت آميز
همانگونه که در اين بحث مشاهده کرديم، مبارزه غيرخشونتآميز تکنيکي پيچيده از کنش اجتماعي است که شامل چندين روش ، محدوده اي از انواع مکانيزم هاي تغيير و ملزومات انجام کنش خاص هريک از آنـان، مـي شـود . بـراي موثر بودن، بخصوص در مقابله با ديکتاتوري، مبارزه طلبي سياسي احتياج به کسب آمادگي و برنامهريزي دقيق دارد.
مشارکت کنندگان آينده بايد بدانند کـه از آن هـا چـه انتظـاري مـي رود. منـابع بايـد از قبـل آمـاده شـده باشـند و استراتژيست ها بايد چگونگي ايجاد موثرترين تغيير با استفاده از مبارزات غيرخشونت آميز را کـاملا تجزيـه و تحليـل کرده باشند. اکنون توجه خود را به موضوع بسيار مهم اخير معطوف ميکنيم : لزوم طراحي استراتژيک.
فصل ششم
ضرورت برنامه ريزي استراتژيک
سلسله مبارزه طلبي هاي سياسي عليه ديکتاتوري ها ممکن است بـه طـرق گونـاگوني شـروع شـود . در گذشـته ايـن مبارزات تقريبا هميشه بدون برنامه ريزي قبلي و اساسا اتفاقي بودند . اعتراضاتي که باعث راه افتادن اقـدامات آغـازين مي شدند داراي انواع گوناگوني بودند ولي اکثرا شامل وحشيگري هـاي جديـد، دسـتگيري يـا قتـل فـر دي محتـرم، سياست يا حکم جديد سرکوبگرانه، کمبود مواد غذايي، بي احترامي نسبت به باورهاي ديني يا سالگرد حادثه اي مهم بوده است . گاهي، اقدامي خاص از سوي ديکتاتور آنگونه مردم را خشمگين کرده که بدون هيچگونه ايـده اي دربـاره چگونگي امکان پايان يافتن خيزش، دست به اقدا م زدهاند. در مواقع ديگر ممکن اسـت شخـصي شـجاع يـا گروهـي کوچک دست به عملي بزنند که موجب حمايت ديگران شود . اعتراضـي خـاص ممکـن اسـت از سـوي ديگـران بـه اعتراض عليه همان ظلمي که آن ها نيز تجربه کرده اند تعبير شود و بنابراين آن ها نيـز بـه مبـارزه بپيوندنـد . گـاهي دعوت به م قاومت از سوي يک گروه کوچک يا حتي يک فرد ممکن است با پاسـخي گـسترده و غيرمنتظـره روبـرو شود.
هرچند خودانگيختگي صـفاتي مثبـت دارد، داراي اشـکالاتي هـم هـست . مکـررا ، مقاومـت گـران دمـوکرات انتظـار وحشيگري هاي ديکتاتوري را نداشته اند، پس متحمل رنج هاي بسيار شده و مقاومت آ ن ها از هـم فروپاشـيده اسـت .
گاهي فقدان برنامه ريزي از سوي دموکرات ها تصميمات بسيار مهم را به شانس واگذار کرده است؛ در اينگونه مواقـع نتايج مصيبت بار بوده اند. حتي هنگامي که حکومت ستم گر به زير کشيده شـده اسـت، فقـدان برنامـهريـزي دربـاره چگونگي گذر به يک سيستم دموکراتيک موجبات بوجود آمدن يک ديکتاتوري جديد را فراهم نموده است.
برنامه ريزي واقع بينانه
بدون شک در آينده، اقدامات مردمي برنامه ريزي نشده نقشي مهم در خيزش عليه ديکتاتوري بـازي خواهنـد کـرد . وليکن امروزه امکان محاسبه موثرترين شيوه ها براي سرنگون كردن ديکتاتوره ا، تشخيص وضعيت سياسي و خلـق و خوي ملي مناسب و گزينش نحوه شروع سلسله مبارزات موجود است . در اين شرايط تفکر بسيار دقيـق بـر مبنـاي تشخيص واقع بينانه وضعيت و توانايي هاي توده مردم در انتخاب موثرترين شيوه هـا بـراي رسـيدن بـه آزادي مـورد احتياج است.
اگر فردي علاقمند به انجام کاري است، عاقلانه است که به چگونگي انجام آن فکر کند . هرچقدر هـدف مهمتـر، يـا پي آمد اشتباه خطرناک تر باشد، برنامه ريزي مهمتر مي شود. برنامه ريزي استراتژيک، احتمال ايـن کـه تمـامي منـابع موجود بسيج شده، به موثرترين وجه بکارگرفته شوند را افزايش مي دهـد . ايـن م وضـوع بخـصوص در جنـبش هـاي دموکراتيکي که ‐ با منابع مادي محدود و حمايت کننـدگان در معـرض خطـر ‐ تـلاش مـي کننـد تـا ديکتـاتوري قدرت مندي را به زير بکشند صحت دارد . در مقايسه، ديکتاتوري معمولا دسترسي به منابع مادي گسترده، نيروهاي تشکيلاتي و توانايي ارتکاب وحشيگريها را دارا خواهد بود.
» برنامه ريزي استراتژيک « در اينجا به معناي محاسبه روندي از اقدامات است که احتمال رسيدن از وضعيت فعلي به وضعيت دلخواه در آينده را بالا مي برد. در مورد بحث ما، اين يعني رسيدن از ديکتاتوري به سيستم دموکراتيـک آتي. برنامه ريزي به منظور دست يابي به اين هدف معمولا شامل مجموعه فازبندي شده اي از سلسله عمليات و ديگر اقدامات سازمان يافته اي خواهد بود که براي قدرت بخشيدن به جامعه و مـردم تحـت سـتم و تـضعيف ديکتـاتوري طراحي شده است . توجه کنيد که هدف فقط از بين بردن ديکتاتوري فعلي نيست بلکه جايگزيني آن بـا سيـستمي دموکراتيک است . استراتژي بزرگي که هدفاش را انحصارا به نابود کردن ديکتاتوري فعلي محدود مـي کنـد ريـسک بزرگي براي به وجود آمدن حاکم مستبد ديگري را ميپذيرد.
موانع برنامه ريزي
بعضي از مدافعين آزادي در مناطق گوناگون جهان، تمامي توان خود را براي حل مـسال ه چگـونگي دسـت يـابي بـه آزادي به کار نمي گيرند. اين مدافعين به ندرت به اهميت برنامه ريزي اسـتراتژيک دقيـق، پـيش از اقـدام بـه عمـل واقف اند. در نتيجه تقريبا هيچگاه برنامه ريزي استراتژيک انجام نميگيرد.
چرا مردمي که آرزوي کسب آزادي سياسي براي مردم خود را دارند تا ب ه اين حد کم طرح استراتژيک جامعي براي رسيدن به اين هدف آماده مي کنند ؟ متاسفانه، تقريبا اکثر افراد حاضر در گروههاي دموکراتيـک مخـالف، بـه لـزوم برنامه ريزي استراتژيک واقف نيستند يا به آن عادت ندارند يا براي تفکر استراتژيک تربيت نشدهانـد . ايـن وظيفـهاي دشوار است . با حملات پياپي ديکتاتوري و مسووليت هاي ضروري وقت گير، رهبران مقاومت معمولا امنيت و فرصتي براي توسعه مهارتهاي تفکر استراتژيک خود ندارند.
در عوض، پاسخ گويي به تحرکات پيشقدمانه ديکتاتوري، الگويي متداول اسـت. در ايـن وضـعيت نيروهـاي مخـالف هميشه در وضعيت دفاعي هستند يعني براي حفظ آزاديهاي محدود يا مواضع خود ميکوشند و در بهترين حالـت گسترش کنترل ديکتاتور را کند کرده يا براي سياست هاي جديد رژيم، مشکلات خاصي ايجاد ميکنند.
مطمئنا بعضي افراد و گروه ها احتياجي به برنامه ريزي طولاني مدت و گسترده حرکت هاي آزادي خواهانه نميبيننـد . در عوض، آن ها ممکن است تصوري خام داشته باشند مبني بر اينکه اگر قدرت مندانه، استوار و پايدار به اهداف شان معتقد باشند، عقايدشان به طريقي محقق خواهد شد . بعضي ديگر مي پندارند که اگر به سادگي زنـدگي کننـد و در برابر مشکلات بر طبق اصول و ايده آل هايشان رفتار کنند، تمام آنچه را که ميتوانسته اند بـراي ايفـاي آنهـا، انجـام داده اند. حمايت از اهداف انساني و وفاداري به ايده آل ها قابل تحسين است، ولي به وضوح براي پايـان بخـشيدن بـه يک ديکتاتوري و دستيابي به آزادي، ناکافي است.
مخالفين ديگر ديکتاتوري ممکن است با بي تجربگي فکر کنند که اگر به اندازه كافي خشونت بـه کـار ببرنـد، آزادي حاصل خواهد شد . اما، همانگونه که پيشتر ذکر شد خشونت تضمين کننده پيروزي نيست. خشونت، به جاي تحقق آزادي مي تواند به شکست، مصيبتي بزرگ يا هر دو راهبر شود . در بيشتر وضعيت هـا ديکتـاتوري بـه بهتـرين وجـه ممکن براي مبارزات خشونت آميز تجهيز شده است و واقعيات نظـامي ، اگـر اصـولا توانـسته باشـد، بـسيار کـم بـه دموکراتها مساعدت کرده اند.
فعاليت هايي هم هستند که اقدامات خود را بر روي آنچه »احساس« مي کنند بايد انجام دهند پايه ريزي مـي کننـد. اين خط مشي ها علاوه بر خودپسندانه و خودمحورانه بودن ، براي توسعه يک استراتژي بزرگ به منظور کسب آزادي هم رهنمودي ارائه نميدهند.
اقداماتي که بر روي »ايده درخشان«ي که يک فرد داشته بنا شده اند هم محدودند . به جاي اين ها، چيزي که مـورد احتياج است عملي است که بر پايه محاسبه دقيق »قدم هاي بعدي«اي که براي واژگون سـاختن ديکتـاتوري مـورد نيازند، بنا شده باشد . بدون تجزيه و تحليل استراتژيک، رهبران مقاومت در بيشتر مواقع نخواهند دانست که »قـديم بعدي« بايد چه چيزي باشد زيرا د ربـاره قـدم هـاي متـوالي خاصـي کـه بـراي رسـيدن بـه پيـروزي لازم هـستند، نيانديشيده اند. ابتکارات و ايده هاي درخشان بسيار مهم اند، ولي کارايي آن ها در بهبود وضعيت استراتژيک نيروهـاي دموکرات است.
با توجه به کثرت اقداماتي که مي توانند عليه ديکتاتوري به کار گرفته شوند و با احساس سرگشتگي در انتخاب نقطه آغاز، بعضي مردم توصيه ميکنند که »همه کارها را همزمان انجام بده«. اين روش شايد مفيد باشد ولي مطمئنا غير ممکن است، بخصوص براي جنبش هاي نسبتا ضعيف . علاوه بر اين، اين خط مشي رهنمودي دربـاره اينکـه از کجـا بايد شروع به کار کرد، تلا ش ها را بايد در چه جايي متمرکز کرد و چگونه بايد منابع محدود را استفاده نمـود، ارائـه نمي دهد.
افراد و گروه هاي ديگر ممکن است نياز به حدي از برنامه ريزي را احساس کنند، ولي فقط توانايي تفکر کوتـاه مـدت يا انديشيدن به پايههاي تاکتيکي را داشته باشند. اين افراد متوجه نيستند که برنامـه ريـزي درازمـدت مـورد نيـاز و ممكن است. آن ها ممکن است گاهي از اوقات از تفکر و تجزيه و تحليل روابط استراتژيک ناتوان باشند که ايـن امـر باعث خواهد شد تا دائما با مسائل نسبتا کم اهميت درگير باشند و در بيشتر مواقع مقاومت گران دموکرات، به جـاي در دست گرفتن ابتکار عمل تنها نسبت به اقدامات حريف ، واکنش نشان دهند. بـا اختـصاص دادن حجـم بـالايي از انرژي براي اقدامات کوتاه مدت، رهبران در يافتن شقوق ديگري از عمل که خواهد توانست تمامي تلاش ها را در يک مسير دائم به سوي پيروزي هدايت کند، ناکام ميمانند.
اين احتمال هم وجود دارد که بعضي جنبشهاي دموکراتيک برنامه ريزي استراتژيک جامعي براي سرنگوني ديکتاتورنداشته باشند و با استدلالي ظاهرا قابل قبول، تنها بر روي مـسائل لحظـه اي تمرکـز کننـد . آن هـا بـاور ندارنـد کـهمي توانند با تلاش خود به ديکتاتوري خاتمه دهند . به همين دل يل، برنامه ريزي درباره چگونگي رسيدن به اين هدف از نظر آن ها اتلاف وقتي رمانتيک يا تلاشي بيهوده به حساب مي آيـد . مردمـي کـه بـراي کـسب آزادي خـود عليـه ديکتاتوري وحشيانه نهادينه شده اي مبارزه مي کنند معمولا با آنچنان قدرت نظامي و پليسياي روبرو ميشـوند کـه تصور ميکنند ديکتاتوري توان انجام هر آنچه ميخواهد را دارد. به هر حال بدون وجود اميد واقعي، اين مردم بازهم با انگيزه هاي جوانمردي يا شايد تاريخي، ديکتاتوري را به مبارزه خواهند طلبيد . اما هرگز نخواهند پذيرفت، و شـايد هرگز آگاهانه درک نکنند، که اقداماتشان نااميدانه است. بنا بر اين براي آنها برنامه ريزي استراتژيک جامع، معنايي ندارد.
نتايج اينگونه عدم موفقيت در برنامه ريزي استراتژيک معمولا بسيار جـدي اسـت : نيـروي فـرد پراکنـده مـي شـود، اقدامات فرد بي اثر است، انرژيها بر روي موضوعات کوچک هـرز مـيرود، برتـري هـا بـه کـار گرفتـه مـيشـوند، و فداکاري ها بي ارزش مي گردند. اگر دمـوکرات هـا برنامـه ريـزي اسـتراتژيک نداشـته باشـند احتمـالا در رسـيدن بـه اهداف شان ناكام خواهند ماند. برنامهريزي ضعيف و آميختن تصادفي اقدامات مختلـف جنـبش مقاومـت را بـه جلـو رهنمون نميشود و حتي بيشتر باعث افزايش کنترل و قدرت ديکتاتوري مي گردد.
متاسفانه، از آنجايي که برنامه ريزي هاي جامع استراتژيک کمتر به کار گرفته شده اند، اگر اصولا استفاده شده باشند، ديکتاتوري ها بيش از آنچه واقعا پايدار هستند، پايدار به نظر ميرسند. آنها سالها و دههها بيشتر از آنچه بايد، عمر مي کنند.
چهار اصطلاح مهم در برنامه ريزي استراتژيک
براي اينکه بتوانيم به صورت استراتژيک فکر کنيم، روشن کردن در معناي چهار اصطلاح پايهاي مهم است.
استراتژي بزرگ مفهومي است که در معناي هماهنگ و هم راستا کردن استفاده از تمامي منابع موجـود (اقتـصادي، انساني، اخلاقي، سياسي، تشکيلاتي و غيره) توسط گروهي که در تلاش براي رسيدن به اهداف خود است، بـه کـار گرفته ميشود.
استراتژي بزرگ با متمرکز نمودن توجه خود بر روي اهداف گروه و منابع حاضر در کشمکش، درباره بـه کـارگيري بهترين روش براي مبارزه ( از جمله جنگهاي نظامي مرسوم يا مبـا رزه غيرخـشونت آميـز)، تـصميم مـيگيـرد . در برنامه ريزي استراتژي بزرگ رهبران مقاومت بايد فشارها و تاثيراتي که موجب شکست دشـمن مـيشـود را ارزيـابي کرده و براي آنها برنامهريزي نمايند. علاوه بر اين، اسـتراتژي بـزرگ شـامل تـصميماتي دربـاره شـرايط مناسـب و زمان بندي اي خواهد بود که در آن ها مقاومتهاي ابتدايي شروع شده و ادامه خواهند يافت.
- استراتژي بزرگ چارچوب اساسي براي انتخاب استراتژيهاي محدودتر به منظور هدايت مبـارزه را فـراهم مـيکنـد .
- استراتژي بزرگ در عين حال نحوه تخصيص وظايف عام يک گروه خاص و شيوه توزيع منابع ميان آنها بـ ه منظـور استفاده در مبارزه را مشخص ميکند.
- استراتژي يافتن بهترين روش دستيابي به هدفي مشخص در مبارزه است که در قلمرو استراتژي بزرگ انتخاب شده، عمل مي کند. استراتژي، هم با اينکه چهوقت و چگونه بجنگيم مرتبط اسـت و هـم بـا چگـونگي مبـارزه بـه منظـوررسيدن به حداکثر به ره وري. استراتژي با مفهومي که در ذهن هنرمند است مقايسه مي شـود، در حـالي کـه برنامـهاستراتژيک نقشه طراحي شده توسط يک مهندس معمار است.
- استراتژي همچنين ممکن است شامل تلاش هايي براي توسعه موقعيتي استراتژيک باشد که تحت آن رقيـب بتوانـد شکست قطعي خود را در صورت دست زدن به مبارزه علني پيشبيني کند و لذا بدون مبارزه علني، تسليم شوند. در غير اينصورت، وضعيت استراتژيک پيروزي مبارزين را قطعي خواهد کرد . استراتژي همچنين شامل چگـونگي اقـدام براي استفاده مطلوب از پيروزي در صورت محقق شدن آن نيز هست.
کاربست برنامه استراتژيک در مسي ر مبارزه ، ايده اي اساسي است درباره اين که مبارزات چگونه بايـد توسـعه يابنـد و اجزاي جداگانه آن ها چگونه بايد با يکديگر تطبيق شوند تا مشارکتي سودمند براي رسـيدن بـه اهـداف مـورد نظـر فراهم شود . اين موضوع شامل آرايش ماهرانه گروه هاي عمل کننده براي عمليات کوچک تر هم مي شود. برنامه ريـزي براي يک استراتژي هوشمندانه از ملزومات کسب پيروزي در تکنيک مبارزه انتخاب شده است . تکنيک هاي مختلف، ملزومات متفاوتي هم خواهند داشتند . مطمئنا برآورده کردن »ملزومات« براي اطمينـان از پيـروزي کـافي نيـست .
احتمالا فاکتورهايي اضافي هم مورد نياز خواهند بود.
براي طراحي استراتژي ها، دموکرات ها بايد اهداف خود را به صورت واضح تعريف کرده و درباره چگونگي اندازه گيري ميزان بهره وري تلاش ها براي رسيدن به هدف تصميم بگيرند . تعريف و تجزيه و تحليل به طراحان استراتژي اجـازه مي دهد تا با دقت ملزومات مورد نياز براي تامين اهداف انتخاب شده را تشخيص دهند . نياز به وضـوح و تعريـف بـا نياز به برنامه ريزي تاکتيکي برابري ميکند.
تاکتيک ها و روش هاي کنش، براي اجرايي کردن استراتژي ها به کاربرده ميشوند. تاکتيک هـا بـه کـاربرد قـوا بـراي رسيدن به بالاترين بهره در موقعيت هاي محدود اشاره دارند. تاکتيک اقدامي محدود است که براي رسيدن به هدفي منحصر به فرد به کار گرفته ميشود. انتخاب تاکتيک به ادراک اينکه چگونه در مرحلهاي خاص از کشمکش مي توان وسايل موجود را به منظور ايفاي استراتژي به کار گرفت، بـستگي دارد . بـراي بـه دسـت آوردن حـداکثر بهـرهوري، تاکتيک ها و روش ها بايد با دقتي خاص، به منظور دستيابي به هدفها، انتخاب و به کار گرفتـه شـوند . بهـره هـاي تاکتيکي که احتمال دست يابي به اهداف استراتژيک را تقويت نکنند، احتمالا در نهايت امر اتلاف انرژي بـه حـساب خواهند آمد.
پس تاکتيک به سلسله اي محدود از ا قدامات مرتبط است که درون يک استراتژي با يکديگر منطبق شده اند ، درست همان گونه که استراتژي ها درون يک استراتژي بزرگ با يکديگر منطبق مي شوند. تاکتيک ها هميشه با مبارزه مرتبط هستند در حالي که استراتژي ها حاوي ملاحظات وسيع تري مي شوند. يک تاکتيک خاص تنها بـه عنـ وان بخـشي از استراتژي کلي نبرد يا سلسله عمليات قابـل درک اسـت . تاکتيـک هـا در طـول دوره زمـاني کوتـاهتري نـسبت بـه استراتژي ها به کار گرفته مي شوند، يا در محدودهاي کوچکتر (از نظر جغرافيايي، سازماني و غيره) ، يـا بـا مـشارکت مردمي کمتر، يا به منظور دست يابي به اهداف محدودتر. در اقدام غيرخـشونتآميـز عمـده يـا جزيـي بـودن هـدف مي تواند تا حدي مشخص کننده تمايز ميان هدف تاکتيکي و هدف استراتژيک باشد.
مبارزات تاکتيکي تهاجمي براي حمايت از تحقق هدف هاي استراتژيک انتخاب مـي شـوند. مبـارزات تـاکتيکي ابـزار استراتژيست ها هستند جهت خلق شر ايط مساعد براي حمله قطعي به رقيب . پس بسيار مهم است کـه کـساني کـهمسووليت برنامه ريزي و اجراي عمليات تاکتيکي به آن ها واگذار مي شود، در ارزيابي وضعيت و انتخاب مناسب تـرينروش هاي متناسب با آن، مهارت داشته باشند . افرادي که قرار است در اقدام مشارکت داشته باشند ن يـز بايـد بـراي استفاده از تاکتيک انتخاب شده و روشهاي خاص، آموزش ديده باشند.
روش به جنگ افزارها و راه هاي عمل اشاره دارد که در تکنيک مبارزه غيرخشونت آميز شـامل ده هـا اقـدام گونـاگون ميشود ( همچون انواع اعتصاب، تحريم، عدم همکاري سياسي و موارد مشابه) که در فـصل پـنج تـشريح شـدهانـد (همچنين به پيوست نگاه کنيد).
توسعه يک برنامه استراتژيک معتبر و موثر براي مبارزه غيرخشونت آميز بستگي به فرمولـه کـردن و انتخـاب دقيـق استراتژي بزرگ، استراتژي ها، تاکتيک ها و روشها دارد.
درس اصلي اين مبحث اين است که برنامه ريزي دقيق استراتژي ک براي کسب آزادي از چنگال ديکتـاتوري، محتـاج بکارگيري قوه ادراک فرد است . خطا در برنامه ريزي هوشمندانه، مي تواند به وقوع فاجعه کمـک کنـد در حـالي کـه استفاده موثر از توانايي هاي عقلاني مي تواند مسيري استراتژيک را طراحي نمايد که با استفاده از قوه قضاوت سـليم منابع موجود را به منظور حرکت دادن جامعه به سمت آزادي و دموکراسي بکارگيرد.
فصل هفتم
برنامه ريزي استراتژي
براي بيشتر كردن احتمال موفقيت، رهبران مقاومت بايد برنامه اقدامات فراگيري تنظيم کنند که توانـايي قدرتمنـد کردن مردم زير ستم و همچنين تضعيف و سپس نابودي ديکتاتوري و ايجاد دموکراسـي پايـدار را دارا باشـد . بـراي رسيدن به اين برنامه، برآورد دقيق وضعيت و گزينه هاي موجود براي اقدام موثر احتياج است. البته بدون اين تحليل دقيق هم، استراتژي بزرگ و استرانژي هاي خاص يک رشته از مبارزات مي توانند توسعه يابند . از آنجايي كه توسـعه استراتژي بزرگ و استراتژي هاي يك رشته مبارزات دو فرآيند جداگانه هستند، تنها پس از اينکـه اسـتراتژي بـزرگ توسعه يافت، استراتژي هاي خاص يک رشته از مبارزات مي تواند کاملا توسعه يابد . استراتژي هاي خاص يک رشته از مبارزات بايد به منظور دستيابي و تقويت اهداف استراتژي بزرگ، طراحي شوند.
توسعه استراتژي مقاومت نيازمند دقت به سوالات و امور بسياري است . در اينجا بايد برخي از معيارهاي مهم، چه در سطح استراتژي بزرگ و چه در سطح استراتژيهاي مربوط به يک رشته از اقدامات، كه لازم اسـت بـه آنهـا توجـه شود را مشخص کنيم . به هر حال ، تمامي برنامه ريزي هاي استراتژيک احتياج به اين دارند که طراحان مقاومت درکي ژرف از کل وضعيت کشمکش داشته باشند كه اين امر شامل توجه بـه عوامـل فيزيکـي، تـاريخي، دولتـي، نظـامي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي، روان شناسي، اقتصادي و بين المللي مي شود. استراتژي ها تنها مـي تواننـد در بـستر هـر مبارزه خاص و با توجه به پيشينه آن توسعه يابند.
رهبران دموکراتيک و برنامه ريزان استراتژيک مي خواهند تا اهداف و اهميت انگيزه ها را بر اساس اوليت آن ها ارزيابي کنند. آيا اهداف، ارزش يک مبارزه بزرگ را دارند، و چرا ؟ تعيين هدف حقيقي مبارزه بسيار مهم است. ما اينجـا در اين باره صحبت کردهايم که برانداختن ديکتاتوري يا برکناري ديکتاتور فعلي کافي نيست. هدف ايـن مبـارزات بايـد تاسيس جامعه اي آزاد با سيستم حکومتي دموکراتيک باشد . روشن شدن اين نکتـه بـر توسـعه اسـتراتژي بـزرگ و استراتژيهاي خاصي که پيآمد آن هستند تاثيرميگذارد.
به طور خاص، استراتژيستها نياز خواهند داشت تا به سوالات اساسي زيادي پاسخ دهند، از جمله :
- موانع اصلي دستيابي به آزادي چه هستند ؟
- چه عواملي دستيابي به آزادي را تسهيل ميکنند ؟
- قدرت اصلي ديکتاتوري در چيست ؟
- نقاط مختلف ضعف ديکتاتوري در چيست ؟
- منابع قدرت ديکتاتوري تا چه حد آسيبپذيرند ؟
- قدرت هاي نيروهاي دموکراتيک و عامه مردم چه چيزهايي هستند ؟
- ضعف هاي نيروهاي دموكراتيک و عامه مردم چه چيزهايي هستند و چگونه ميتوان آنها را اصلاح کرد ؟
- وضعيت نيروهاي سوم، آن هايي كه هنوز وارد كشمكش نشده اند ولي به يكي از دو طرف كمك مي كنند يا امكان دارد كمك كنند، چگونه است ؟
انتخاب روش
در سطح استراتژي بزرگ، برنامه ريزان احتياج دارند تا روش اصلي مبارزهاي که قرار است در کشمکشهاي آتـي بـه کار گرفته شود را مشخص کنند . شايستگي ها و محدوديت هاي هر يک از تکنيک هـا ي مختلـف مبـارزاتي همچـون جنگ نظامي سنتي، جنگ چريکي، مبارزهطلبي سياسي و غيره بايد ارزيابي شوند.
براي اين انتخاب، استراتژيست ها احتياج دارند تا اينگونه سوالات را در نظر بگيرند : آيا نوع مبارزه انتخـاب شـده در توان دموکرات ها هست ؟ آيا روش مبارزاتي انتخاب شده ام كان بسيج قـدرت مـردم تحـت سـتم را دارد ؟ آيـا ايـن تکنيک نقاط ضعف ديکتاتور را هدف مي گيرد، يا به نقاط قوت آن حمله مي برد ؟ آيا اين روش به دموکراتها کمک مي کند تا به خود متکي باشند يا آن ها را به گروه هاي سوم يا حمايت گران خارجي وابـسته خواهـد كـرد ؟ پيـشينه روش انت خاب شده در به پايين کشيدن ديکتاتوري ها چيست ؟ آيـا ايـن روش صـدمات و خرابـي هـايي کـه در اثـر کشمکش هاي آتي به وجود خواهند آمد را بيشتر مـي کنـد يـا کمتـر ؟ اگـر فـرض کنـيم در خاتمـه بخـشيدن بـه ديکتاتوري موفق شويم، روش انتخاب شده چه تاثيري بر نوع حکومتي که از کشمکش برمي خيزد، خواهد داشـت ؟ گونه هايي از اقدامات که نامناسب تشخيص داده شوند بايد در توسعه استراتژي بزرگ دور نگاه داشته شوند.
در فصل هاي قبل دليل آورديم که مبارزه طلبي سياسي ، برتري هاي نسبي عمده اي نـسبت بـه تکنيـک هـاي ديگـر مبارزه دارد . استراتژيست ها بايد با دقت در وضـعيت خـاص مبـارزاتي خـود، در ايـن بـاره تـصميم بگيرنـد کـه آيـا مبارزه طلبي سياسي پاسخهاي مثبتي در برابر سوالهاي بالا ارائه ميدهد يا خير.
برنامه ريزي براي دموکراسي
بايد به خاطر داشت که هدف استراتژي بزرگ در مقابله با ديکتاتوري تنها به زير کشيدن ديکتاتور نيست بلکه هدف اصلي به کار گماشتن سيستمي دموکراتيک و ناممکن کردن برخاستن ديکتاتورهاي جديد است . بـراي رسـيدن بـه اين اهداف، روش انتخاب شده براي مبارزه بايد در ايجاد تغيير در توزيع قدرت موثر در جامعه مشارکت کند . تحـت حكومت ديکتاتوري، مردم و نهادهاي مدني بسيار ضعيف بود ه اند و دولت قدرت مند بوده است . بدون ايجاد تغيير در اين عدم توازن، گروهي جديد از حاکمان، اگر بخواهند، مي توانند به ديکتاتورمـآبي قبلي ها باشند . پس يک »انقـلاب قصري«١١ يا کودتا خوشآيند نيست.
مبارزه طلبي سياسي از طريق بسيج جامعه عليه ديکتاتوري، همانگونه که د ر فصل پـنجم بررسـي شـد، بـه تقـسيم عادلانه تر نيروي موثر در جامعه کمک مي کند. اين فرآيند به چند طريق صورت مـي گيـرد. گـسترش ظرفيـت هـاي مبارزه غيرخشونت آميز به اين معناست که ظرفيت ديکتاتوري براي سرکوبي خشونت آميز، ديگر به سادگي در مردم توليد وحشت و فرمانبرداري نميکند. مردم بـراي مقابلـه و جلـوگيري از اعمـال زور توسـط ديکتـاتور، روش هـايي قدرت مند در اختيار خواهند داشت . بعلاوه، بسيج نيروهاي مردمي از طريق مبارزه طلبي سياسي، موسسات مـستقل جامعه را تقويت خواهد کرد . تجربه يک بار به کارگيري موثر قدرت، تا مدت ها فراموش نخواهد شد. دانش و مهـارتي که در مبارزه به دست آمده باعث خواهد شد تا مردم ديگر به سادگي زير سلطه ديکتاتورهاي احتمالي قرار نگيرنـد .
اين تغيير در روابط قدرت، در نهايت تاسيس يک جامعه دموکراتيک پايا را بيش از پيش امکانپذير خواهد نمود.
کمک خارجي
به عنوان بخشي از آماده سا زي استراتژي بزرگ، مهم است که نقـش مقاومـتگـران داخلـي و همچنـين فـشارهاي خارجي در فروپاشاندن ديکتاتوري ارزيابي و تعيين شود. در اين تحليل استدلال کرديم که قواي اصلي مبارزه بايد از داخل خود کشور برخيزد . اين مبارزه داخلي است که مساعدت بين المللي را تا درجـه اي تحريـ ک مـيکنـد کـه بـه ميدان بيايد.
به عنوان كمكي ملايم تر، تلاش ها مي توانند براي بسيج افکار عمومي جهان عليه ديکتاتوري، موافق بـا بـشردوستي، اخلاق و اصول مذهبي به کار گرفته شوند . تلاشها ميتوانند به منظور دستيابي به جريمههاي ديپلماتيک، سياسي و اقتصادي توسط دولت ها و موسسات بين المللي عليـه ديکتـاتوري جهـت گيـري شـوند . ايـن مـوارد مـيتواننـد در شکل هاي تحريم اقتصادي و نظامي، کاهش سطح به رسـميت شـناختن ديپلماتيـک يـا قطـع روابـط ديپلماتيـک، ممنوعيت همکاري هاي اقتصادي و منع سرمايه گذاري در کشور ديکتاتوري، اخراج دولت ديکتاتوري از سازمان هـاي مختلف بين المللي و بدنه سازمان ملل باشد . علاوه بر اين ، کمک هاي بين المللي، همانند تهيه کمکهاي اقتـصادي و ارتباطي، ميتوانند مستقيما در اختيار نيروهاي دموکرات قرار داده شوند.
تنظيم استراتژي بزرگ
پس از ارزيابي وضعيت، انتخاب روش و مشخص نمودن نقش کمک هاي خارجي، برنامه ريزان استراتژي بـزرگ بايـد طرح کلي اي از بهترين روندي که مبارزه مي تواند هدايت شود را تهيه کنند . اين طرح گسترده بايد از حال تا آينـده فرآيند کسب آزادي و موسسات سيستم دموکراتيک را شامل شود .
11 ‐ Palace Revolution در اصطلاح سياسي به معناي تغيير قدرت از طريق به کار گيري نقشه اي حساب شده از سوي نيروهاي درون دايره قدرت است.
در تنظيم استراتژي بزرگ برنامـهريـزان احتيـاج دارند تا از خود سوالات گوناگوني بپرسند . سوالات زير انواع ملاحظاتي کـه در تعبيـه يـک اسـتراتژي بـزرگ، بـراي مبارزهطلبي سياسي، مورد احتياجاند را (به شيوهاي مشخصتر از گذشته) مطرح مي کنند :
جامعترين تصور كلي از اينکه ديکتاتوري چگونه ميتواند خاتمه يابد و دموکراسي جايگزين آن شود چيست ؟
مبارزه دراز مدت چگونه مي تواند به بهترين وجه آغاز شود ؟ مردم تحت ستم چگونه مي تواننـد اعتمـاد بـه نفـس وقدرت کافي براي اقدام به مبارزه عليه ديکتاتوري، فعلا در حدي محدود، به دست بياورنـد ؟ ظرفيـت بـه کـارگيريعدم همکاري و مبارزه طلبي در مردم چگ ونه بايد با گذشت زمان و تجربه افزايش يابد ؟ به منظـور بازيـافتن کنتـرل دموکراتيک بر جامعه و محدود کردن ديکتاتوري هدف مجموعهاي محدود از مبارزات چه چيزهايي ميتواند باشد ؟ آيا موسسات مستقلي وجود دارند که از ديکتاتوري جان سالم به در برده و امکـان اسـتفاده از آنـان بـراي برقـراري آزادي وجود داشته باشد ؟ کدام موسسات جامعه مي توانند بر کنترل هاي ديکتاتور غالب شوند، يـا کـدام موسـسات بايد دوباره به دست دموکراتها به منظور پاسخ دهي به نيازهاي آنان و تاسيس جو دموکراسي، حتي در صورت ادامه ديکتاتوري، ايجاد شوند ؟
قدرت تشکيلاتي چگونه مي تواند در مقاومت توسعه يابد ؟ مشارکت کنندگان چگونه ميتوانند آموزش ببينند ؟ چـه منابعي (مالي، تجهيزات و غيره ) در مبارزه لازم خواهند بود ؟ چه نوع نمادهايي ميتوانند به موثرترين روش تودههـا را بسيج کنند ؟
از طريق چه نوع اقداماتي و در طي چه مراحلي م نابع قدرت ديکتاتور مي توانند به صورت دائمي تضعيف شوند و در نهايت از بين بروند ؟ مردم مقاومت کننده چگونه ميتوانند همزمان بر روي مبارزه پافـشاري کننـد و در عـين حـال انضباط لازم غيرخشونت آميز را نيز رعايت کنند ؟ نظم اجتماعي چگونه ميتواند در حـين کـشمکش حفـظ شـود ؟ وقتي پيروزي نزديک است، مقاومت گران دموکرات چگونه مي توانند بـه سـاختن پايـه هـاي سـازماني جامعـه پـسا ‐ديکتاتوري ادامه دهند تا گذار را تا آنجا که ممکن است هموار کنند ؟
بايد به ياد داشت که برنامه کاري يگانه اي وجود ندارد، يا نمي تواند وجود داشته باشد، که بر اساس آ ن بتـوان بـراي هر جنبش آزادي بخشي عليه ديکتاتوري، استراتژي بزرگي طراحي کرد . هر مبارزهاي براي بـه پـايين کـشيدن يـک ديکتاتوري و تاسيس سيستمي دموکراتيک تا حدي با مبارزات ديگر متفاوت خواهد بـود . هـيچ دو مـوقعيتي دقيقـا شبيه يکديگر نخواهند بود، هر ديکتاتوري برخي مشخصات ويژه خود را خواهد داشت، و ظرفيت آزادي طلبي مردم با يکديگر تفاوت خواهد داشت . برنامه ريزان استراتژي بزرگ براي مبارزه طلبي سياسي به درکـي عميـق نـه فقـط از شرايط ويژه مبارزه خود، که از روش انتخاب شده براي مبارزه نيز احتياج خواهند داشت.
وقتي استراتژي بزرگ با دقت طراحي شد، دلايل واضحي براي علني کردن آن وجـود دارد . تعـداد بـسيار زيـادي از مردم که به مشارکت آنان نياز است، در صورت درک مفهوم کلي، درست همانند دستورات خاص، احتمالا با اشتياق و توان بيشتر اقدام به مشاركت خواهند کرد. اين دانش به صورت بالقوه تاثيري بسيار مثبت در روحيه و اشتياق آنان براي مشارکت و اقدام مناسب خواهد داشت . طرح کلي استراتژي بزرگ به هرحال براي ديکتـاتور مـشخص خواهـد شد و دانستن خصوصيات آن به صورت بالقوه باعث هدايت وي به سمت کاستن از بي رحمي ها در سـرکوب خواهـد شد چرا که وي خواهد فهميد که اين بي رحمي ها م ي توانند به صورت سياسي به سمت خود وي بازگردند . آگاهي از مشخصات ويژه استراتژي بزرگ مي تواند به صورت بالقوه باعث بروز اختلاف و ترک خدمت در اردوگاه ديکتاتور شود.
هنگامي كه يك برنامه استراتژيک براي به پايين کشيدن ديکتاتوري و تاسيس سيستمي دموکراتيـک طـرح ريـزي شد، براي طرفداران دموکراسي مهم است که بر اجراي آن پافـشاري کننـد . تنهـا در شـرايطي بـسيار نـادر مبـارزهمي تواند راه خود را از استراتژي بزرگ ابتدايي جدا کند . برنامه ريزان تنها هنگامي که شواهد فراوانـي وجـود داشـته باشد که استراتژي بزرگ انتخاب شده اشتباه بوده، يا هنگ امي که شرايط مبارزه به صورت پايه اي تغيير کرده باشند،ممکن است احتياج به تغيير استراتژي بزرگ داشته باشند . حتـي آنگـاه نيـز، ايـن عمـل بايـد تنهـا پـس از اينکـهارزيابي اي دوباره انجام گرفت و طرح استراتژي بزرگ جديدي توسعه يافت و پذيرفته شد، انجام شود.
برنامه ريزي استراتژي مبارزه
هرچقدر هم که استراتژي بزرگي که براي پايان دادن به ديکتاتوري و تاسيس دموکراسي توسعه يافته، هوشمندانه و اميدبخش باشد، يک استراتژي بزرگ به خودي خود انجام نمي شود. استراتژي هاي خـاص بايـد بـراي رهبـري يـك رشته عمليات مبارزه طلبانه با هدف به تحليل ب ردن قدرت ديکتـاتور توسـعه يابنـد . ايـن اسـتراتژي هـا، بـه ترتيـب، محدوده اي از فعاليت هاي تاکتيکي که هدف شان وارد کردن ضربه هاي کاري به ديکتاتور است را با يکـديگر همـسو مي کنند. تاکتيک ها و روشهاي خاص اقدام بايد با دقت انتخاب شوند تا بتوانند در دستيابي به هدفهاي خاص هر استراتژي مشارکت داشته باشند. بحث در اينجا تنها در سطح استراتژي تمركز مييابد.
استراتژيست هايي که برنامه ريزي سلسله مبارزات بزرگ را انجام ميدهند، همانند آنهـايي کـه اسـتراتژي بـزرگ را برنامه ريزي کرده اند، احتياج به درکي کامل از طبيعت و شيوه هاي عمل تک نيک مبارزاتي انتخاب شده دارند . درست همانگونه که فرماندهان نظامي بايد ساختارها، تاکتيک ها، فن لشکرکشي، تدارک جنگ افـزار، تـاثيرات جغرافيـايي و موارد مشابه را براي طراحي استراتژي نظامي درک کنند، برنامه ريزان مبارزه طلبـي سياسـي نيـز بايـد از طبيعـت و اصول استراتژيک مبارزه غيرخشونت آميز درکي کامل داشته باشند . هرچند که حتي با داشتن دانش درباره مبـارزه غيرخشونت آميز، دقت به توصيه هاي اين کتاب و پاسخ به پرسش هاي مطرح شده، استراتژي ها به خـودي خـود بـه وجود نميآيند. تنظيم استراتژي هاي مبارزاتي نياز به قوه ابتکار پرورش يافته دارد.
در برنامه ريزي استراتژي بـراي يـك رشـته مبـارزات بخـصوص و بـراي توسـعه درازمـدت تـر مبـارزه آزادي بخـش، استراتژيست هاي مبارزهطلبي سياسي بايد درباره احتياج دارند تا به مسائل و مشکلات بسياري فکر کنند. از جمله :
تعين اهداف خاص از يك رشته مبارزات و سهم آنها در پيشبرد استراتژي بزرگ توجه به روش هاي خاص، يا سلاح هاي سياسي اي که مي توانند به بهتـرين وجـه بـراي پيـشبرد اسـتراتژي انتخاب شده استفاده شوند. درون هر نقشه کلي براي يك رشته مبارزات خاص، لازم است تا تشخيص دهيم كه چه نقشه هاي کوچکتر و تاکتيکي و چه روشهاي اقدامي بايد براي وارد کردن فشار و محـدود نمـودن منابع قدرت ديکتاتور استفاده شوند . بايد به ياد داشته باشيم که رسيدن به اهـداف بـزرگ نتيجـه انتخـاب دقيق و پيمودن گامهاي کوچک است.
تعيين اينکه آيا مسائل اقتصادي بايد با مبارزه سياسـي مـرتبط باشـند و اگـر آري، چگونـه ؟ اگـر مـ سائل اقتصادي در مبارزه مهم هستند، بايد در اين فکر بود که نارضايتيهاي اقتصادي پـس از پايـان ديکتـاتوري اصلاح شوند. در غير اينصورت ، اگر راه حل هايي سريع در دوره گذار به دموکراسي آماده نباشند، نارضايتي ها و بي ميلي ها شروع خواهند شد . اينگونه نارضايتي ها مي توانند ظهور دوباره نيروهاي ديکتاتوري، کـه وعـدهپايان مشكلات را ميدهند، تسهيل کنند.
پيشاپيش مشخص کردن اينکه چه نوع رهبري و چه نوع سيستم ارتباطي بهترين کـارکرد را بـراي شـروعمبارزه دارد. کدام روش هاي تصميم گيري و برقراري ارتباط در طـول دوران مبـارزه، بـراي راهنمـا يي دائـم مقاومتگران و مردم موجود خواهند بود ؟
منعکس کردن اخبار مقاومت به مردم، نيروهاي ديکتاتور و رسانه هاي بينالمللي. ادعاها و گزارشها هميشه بايد کاملا واقعي باشند. بزرگ نمايي و ادعاهاي بياساس، اعتبار مقاومتگران را كاهش خواهد داد.
برنامه هايي براي اقد امات خودکفا و سودمند اجتماعي، آموزشي، اقتصادي و سياسي به منظور پاسخگويي به نيازهاي مردم در طول مبارزه . ايـن طـرح هـا حتـي مـي تواننـد توسـط افـرادي کـه مـستقيما در اقـدامات مقاومت گرانه شرکت ندارند نيز رهبري شوند.
تعيين اينکه چه نوع کمک خارجي براي حمايت از يك رشته ا قدامات بخصوص يا کل مبـارزه آزاديبخـش مورد انتظار است . کمک خارجي چگونه مي تواند به بهترين وجه بسيج شده و اسـتفاده شـود بـدون اينکـه مبارزه داخلي به عامل خارجي خاصي وابسته شود ؟ بايد به اين نکته توجه كرد که کدام گروه هاي خارجي براي کمک مناسب تر و شايسته ترهستند، مثلا سازمان هاي غيردولتي (جنبش هـاي اجتمـاعي، گـروه هـاي ديني يا سياسي، اتحاديههاي کارگري و غيره)، دولتها، و يا سازمانملل و بخشهاي مختلف آن.
علاوه بر اين ، برنامه ريزان مقاومت بايد در طول مقاومت تودهاي عليه کنترل ديکتاتوري، براي حفـظ نظـم و رعايـت الزامات جامعه توسط نيروهاي خود نيز اقداماتي صورت دهند . اين موضـوع نـه فقـط باعـث ايجـاد نـوع جديـدي از ساختار مستقل دموکراتيک مي شود و از اين طريق به اهداف اصلي کمک مي کند بلکه در عين حال اعتبـار هرگونـه ادعايي که سرکوب بيرحمانه را براي مبارزه با بينظمي و بيقانوني لازم بداند را نيز از بين ميبرد.
گسترش انديشهٔ عدم همکاري
براي مبارزه طلبي موفق عليه ديکتاتوري، ضروري است که مردم انديشه عدم همکاري را کاملا درک کنند. همانگونه که در داستان »ارباب ميمون ها« (به فصل سوم نگاه کنيد ) تشريح شد، ايده اصلي ساده است : اگـر تعـداد کـافي از زيردستان با وجود سرکوب ها به مدت کافي از ادامه همکاري با ديکتاتور سر باز زنند، سيستم ستمگر ضعيف شـده، در نهايت فرو خواهد پاشيد.
مردمي که تحت ديکتاتوري زندگي مي کنند احتمالا پيش از اين هم از منابع مختلف با اين مفهوم آشنا بوده انـد. بـا اينحال نيروهاي دموکر اتيک بايد تعمـدا و از روي فكـر، انديـشه عـدم همکـاري را فـرا گيـر کننـد . داسـتان »اربـاب ميمون ها«، يا داستاني مشابه، مي تواند در تمامي جامعه پخش و منتشر شود . اينچنين داستاني به آساني قابل درک است. يک بار که مفهوم کلي عدم همکاري درک شد، مردم قادر خواهند بود تا ارتبا ط آن با فراخوانهـاي آتـي بـراي عدم همکاري با ديکتاتور را متوجه شوند . آن ها همچنين قادر خواهند بود تا در موقعيت هـاي جديـد، هـزاران گونـه مختلف از روشهاي عدمهمکاري را ابداع کنند.
با وجود مشکلات و خطرات موجود در تلاش براي پخش انديشه ها، اخبار و آمـوزش هـاي مقا ومـت تحـت حکومـتديکتاتوري، دموکرات ها بارها ثابت کرده اند که انجام اين اعمال ممکن است . حتي در حکومت آلمان نازي و شوروي کمونيست ها براي مقاومت کنندگان اين امکان وجود داشت که با استفاده از انتشار روزنامههاي غيرقانوني، جزوههـا،کتاب ها و در سال هاي اخير توسط نوارهاي صوتي و تصويري، نه فقط بين افراد مستقل که حتـي بـراي مخـاطبينوسيع و عام نيز ارتباط برقرار کنند.
با کمک برنامه استراتژيک از پيش آماده شده، راهنماهاي کلي مقاومت مي توانند آماده و منتشر شوند . اين راهنماها به مردم نشان خواهند داد که در چه مسائلي و تحت چ ه شرايطي بايد مقاومت کنند و از هم کاري خودداري نمايند و اين كارها را چگونه بايد انجام دهند . حالا، حتي اگر ارتباط مـردم بـا رهبـري نيروهـاي دمـوکرات قطـع شـود، و دستورات بخصوصي صادر نشوند يا مردم امکان دريافت آنها را نداشته باشند، مردم خواهند دانست که چگونه بايـد در مسائل مهم واکنش نشان دهند . اين راهنماها همچنين مي توانند به عنوان آزموني براي تعيين اعتبار »دستورات مقاومت« دروغيني که توسط پليس سياسي به منظور تحريک مردم به اقدامات بدنام کننده پخش مي شـوند، عمـل کنند.
سرکوب و اقدام متقابل
طراحان استراتژيك بايد واكنش ها و سركوب ها و بخصوص آستانه خـشونت ديكتـاتور در مقابـل مقاومـت كننـدگان دموكرات را ارزيابي كنند . لازم است تصميم گيري شود كه چگونه بايد ايستادگي كرد، عمل متقابل انجام داد يـا از سركوبي هاي تشديد شونده بدون تسليم شدن، اجتناب كرد . از نظر تاكتيكي در مواقع خـاص، هـشدا رهاي مناسـب درباره سركوبي هاي مورد انتظار بايد به مردم و مقاومت گران داده شود تا آن ها از ريسك مشاركت خود آگاه باشـند . اگر احتمال سركوبي شديد وجود داشته باشد، امكانات پزشكي براي ارائه خدمات به مصدومين بايد آماده باشد.
با مورد انتظار بودن سركوبي، استراتژيست ها پيشاپيش تمام سعي خود را مي كننـد تـا از تاكتيـك هـا و روش هـايي استفاده كنند كه در عين كمك كردن براي رسيدن به اهداف، يا آزادي، احتمال وقوع سركوبيهاي بي رحمانه را بـه حداقل برسانند. براي مثال، تظاهرات و رژه رفتن مردم در خيابانها عليه ديكتاتوري شديد، شايد مهـيج باشـد ولـي جان هزاران تظاهرات كننده را به خطر مي اندازد. هزينه بالا براي دموكرات ها الزاما به معناي وارد كردن فشار بيشتر به ديكتاتور، نسبت به زماني كه همين مردم در خانههاي خود ميماندند، اعتصاب، يا عدمهمكاري هاي كلان توسـط كارمندان دولت، نيست.
اگر پيشنهاد شد كه اقدام مقاومتگرايانه تحريك آميز، كه خطر زيادي در پي دارد، براي هدفي استراتژيك مورد نياز است، آنگاه بايد با دقت درباره هزينه ها و فايده هاي اين پيشنهاد فكر كرد. آيا مردم و مقاومتگران در طي مبارزه بـا انضباط و منش غيرخشونت آميز رفتار خواهند كرد ؟ آيا م ي توانند در برابر محركهاي خشونت آميز مقاومت كننـد ؟ برنامه ريزان بايد درباره اينكه چه اقداماتي بايد بـراي حفـظ انـضباط غيرخـشونت آميـز و ادامـه مقاومـت بـا وجـود بي رحمي ها به عمل بيايند، فكر كنند . آيا اين اقدامات، از جمله تعهدات، اطلاعيه هاي مشخص كننده خط مشي هـا، جزوه هاي انضباطي، برقرار كنندگان نظم تظاهرات و تحريم افراد و گروه هاي خشونت طلب ممكـن و مفيـد اسـت ؟ رهبران بايد هميشه نسبت به حضور كارگزاران تحريك كننده كه ماموريت آن ها به خشونت كشاندن تظاهرات است هوشيار باشند.
وفاداري به برنامه استراتژيك
يك بار كه برنامه استراتژيك درست به اجرا گذاشته شد، نيروهاي دموكراتيك نبايد با حركـات فرعـي ديكتـاتور كـه ممكن است آن ها را از استراتژي بزرگ و استراتژي هاي مرتبط با يك سلسله عمليات خـاص منحـرف كنـد و باعـث شود كه اقدامات عمده مصروف مسائل كم اهميت شود ، از مسير خود منحرف شوند . همينطور نبايـد بـه احـساسات لحظه اي ‐ شايد در واكنش به بي رحمي هاي جديد از سوي ديكتاتور ‐ اجازه داده شود كه مقاومتگران دموكرات را از استراتژي بزرگ يا استراتژيهاي مرتبط با يك سلسله عمليات منحرف نمايند. بي رحمي ها شايد بادقت ايجاد شده باشند تا نيروهاي دموكرات را خشمگين و تحريك كرده تا نقشه دقيـق خـود را تـرك گفتـه و حتـي وارد اقـدامات خشونتآميز شوند، يعني در حوزهاي كه ديكتاتورها به خوبي ميتوانند آنان را شكست دهند.
تا وقتي كه تحليل اصلي درست تشخيص داده شود، وظيفه آزادي خواهان ، پيشروي مرحله به مرحله است . مطمئنـا در تاكتيك ها و اهداف تغييراتي به وجود خواهد آمد و رهبران خوب هميـشه بـراي اسـتفاده از فرصـتهـا آمـادگي خواهند داشت. اين تنظيمات نبايد با اهداف استراتژي بزرگ يا اهداف استراتژي هاي مرتبط با يـك رشـته عمليـات مغشوش شوند . اجراي دقيق استراتژي بزرگ انتخاب شده و استراتژي هاي مرتبط با يك رشته مبارزات خاص سهم بزرگي در رسيدن به موفقيت ايفا خواهد كرد.
فصل هشتم
كاربرد مبارزه طلبي سياسي
در وضعيت هايي كه مردم احساس بي قدرتي و ترس مي كنند، مهم است كه اولين اقدامات براي مردم كم خطر بوده و در آن ها حس اعتماد به وجود آورد . اين نوع اقدامات ‐ مثل پوشيدن لباس به طريقه اي غيـر عـادي ‐ مـي تواننـد مخالفتي عمومي را به نمايش بگذارنـد و فرصـتي بـراي مـردم فـراهم كننـد تـا بـه صـورتي معنـي دار در اقـدامات مخالفت جويانه شركت نمايند. در موارد ديگر موضوعي غير سياسي و نسبتا كوچك و سطحي ( مانند تامين يك منبع آب مطمئن ) مي تواند در مركز توجه اقدامات گروهي قرار گيرد . استراتژيست ها بايد موضوعي را انتخـاب كننـد كـه ارزش آن براي همه شناخته شده بوده و در نتيجه عدم پذيرش آن مشكل باشـد . موفقيـت در ايـن رشـته مبـارزات كوچك علاوه بر اينكه مشكلي كوچك را حل ميكند، مردم را نيز نسبت به دارا بودن قدرتي بالقوه متقاعد مي سازد.
هدف بيشتر استراتژي هاي يك رشته مبارزات در يك كشمكش دراز مدت، نبايد سرنگوني آني و كامـل ديكتـاتوري باشد، بلكه به جاي آن، اين استراتژي ها بايد در پي كسب اهداف محدود باشند . همينطور تمام رشـته مبـارزات هـم نيازي به مشاركت تمامي بخشهاي جامعه ندارند. به هنگام تفكر درباره يك رشته عمليات بخصوص براي پيشبرد استراتژي بزرگ، استراتژيست هاي مبارزه طلـب نيـاز دارند تا با دقت به تفاوتهاي موجود در مراحل ابتدايي، مياني و پاياني يك مبارزه دراز مدت بيانديشند.
مقاومت گزينشي
در مرحله هاي اوليه مبارزه، رشته هاي مستقلي از مبارزات با اهداف خاص مي تواننـد بـسيار مفيـد باشـند . اينچنـين مبارزات گزينشي اي بايد يكي پس از ديگري اجرا شوند. گهگاه هم دو يا سه مورد از آنها ممكـن اسـت بـه صـورت همزمان اجرا شوند.
در برنامه ريزي استراتژي براي مقاومت گزينشي م هم است كه موضوعات خاص و محدود يا مشكلاتي كه به صـورتيعام ستمگري ديكتاتور را نشان مي دهند، مشخص شوند . اينگونه موضوعات ميتوانند اهداف مناسـبي بـراي هـدايت رشته اي از مبارزات باشند كه از طريق آن ها مي توان به اهداف استراتژيك ميانه در داخل يك استراتژي كلي دسـت يافت.
اين اهداف استراتژيك ميانه بايد توسط ظرفيت قدرت فعلي نيروهاي دموكرات قابل دستيـابي باشـند . ايـن مـساله دست يابي به يك دنباله از موفقيتها را تضمين ميكند كه براي روحيه مردم مفيد بوده و همچنين باعث تغيير موثر و افزايشيابنده روابط قدرت در مبارزه دراز مدت ميشود.
استراتژي هاي مقاومتهاي گزينشي بايد در ابتدا بر روي مسائل خاص اجتماعي، اقتصادي يا سياسي متمركز شـوند . آن ها مي توانند با هدف خارج كردن بخشي از جامعه و سيستم سياسي از زير كنترل ديكتاتور، يا براي بازپسگيـري كنترل بخش هايي كه اكنون توسط ديكتاتور كنترل مي شوند، يا نهايتا به منظور نفي سلطه ديكتاتور بر يك محدوده انتخاب شوند . همانگونه كه قبلا گفته شده، اگر ممكن باشد رشته مبارزات مربوط به يك مقاومت گزينشي بايـد بـه يك يا چند نقطه ضعف ديكتاتور حمله كنند . به اين وسيله دموكرات ها قادر خواهند بود تا با ظرفيت قدرت م وجـود خود، كارآترين ضربه را وارد كنند.
استراتژيست ها سريعا نياز خواهند داشت تا لااقل استراتژي اولين رشته مبـارزات را برنامـه ريـزي كننـد . امـا اهـداف محدود آن بايد شامل چه چيزهايي باشد ؟ اين رشته مبارزه چگونه مي تواند به ايفاي استراتژي بزرگ انتخاب شـده كمك كند ؟ اگر امكان داشته باشد، هوشمندانه است كه لااقل، خطوط كلي استراتژي مربوط به رشته عمليـات دوم و سوم نيز تنظيم شوند. همه اين استراتژيها بايد به پيشبرد استراتژي بزرگ انتخاب شده كمك كرده و در محدوده خطوط كلي آن عمل نمايند.
مبارزه نمادين
در هنگام شروع يك رشته مب ارزه به منظور ضعيف كردن ديكتاتوري، احتمالا در ابتدا ميدان عمل اقدامات سياسـي محدود خواهد بود . اين اقدامات بايد با هدف سنجش و تاثيرگذاري بر حال و هواي مردم و آماده كـردن آنـان بـراي پيگيري مبارزه از طريق عدمهمكاري و مبارزه طلبي سياسي طراحي شوند.
نخستين اقدام ا حتمالا بايد نوعي اعتراض يا اقدام نمادين محدود يا موقتي باشد . اگر تعداد افرادي كـه علاقمنـد بـه اقدام هستند كم است، آنگاه نخستين اقدام مي تواند، براي مثال، شامل گذاشتن گـل در محلـي باشـد كـه اهميتـي نمادين دارد . از طرف ديگر، اگر تعداد كساني كه خواهان شركت در اقدام هستند بسيار زياد است، آنگاه پنج دقيقـه توقف كامل و عدم انجام هرگونه حركتي يا چند دقيقه سكوت مي تواند به كار گرفته شود . در وضـعيت هـاي ديگـر، اشخاص معدودي مي تواند به اعتصاب غذا، شب زنده داري در محلي كه اهميت نمادين دارد، تحريم كوتاه كلاسهـا، يا تحصن در محلي مه م دست بزنند . تحت يك حكومت ديكتاتوري، اين اقـدامات كـه جنبـه تهـاجمي تـري دارنـد احتمالا با سركوبي خشني مواجه خواهند شد.
اقدامات نمادين خاص، مانند اشغال فيزيكي محوطه روبروي قصر ديكتاتور يا اشغال دفـاتر مركـزي پلـيس سياسـي ممكن است داراي خطر زيادي باشد و به همين دليل براي شروع رشته مبارزات توصيه نمي شوند.
اولين اقدامات اعتراضي نمادين گاهي توجه ملي و بين المللي وسيعي برانگيخته است ، مانند تظاهرات خياباني برمـهدر ۱۹۸۸ يا تصرف و اعتصاب غذاي دانشجويان در ميدان تيانانمن پكن در ۱۹۸۹. تلفات بالاي اين تظاهرات در هردو مورد ب ه توجه فراواني است كه استراتژيست ها بايد در برنامه ريزي براي مبارزات به آن توجه كنند، اشاره دارد . بـاوجود ضربات عظيم اخلاقي و رواني، بعيد است كه اينگونه اقدامات به تنهايي موجب سقوط ديكتاتوري شـوند، چـرا كه اين اقدامات كاملا نمادين باقي ميمانند و تغييري در وضعيت قدرت ديكتاتوري ايجاد نميكنند.
معمولا در هنگام شروع مبارزه امكان جدا كردن كامل و سريع منابع قدرت ديكتاتورها وجود ندارد. براي تحقق ايـن امر تمامي مردم و موسساتي كه تا ديروز كاملا مطيـع بـوده انـد، بايـد مطلقـا رژيـم را نفـي كننـد و در يـك آن بـا عدم همكاري وسيع و قدرت مند، آن را به مبارزه بطلبند . اين موضوع هيچ گاه تحقق نيافته و دسـتيـابي بـه آن نيـز بسيار مشكل است . به همين دليـل، در بيـشتر مـوارد انتظـار يـك عـدم همكـاري و مبـارزه طلبـي سياسـي سـريع، استراتژي اي غيرواقعبينانه براي مبارزه عليه ديكتاتوري است.
توزيع مسووليت
در طول يك رشته مبارزه گزينشي، بار مبارزه در هر زمان بر دوش يك يا چند بخش از جامعـه اسـت . در مبـارزات بعدي و براي رسيدن به هدف هاي ديگر، بار مبارزه بايد بر دوش گروه هاي جمعيتي ديگر منتقل شود . بـراي مثـال، دانشجويان مي توانند براي موضوعات تحصيلي به اعتصاب دست بزنن د، رهبران مذهبي و پيروان آن هـا ممكـن روي آزادي موضوعي مذهبي تمركز كنند، كارگران راه آهن ممكن است به صـورت عمـدي وفـاداري بـيش از حـدي بـه آيين نامه هاي ايمني نشان دهند و درنتيجه بازدهي سيستم حمل و نقل را پايين بياورند، روزنامهنويس ها مـيتواننـد براي مبارزه با سا نسور بخش هايي از روزنامه كه حاوي مقالات حذف شـده اسـت را سـفيد چـاپ كننـد، يـا پلـيس مي تواند دائما در تشخيص محل و دستگيري دموكرات هاي تحت تعقيق و مخالف اشتباه كند. مرحله اي كردن رشته مبارزات بر اساس موضوع و گروه هاي جمعيتي، در عين اينكه مبارزه ادامه مي يابد، به بخش هـاي خاصـي از جامعـه فرصت استراحت خواهد داد.
مقاومت گزينشي بخصوص براي دفاع از موجوديت و استقلال گروه هـا و موسـسات مـستقل اجتمـاعي، اقتـصادي و سياسي خارج از كنترل ديكتاتوري كه قبلا درباره آن ها بحث شده، مهم است . اين مراكز قدرت موسسات پايـه اي را فراهم مي كنند كه مردم از طريق آن ها خواهند توانست فشار وارد كننـد يـا در برابـر كنتـرل ديكتـاتوري مقاومـت نمايند. در مبارزه، اين موسسات جزو اولين اهداف ديكتاتوري خواهند بود.
هدف گيري قدرت ديكتاتور
همچنانكه مبارزه دراز مدت از استراتژي هاي اوليه به سـمت مراحـل بلندپروازانـه و پيـشرفته تـر توسـعه مـي يابـد، استراتژيست ها نياز دارند تا بررسي نمايند كه چگونه ميتوان منابع قـدرت ديكتـاتور را محـدودتر كـرد . هـدف ايـن بررسي بايد استفاده از عدم همكاري مـردم بـراي رسـيدن بـه وضـعيت سـودمندتر اسـتراتژيك، بـه نفـع نيروهـاي دموكراتيك، باشد.
با قدرت گرفتن نيرو هاي مقاومت گر دموكرات، استراتژيست ها بايـد مبـارزه طلبـي و عـدم همكـاري بلندپروازانـه تـري طراحي كنند تا با هدف ايجاد فلج سياسي توسعه يابنده و در نهايت فروپاشاندن خود ديكتاتوري، منابع قـدرت را ازآن جدا نمايند.
لازم است تا دقيقا برنامه ريزي شود كه نيروهاي دموكراتي ك چگونه مي توانند حمايت مردم و گروه هايي كه پيش از اين در اختيار ديكتاتور قرار مي گرفتند را تضعيف كنند . حمايت مردم با آشكار سازي بي رحمـي هـايي كـه از سـوي رژيم اعمال شده، تضعيف خواهد شد ؟ با افشاء نتايج اقتصادي مصيبت بار سياست هاي اعمال شده از سوي ديكتاتور چطور ؟ يا با درك اين موضوع كه ديكتاتوري قابل خاتمه دادن است ؟ حمايتهايي كه از ديكتاتور ميشود بايد تـا آنجا تضعيف شود كه به حد اقدامات بي طرفانه برسد ( نظاره گران ) يا حتي ترجيحـا بـه حمايـت فعـال از اقـدامات طرفدار دموكراسي تبديل شود.
در طول برنامه ريزي و اجرا ي مبارزه طلبي سياسي، و عدم همكـاري، حمايـت گـران و پـشتيبانان ديكتـاتور از جملـه گروه هاي داخلي، احزاب سياسي، پليس، ماموران اداري و خصوصا ارتش بايد مورد توجه و مواظبت دقيق قرارگيرند.
درجه وفاداري نيروهاي نظامي، چه سربازان و چه افسران، نسبت بـه ديكتـاتور بايـد بـا د قـت تخمـين زده شـود و مشخص شود كه نيروهاي دموكراتيك توان تاثيرگذاري بر آن ها را دارند يا نه . شايد بسياري از سـربازان عـادي بـه اجبار به سربازي آمده و ناراضي باشند . شايد هم بسياري از سـربازان و افـسران بـه دلايـل شخـصي، خـانوادگي يـا سياسي نسبت به حكومت بيگانه شده باشن د. كدام عوامـل ممكـن اسـت سـربازان و افـسران را در مقابـل اقـدامات دموكراتيك آسيب پذير سازد ؟
در مراحل نخستين مبارزه آزادي خواهانه بايد استراتژي خاصي براي ايجاد ارتبـاط بـا نيروهـاي نظـامي و مـامورين ديكتاتور توسعه يابد . نيروهاي دموكراتيك بايد با كلمات، نمادها و اقدا مات خود به نيروهاي نظامي اطلاع دهند كـه مبارزه آزادي خواهانه در نهايت به پيروزي قطعي و پايدار دست خواهد يافت . نيروهاي نظامي بايد متوجه شـوند كـه اين مبارزه، صرفا براي تحليل بردن قواي ديكتاتور است و زندگي آن ها را تهديد نمي كند. در نهايت امر اين تلاش ها مي خواهند روحيه نيروهاي نظامي ديكتاتور را تضعيف كنند و در پي آن وفـاداري و فرمـانبرداري آنهـا نـسبت بـه ديكتاتور را به نفع جنبش دموكراتيك تغيير دهند. استراتژي هاي مشابهي بايد پليس و كارمندان غير نظامي را هدف قرار دهد.
به هرحال، تلاش براي جلب موافقت ، و در نهايت، ايجاد نافرماني در بين نيروهاي ديكتاتوري نبايد اشتباها به تشويق آنان براي به شكست كشاندن ديكتاتوري با روش هاي نظامي تبديل شود . ايـن نمايـشنامه در عمـل باعـث بـه كـار گماشتن دموكراسي نمي شود چرا كه (همانگونه كه قبلا بحث كرده ايم) كودتا عدم تعادل روابط قدرت بين مـردم و حكمرانان را اصلاح نمي كند. به همين دليل، مهم خواهد بود تا طرحي در اين باره تهيه شود كه چگونه بايد افسران موافق را متوجه اين امر نمود كه كودتا يا جنگ داخلي عليه ديكتاتوري لازم و پسنديده نيست.
افسران موافق مي توانند نقشي حياتي در مبارزه دموكراتيك ايفا كنند . براي مثال آنها مي توانند حمايتگر گسترش نارضايتي و عدم همكاري در نيروهاي نظامي، تشويق ناكارآمدي هـاي عمـدي و عـدم اطاعـت ملايـم از دسـتورات و جلوگيري از اقدام به سركوب باشند . همچنين كاركنان نظامي مي توانند به جنبش هاي دموكراتيك، انواع گونـاگوني از همياري هاي بدون خشونت همچون گذرگاههاي امن، اطلاعات، غذا، تداركات پزشكي و موارد مشابه را ارائه كنند.
ارتش يكي از مهمترين منابع قدرت ديكتاتور هاست چرا كه مي تواند از انضباط نظامي واحدهاي خود و جنگ افزارش مستقيما براي حمله و تنبيه مردم نافرمان استفاده كند . استراتژيست هاي مبارزه طلب بايد به ياد داشته باشـند كـه اگر پليس، ماموران اداري و نيروهاي نظامي كاملا پشتيبان ديكتاتور باقي بمانند و نسبت بـه دسـتورات وي مطيـعباشند، شكست دادن ديكتاتوري بسيار مشكل يا حتي غيرممكن خواهـد بـود . بـه همـين دليـل استراتژيـست هـايدموكرات بايد به استراتژي هايي كه هدفشان از ميان بردن وفاداري نيروهاي ديكتاتور است، اولويت بالايي اختصاص دهند.
نيروهاي دموكراتيك بايد به ياد داشته باشند كه نارضايتي و نافرماني در بين نيروهاي نظامي و پليس مي تواند براي اعضاي آن نيروها بسيار خطرناك باشد . افراد اين گروهها در برابر هرگونه نافرماني بايد انتظار جريمههـاي سـنگين و در برابر شورش منتظر اعدام باشند. به همين دليل نيروهاي دموكرات نبايد از سربازان و افسران تقاضاي شورشهاي سريع داشته باشند . بلكه، هنگامي كه ارتباط ممكن است، بايد روشن كرد كـه انـواع بـسيار گونـاگوني از »نافرمـاني مبدل«١٢ وجود دارد كه ميتوانند در مراحل آغازين مورد استفاده قرار گيرند. براي مثال، پلـيس و نيروهـاي مـسلح مي توانند دستورات مربوط به سركوبي را با بي كفايتي عمدي انجام دهند، محل اختفـاي افـراد مـورد درخواسـت را اشتباه تشخيص دهند، مقاومت گران را از سركوبي ها، دستگي ري ها و اخراج ها مطلع كنند و در گزارش اطلاعات مهم به افسران مافوق خود اشتباه نمايند . افسران ناراضي هم به نوبه خود ميتوانند در زنجيره انتقال دسـتورات سـركوب اختلال ايجاد كنند . سربازان ممكن است بالاتر از سر تظاهرات كنندگان را هدف بگيرند . به همين شيوه، كارمنـد ان غيرنظامي هم به سهم خود مي توانند پرونده ها و برگه هاي دستور را گم نمايند، با بازده كم كـار كننـد و »مـريض « شوند تا اجازه داشته باشند كه تا هنگام »بهبودي« در خانه بمانند.
تغيير در استراتژي
استراتژيست هاي مبارزه طلبي سياسي نياز دارند تا دائما برآورد كنند ك ه استراتژي بزرگ و استراتژي هاي مـرتبط بـا يك رشته عمليات خاص به چه نحو در حال اجرا هستند . براي مثال ممكن اسـت كـه مبـارزه آن گونـه كـه انتظـار مي رفت ادامه پيدا نكند . در اين حالت لازم است تا تغييرات مورد احتياج در استراتژي محاسبه شوند . براي افـزايش قدرت جنبش و در د ست گرفتن ابتكار چه كارهايي مي شود كرد ؟ در اين وضعيت، لازم است تـا مـشكل مـشخص شود، استراتژي دوباره ارزيابي شود، احتمالا مسووليت مبارزه به گروه ديگري از مـردم محـول شـود، منـابع قـدرت ديگري بسيج شود و دوره جديدي از اقدامات توسعه يابد . وقتي اين امر به انجام رسيد، ط رح جديد بايـد سـريعا بـه كار بسته شود.
برعكس، اگر مبارزه بسيار بهتر از آن چه از قبل انتظار مي رفت ادامه يابد و ديكتاتوري زودتر از آنچه قبلا پيش بيني شده بود تحليل رود، نيروهاي دموكراتيك چگونه بايد منافع به دست آمده غيرمنتظره را متمركـز كننـد و آن را در جهت از كار انداختن ديكتاتوري به كار گيرند ؟ پاسخ اين سوال را در فصل بعد بررسي خواهيم كرد.
12 Disguised Disobedience
فصل نهم
فروپاشاندن ديكتاتوري
اثر تجمعي رشته مبارزه طلبي هاي سياسي صحيح هدايت شده و موفق، مي تواند تقويت مقاومت گـران و تاسـيس و گسترش بخش هايي از جامعه باشد كه ديكتاتور براي كنترل موثر آنها با محدوديتهايي مواجـه خواهـد شـد . ايـن رشته مبارزات همچنين بايد تجربه اي ارزشمند از نحوه سرباززدن از همكاري و چگونگي مبادرت بـه مبـارزه طلبـي سياسي ارائه دهند . اين تجربه هنگامي كه زمان براي عدم همكاري و مبارزه طلبي گسترده در مقياس وسيع مناسـب شود، كمك بزرگي خواهد بود.
همانگونه كه در فصل سوم ديديم ، براي باقي ماندن ديكتاتورها در قدرت، فرمانبرداري، همكـاري و تـسليم مـردم ضروري است. بدون دسترسي به منابع قدرت سياسي، قدرت ديكتاتور تضعيف شده و در نهايت از بين خواهد رفـت . بنا بر اين بازپس گيري حم ايت و پشتيباني، مهمترين اقدام لازم براي فروپاشاندن ديكتاتوري مي باشد. شايد بررسـي شيوه تاثيرگذاري مبارزهطلبي سياسي بر منابع قدرت سودمند باشد.
اقدامات ردكننده نمادين و مبارزه طلبي از جمله روش هاي موجود براي تضعيف مشروعيت اخلاقي و سياسي رژيـم ديكتاتوري يا هما ن حقانيت آن هستند . هرچقدر مشروعيت نظام بيشتر باشد، فرمانبرداري و همكارياي كه دريافت مي كند نيز بيشتر و قابل اتكاتر خواهد بود . براي تهديد موجوديت ديكتاتور، عدم پذيرش اخلاقي بايد در عمـل بيـان شود. امتناع از همكاري و فرمانبرداري براي جدا كردن منابع ديگر قدرت رژيم مورد نياز هستند.
دومين منبع قدرت مهم، منابع انساني هستند . يعني تعـداد و اهميـت افـراد و گـروههـايي كـه از حاكمـان اطاعـت مي كنند، با آنان همكاري مي نمايند يا به آنان كمك مي رسانند. اگر عدم همكاري توسط بخشهاي عمده اي از مـردم به كار گرفته شود، رژيم دچار مشكلا ت جدي اي خواهد شد . براي مثال، اگر كارمندان مدني با بهره وري عادي خـود كار نكنند يا حتي در خانه بمانند، دستگاه اداري رژيم شديدا تحت تاثير واقع خواهد شد.
به همين شكل، اگر افراد و گروههايي كه در عدم همكاري شركت ميكنند شامل آنهايي باشد كه پيش از اين فراهم كننده مهارت ها و دانش تخصصي لازم بودهاند، ديكتاتور شاهد كاهش شديد ظرفيت خود در اجراي اراده اش خواهدبود. احتمالا حتي توانايي وي براي تصميم گيري آگاهانه و توسعه سياستهاي موثر نيز شديدا كـاهش پيـدا خواهـدكرد.
اگر نفوذ رواني و ايدئولوژيكي ‐ عوامل غير ملموس ‐ ك ه معمولا اطاعـت و همكـاري بـا حاكمـان را بـه مـردم القـا ميكنند تضعيف شوند يا واژگون گردند، مردم گرايش بيشتري به نافرماني و عدمهمكاري خواهند داشت.
دسترسي ديكتاتور به منابع مادي نيز مستقيما بر قدرت وي تاثير مي گذارد. با تحت كنتـرل گـرفتن منـابع مـادي، سيستم اقتصادي، دارايي ها، منابع طبيعي، حمل و نقل و وسايل ارتباطي توسط رقباي فعلي يا بـالقوه رژيـم، منبـع مهم ديگري از قدرت، آسيب پذير شده و از دسترس ديكتاتور خارج خواهـد شـد . اعتـصابات، تحـريم هـا و افـزايش خودگرداني و استقلال د بخشهاي اقتصادي، ارتباطات و حمل و نقل رژيم را تضعيف خواهد كرد.
همانگونه كه پيش از اين صحبت شد، توانايي ديكتاتورها در ترساندن يا بكار بردن ضمانت هاي اجرايي ‐ كيفر دادن بخش هاي سركش، نافرمان و مجري عدم همكاري در جامعه ‐ منبع اساسي قدرت آن هـا اسـت . ايـن منبـع قـدرت مي تواند به دو شيوه تضعيف شود . اول، اگر مردم همچون مواقـع جنگـي آمـاده باشـند كـه پـي آمـدهاي خطرنـاك مبارزه طلبي را بپذيرند، تاثيرگذاري مجازات هاي فعلي به شدت كاهش خواهد يافت ( يعنـي سـركوبگري ديكتـاتور، اطاعت مورد انتظار را موجب نخواهد شد ). دوم، اگر خود نيروهاي پليس و نظامي دلسرد شـوند، ممكـن اسـت بـه صورت فرد ي يا جمعي از اجراي دستورات مربوط به دستگيري، ضرب و شتم يا شليك به مقاومتگران طفره روند و يا آشكارا از اجراي فرامين خودداري كنند . اگر ديكتاتور ديگر نتواند براي سركوب به پلـيس و نيروهـاي نظـامي اش متكي باشد، شديدا تهديد خواهد شد.
به طور خلاصه، موفقيت در برابر ديكتاتوري مسلح، محتاج تقليل و حذف منابع قدرت رژيم از طريـق بـه كـارگيري عدم همكاري و مبارزه طلبي است . بدون بازسازي ثابت منابع ضروري قدرت، ديكتـاتوري تـضعيف خواهـد شـد و در نهايت فروخواهد پاشيد . به همين دليل برنامهريزي استراتژيك مناسب براي مبارزهطلبي سياسي عليه ديكتاتوريهـا بايد اصليترين منابع قدرت ديكتاتور را هدف قرار دهد.
گسترش آزادي
رشد موسسات مستقل و خودگردان اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسـي در طـول دوره مقاومـت گزينـشي، بـه همراه مبارزه طلبي سياسي تدريجا باعث توسعه »فضاي دموكراتيك « در جامعه و كمتر شدن سلطه د يكتاتور خواهد شد. به همان اندازه كه موسسات مدني جامعه قدرت مي گيرند ، قدرت ديكتاتور براي اعمال اراده خود تقليل مي يابد و مردم به گونهاي فزاينده جامعهاي مستقل و خارج از سلطه وي تشكيل ميدهند. اگر زمـاني ديكتـاتور بـه منظـور توقف روند گسترش آزادي وارد عمل شود، مبارزه غيرخشونت آميز ميتواند براي دفاع از جو آزادي كه به وجود آمده به كار بسته شود و ديكتاتوري را با جبهه جديدي از مبارزه مواجه كند.
اين تركيب از مقاومت و ساختن موسسات مي تواند باعث پيدايش آزادي حقيقياي شود كـه بـه نوبـه خـود خواهـد توانست ديكتاتوري را درهم شكسته و پيدايش رسمي نظامي دموكراتيك را غيرقابل اجتناب سازد چـرا كـه روابـط قدرت در جامعه، اساسا تغيير يافته است.
لهستان در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ مثال روشني از بازپس گيري افزاينده كاركردهاي جامعـه و موسـسات آن از طريـقمقاومت است. كليساي كاتوليك تحت آزار و تعقيب بوده ولي هيچگاه كاملا به زير كنترل كمونيستها در نيامد. در ۱۹۷۶ روشنفكران و كارگران خاصي گروه هاي كوچكي مثل K.O.R ١٣ را براي به پـيش بـردن عقايـد سياسـي خـود ايجاد كردند. در ۱۹۸۰، سازمان اتحاديه صنفي همبستگي١٤ با قدرتنمايي خود در ايجاد اعتصابهاي موثر، رسميت يافتن خود را به دولت تحميل كرد. همچنين دهقانان، دانشجويان و بسياري از ديگر گروهها نيز سازمانهاي مستقل ويژه خود را تشكيل دادند . هنگامي كه كمونيستها دريافتند كه اين گروهها واقعيتهـاي قـدرت را تغييـر داده انـد، اتحاديه صنفي همبستگي قدغن اعلام شد وكمونيستها به حكومت نظامي متوسل شدند.
حتي تحت حكومت نظامي، با وجود به زندان افكندن ها و شكنجه هاي شديد متعدد، موسسات مستقل جديد جامعه به ايفاي وظيفه خود ادامه دادند . براي مثال، چندين دوجين روزنامه و مجله غير مجاز همچنان به انتشار خود ادامه مي دادند. در حالي كه نويسنده هاي مشهور، انتشاراتيهاي كمونيستها و چاپخانه هاي دولتي را تحريم كرده بودند، چاپ خانه هاي غير مجاز سالانه صدها كتاب منتشر مي كردند. اقدامات مشابهي در بخش هـاي ديگـر جامعـه جريـان داشت.
تحت حكومت نظامي جروسلسكي ١٥، دولت نظامي ‐كمونيست از يك ديدگاه با قدرت بر مسند جام عه تكيه زده بود . هنوز صاحب منصبان، دفاتر و ساختمان هاي دولتي را در تصرف خود داشتند . رژيم كماكان مي توانست با توسل بـه مجازات ها، دستگيري ها، زنداني كردن ها، ضبط دستگاه هاي چاپ و موارد مشابه جامعه را تحت فشار قرار دهد . امـا، ديكتاتوري نتوانست جامعه را كنترل ك ند. در اين ديدگاه تنها نقطه ابهام، زماني بود كه جامعه خواهد توانست رژيم ديكتاتوري را كاملا سرنگون كند.
حتي وقتي كه ديكتاتوري هنوز موقعيت هاي دولتي را در تصرف خود دارد گاهي مي تـوان يـك » دولـت مـوازي « دموكراتيك را سازمان داد . اين سازمان مي تواند به گونه اي فز اينده به عنوان يك دولت رقيب عمل كند كه وفاداري، پذيرش و همكاري خود را از مردم و موسسات اجتماعي دريافت مي نمايد. در نتيجه ديكتاتوري از كاهش روزافـزون اين خصيصه هاي دولت رنج خواهد برد . سرانجام، شايد دولت موازي دموكراتيك در مرحله اي از گـذار خـود، بتوانـد رژيم دي كتاتوري را كاملا با سيستمي دموكراتيك جايگزين نمايد . در آن هنگام مي توان قانون اساسي اي تنظيم كرد و انتخاباتي را به عنوان بخشي از دوران گذار برگزار نمود.
تجزيه ديكتاتوري
هنگامي كه تحول مبتني بر موسسات جامعه در حال وقوع است، مبارزه طلبي و عدم همكاري مي توانند شدت يابند .
استراتژيست هاي نيروهاي مقاومت بايد از ابتدا در اين فكر باشند كه زماني خواهـد آمـد كـه نيروهـاي دموكراتيـك مي توانند از مبارزات گزينشي قبلي، به سراغ مقاومت هاي گسترده بروند . در بيشتر حالات بـراي خلـق، سـاختن يـا توسعه ظرفيت هاي مقاومتي به زمان احتياج است و توسعه مبارزهطلبي گسترده شايد پس از گذشت چنـدين سـال ممكن شود. در طول اين زمان سلسله مبارزات خاص گزينشي بايد به سمت مسائل سياسي پر اهميت تر جهت دهـي شوند. بخشهاي عمده اي از مردم در تمامي لايههاي جامعه بايد در اين مبارزات داخل شوند . در طول اين اقـداماتافزايش يابنده، با مبارزهطلبي سياسي مصمم و منضبط، ضعف دروني ديكتاتوري به شدت نمايان خواهد شد.
15 Workers Defense Committee – کمیته دفاع کارگران
Solidarity
Jaruselski
تركيب مبارزه طلبي سياسي قدرت مندانه و ايجاد موسسات مـستقل احتمـالا وضـعيت مناسـبي بـراي جلـب توجـه بين المللي گسترده به نفع نيروهاي دموكراتيك است . اين امر همچنين ممكن است موجب اجـراي محكوميـتهـاي ديپلوماتيك بين المللي، تحريم ها و ممنوعيت هايي در دفاع از نيروهاي دموكرات شـود ( همچنـان كـه در لهـستان اينگونه شد ).
استراتژيست ها بايد توجه نمايند كه در موقعيت هايي خاص ممكن است فروپاشـي ديكتـاتوري بـسيار سـريع اتفـاق بيافتد، آن گونه كه د ر ۱۹۸۹ در آلمان شرقي واقع شد . اين امر هنگامي اتفاق مي افتد كه در پي تنفر شديد مردم از ديكتاتوري، منابع قدرت به صورت گسترده از دولت جدا شوند . امـا ايـن الگـو معمـول نيـست و بهتـر اسـت بـراي مبارزهاي درازمدت برنامهريزي كرد ( و البته براي برنامهاي كوتاهمدت نيز آماده بود ).
در طول دوره مبارزه آزادي خواهانه، موفقيت ها، حتي در مسائل كوچك، بايد مورد تجليل قرار گيرنـد . آن هـايي كـه پيروزي را به دست آورده اند بايد بازشناخته شوند . همچنين جشن ها و تجليل هاي هوشيارانه، بايد به حفـظ روحيـه مورد نياز براي مراحل آتي مبارزه كمك كند.
اداره مسوولانه موفقيتها
برنامه ريزان استراتژي بزرگ بايد پيشاپيش شيوه هاي عملي و مرجحي را كه از طريق آن ها مي توان مبارزهاي موفـق را به بهترين نحو به منظور جلوگيري از ظهور يك ديكتاتوري جديد به پايـان رسـاند و تاسـيس تـدريجي سيـستم دموكراسي پايدار را تضمين نمود، محاسبه كنند.
دموكرات ها بايد برآورد كنند كه چگونه ميتوان در پايان مبارزه، گذار از ديكتاتوري به دولتي موقت را اداره نمود. به هرحال، دولت جديد نبايد صرفا دولت قديمي با افراد جديد باشد . مهم است تا برآورد شود كـه چـه بخـش هـايي از ساختار دولت قبلي ( مثلا پليس سياسي ) بايد به دليل خصوصيات ذاتي غيردموكراتيك خود كاملا حـذف شـوند و چه بخش هاي بايد موضوع فعاليت هاي دموكراتيك كننده آتي قرار گيرند . حذف كامل دولت ميتواند باعث به وجود آمدن هرج و مرج يا ديكتاتورياي جديد شود.
بايد پيشاپيش فكر كرد و تصميم گرفت كه پس از فروپاشي ديكتاتوري چه سياسي بايد در قبال صاحبمنصبان رده بالاي آن اتخاذ شود . براي مثال، آيا بايد ديكتاتورها را به منظور محاكمه در دادگاه حاضر كرد ؟ آيـا بايـد بـه آنهـا اجازه داد تا براي هميشه كشور را ترك كنند ؟ چه گزينه هاي ديگري در دست است كه بـا مبـارزهطلبـي سياسـي، بازسازي كشور و ايجاد دموكراسي همگون باشد ؟ بايد از ايجاد قتل عامي كه پيآمدهاي حادي بـراي امكـان ايجـاد سيستم دموكراتيك آتي خواهد داشت، جلوگيري شود.
بايد طرح هاي خاص دوران گذار به منظور استفاده در زماني كه ديكتاتوري ضعيف شده يا فروميپاشـد آمـاده شـده باشد. اين طرح ها كمك مي كنند تا گروهي ديگر نتواند از طريق كودتا قدرت دولتي را در دست گيرنـد. طـرحهـايي نيز براي تاسيس دولتي دموكراتيك و مبتني بر قانون اساسي با تمامي آزادي هاي سياسـي و فـردي مـورد احتيـاج است. تغييراتي كه با هزينههاي بسيار به دست آمده است را نبايد به خاطر كمبود طرح و برنامه از دست داد. در مواجهه با مردمي كه دائما قدرت مندتر مي شوند و رشد گروه هاي مستقل دموكراتيك و موسساتي كـه ديكتـاتورتوان كنترل هيچ يك از آن ها را ندارد، ديكتاتورها درمييابند كه اقداماتشان بينتيجه است. تعطيلات كلان جامعـه، اعتصابات عمومي، خانه نشيني هاي توده اي، راه پيمايي هاي مبارزه طلبانه يا اقدامات ديگر بـه گونـه اي فزاينـده باعـث تخريب سازمان هاي ديكتاتور و موسسات مرتبط با وي ميگردند. پي آمد اجراي هوشـمندانه چنـين مبـارزهطلبـي و عدم همكاري اي كه در طول زمان با مشاركت توده مردم همرا ه مـي شـود، ضـعيف شـدن ديكتـاتور و در نهايـت بـه پيروزي رسيدن مقاومت گران دموكرات، بدون توسل به خشونت، اسـت . ديكتـاتوري در مقابـل مـردم مبـارزه طلـب فروخواهدپاشيد.
البته هر تلاشي از اين نوع هم، خصوصا به راحتي و سرعت، منجر به پيروزي نخواهد شد . بايد در ياد داشت كـه بـه همان تعداد جنگ نظامي پيروزمندانه كه وجود دارد، جنگ نظامي منجـر بـه شكـست هـم موجـود اسـت . اگرچـه، مبارزه طلبي سياسي امكاني عملي براي پيروزي فراهم مي كند. همان گونـه كـه پـيش از ايـن شـرح داده شـد، ايـن احتمال را مي توان از طريق توسعه يك استراتژي بزرگ هوشمندانه، برنامهريزي دقيق اسـتراتژيك، تـلاش سـخت و مبارزه منضبط و دلاورانه افزايش داد.
فصل دهم
زيربناي دموكراسي پايدار
فروپاشي ديكتاتوري مطمئنا موجب جشن هاي بزرگي خواهد شد . مردمي كه مدت ها رنج كشيده انـد و بـا هزينـهاي بالا مبارزه كرده اند شايستگي اوقاتي براي تفريح، است راحت و سپاسگذاري را دارند . آن ها بايـد بـه خودشـان و تمـام كساني كه در كنار آن ها براي رسيدن به آزادي سياسي مبارزه كرده اند، افتخار كنند؛ همه براي ديدن اين روز زنـده نيستند. زنده ها و مرده ها بايد همچون قهرماناني كه به شكل گيري تاريخي آزاد در كشورشان كمك كردهاند، به يـاد آورده شوند
اما متاسفانه، اين زمان، زمان كاهش هشياري ها نيست. حتي در هنگام فروپاشـي موفقيـتآميـز ديكتـاتور از طريـق مبارزه طلبي سياسي، بايد احتياط هاي دقيقي بـه عمـل بياينـد تـا از برخاسـتن رژيـم سـركوبگر جديـدي از ميـان بي نظمي هاي ناشي از سقوط رژيم قبلي جلو گيري شود . رهبران نيروهاي پيـشروي دموكراسـي بايـد از قبـل بـراي انتقال منضبط به دموكراسي آماده شده باشند . ساختار ديكتاتوري بايد از بين بـرود . پايـه هـاي متناسـب بـا قـانون اساسي و حقوقي و استانداردهاي رفتاري يك دموكراسي پايدار بايد ايجاد شوند.
هيچ كس نبايد فكر كند كه با سقوط ديكتاتوري، سريعا جامعه اي ايده آل به وجود خواهد آمد . فروپاشي ديكتاتوري، در شرايط پيشرفته آزادي، تنها براي تلاش هاي درازمدت به منظور پيشبرد جامعه و پاسخگويي مكفي بـه نيازهـاي انسان، نقطه شروع جديدي تدارك مي بيند. مشكلات جدي سياسي، اقتصادي و اجتماعي ب راي سال ها ادامه خواهند داشت كه براي رفع آن ها به همكاري تعداد كثيري از مردم و گروهها نياز خواهد بود. سيستم سياسي جديد بايد بـه منظور مواجه با مشكلات آتي، براي مردمي با ديدگاه هاي مختلف و معيارهاي متفاوت فرصتي فراهم كند تا بتواننـد به اقدامات زيربنايي خود ادامه دهند و رويه توسعه را دنبال نمايند.
تهديدات يك ديكتاتوري جديد
مدت ها قبل ارسطو هشدار داده بود كه » … استبداد همچنين مي تواند به استبداد تبديل شود … « شواهد تـاريخيبسياري از فرانسه (ژاكوبين ها و ناپلئون )، روسيه (بولشويك ها)، ايران (آيت اﷲ)، برمه (اسلورك١٦) و كشورهاي ديگـروجود دارد كه سقوط يك رژيم سركوبگر از ديد عدهاي از افراد و گروهها صرفا فرصتي است براي آنها تا بـه عنـواناربابان جديد قدم پيش بگذارند . انگيزه هاي اين افراد مي تواند متفاوت باشد، اما نتيجه تقريبا هميـشه مـشابه اسـت .
ديكتاتوري جديد حتي ممكن است سمتگرتر و در كنترل خود از رژيم قبلي انحصارطلبتر باشد.
حتي قبل از فروپاشي ديكتاتوري، اعضاي رژيم سابق ممكن است تلاش كنند تا از طريق به صحنه آوردن يك كودتا كه براي پيشي گرفتن در پيروزي، نسبت به مقاومت مردمي، طراحي شـده اسـت، كمـشكش مبـارزه طلبانـه بـراي دموكراسي را متوقف كنند . اين كودتا ممكن است مدعي بركناري ديكتاتور باشـد، امـا در حقيقـت تنهـا بـه دنبـال تحميل مدلي تازهتر از سيستم سابق باشد.
جلوگيري از كودتاها
روش هايي وجود دارد كه جوامع تازه آزاد شده با اسـتفاده از آن هـا مـي تواننـد كودتاهـا را شكـست دهنـد . دانـشي پيشرفته از اين ظرفيت دفاعي مي تواند گاهي براي بازداري از كودتا كافي باشد؛ آمادگي مي توانـد باعـث پيـشگيري شود.
درست بعد از اينكه يك كودتا شروع ميشود، توطئه گران نيازمند مشروعيت هستند، يعني پـذيرش حـق اخلاقـي و سياسي آنان براي حكومت كردن. به همين دليل اولين اصل دفاع ضد‐كودتا نپذيرفتن مشروعيت توطئه گران است.
همچنين توطئه گران نياز دارند تا رهبران مدني و مردم حمايتگر آنان، سراسيمه يا صرفا منفعل باشند . توطئه گـران براي مستحكم كردن كنترل خود بر جامعه نيازمند همكاري متخصـصان و مـشاوران، مـاموران دولتـي و كارمنـدان مدني، م ديران و قضات هستند . توطئه گران همچنين نياز دارند تـا تعـداد زيـادي از مردمـي كـه سيـستم سياسـي، موسسات اجتماعي، اقتصاد، پليس و نيروهاي نظامي را به حركت درمي آورند منفعلانه وظايف معمول خود را كه بـر اساس دستورات و سياستهاي توطئه گران تغيير يافته است، بپذيرند و آنها را به انجام برسانند.
دومين اصل پايه اي دفاع ضد ‐كودتا مقاومت دربرابر توطئه گران از طريق عدم همكـاري و مبـارزه طلبـي اسـت . بايـد همكاري و همياري مورد نياز را از آنها دريغ كرد. در اصل روشهايي مشابه با آنچه در مبارزهطلبي عليه ديكتاتوري استفاده شد را مي توان براي تهديد جديد هم استفاده نمود، اما اينها بايـد سـريع بـه كـار گرفتـه شـوند . اگـر، هـم مشروعيت و هم همكاري دريغ شوند، كودتا از قحطي سياسي خواهد مرد و شانس ايجاد جامعهاي دموكراتيك اعاده خواهد شد.
16 SLORK
پيش نويسي قانون اساسي
سيستم دموكراتيك جديد به قانون اساسي اي نياز خواهد داشت كه چارچوب مورد تقاضاي دولت دموكراتيك را بنـانهد. قانون اساسي بايد اهداف دولت، محدوديتهاي قدرتهاي دولتي، روش و زمان بنديهاي انتخاباتي كه بر اساسآن ها صاحب منصبان دولتي و قانون گذاران انتخاب مي شوند، حقوق ذاتي مردم و شيوه ارتباط دولت ملي با سـ طوح پايينتر دولت را مشخص كند.
در درون دولت مركزي، اگر دولت بخواهد دموكراتيـك بـاقي بمانـد، تقـسيم اقتـداري روشـن و صـريح بايـد بـين قانون گذار، مجري قانون و شاخه قضايي دولت ايجاد شده باشد . محدوديتهايي قدرتمند بايد براي اقـدامات پلـيس، سازمانهاي اطلاعات و نيروهاي نظامي قائل شد تا امكان هرگونه دخالت سياسي از آنها گرفته شود.
به منظور حفظ سيستم دموكراتيك و بازداري از تلاش ها و اهداف استبدادگرايانه، قـانون اساسـي ترجيحـا بايـد بـه گونه اي باشد كه سيستمي فدرال با حقوق پيشبيني شده كافي براي سطوح منطقه اي، ايـالتي و محلـي دو لـت بنـا كند. در بعضي مواقع سيستم »بخش«١٧هاي سوئيس ميتواند در نظر گرفته شود كه در آن مناطقي نسبتا كوچك با برخورداري از حقوقي بسيار، در عين حال قسمتي از كل كشور نيز باقي ميمانند.
اگر پيش از اين در تاريخ كشور به تازگي آزاد شده، قانوني اساسـي بـا اكثـر ايـن خـصوص يات وجـود داشـته اسـت، هوشمندانه است كه به سادگي با ترميم موارد مورد نظر، آن را اعاده نمود . اگر قانون اساسي قديمي اي وجود نداشته باشد، شايد لازم باشد كه يك قانون اساسي موقت بكار گرفته شود . در غير اين صورت، بايد قانون اساسـي جديـدي آماده شود . آماده سازي يك قانون اساسي جديد به زمان و تفكر قابـل ملاحظـهاي احتيـاج خواهـد داشـت . در ايـن فرآيند مشاركت عمومي براي تصويب متن جديد يا ترميمي، پسنديده و مورد احتياج است . بايد در مـورد ضـميمه نمودن وعده هايي در قانون اساسي كه ممكن است در آينده غيرقابل اجرا تشخيص داده شوند يا مقررات ي كه احتياج به يك دولت بسيار متمركز دارند بسيار مراقب بود چرا كه هر دوي آن ها مي تواننـد ظهـور ديكتـاتوري اي جديـد را تسهيل كنند.
جمله بندي قانون اساسي بايد به راحتي توسط تعداد زيادي از مردم قابـل فهـم باشـد . قـانون اساسـي نبايـد آنقـدر پيچيده يا مبهم باشد كه تنها وكلا يا ديگر نخبهگان بتوانند مدعي درك آن باشند.
سياست دفاعي دموكراتيك
همچنين كشور آزاد شده ممكن است با تهديدات خارجي مواجه شود كه براي مقابله با آن ها نيـاز بـه تـوان دفـاعي خواهد داشت . به همين صورت كشور ممكن است از طرف خارجي ها براي ايجاد سلطه اقتصادي، سياسي يا نظـامي تهديد شود.
به منظور حفظ دموكراسي داخلي، بايد توجه خاصي به كاربرد اصول اوليه مبارزه طلبي سياسي براي پاسخگويي بـه نيازهاي دفاع ملي مبذول شود . با قرار دادن مستقيم توان دفاعي در دستان شهروندان، كشورهاي تازه آزادي يافتـه مي توانند از پايه گذاري ظرفيت نظ امي قدرتمندي كه به نوبه خود مي تواند دموكراسي را تهديـد كنـد يـا بـه منـابع اقتصادي كلاني، كه ميتوانند در محلي مفيدتر صرف شوند، احتياج داشته باشد جلوگيري كند.
17 Canton
بايد به ياد داشت كه بعضي گروه ها آگاهانه از تهيه هرگونه قانون اساسي شانه خالي خواهند كرد تا بتواننـد خـ ود رابه مقام ديكتاتورهاي جديد بگمارند . به همين دليل، نقش دائمي اي براي تمام مردم وجود خواهد داشت كه عبـارتاست از مبـارزه طلبـي و عـدم همكـاري در مقابـل ديكتاتورهـاي احتمـالي و حفـظ سـاختارها، حقـوق و رونـدهايدموكراتيك.
يك مسووليت شايسته
تاثير مبارزه غيرخشونت آميز تنها تضعيف و از ميان بردن ديكتاتورها نيست بلكه قدرت بخـشيدن بـه مـردم تحـت ستم نيز هست . اين تكنيك، مردمي كه پيش از اين خود را را پياده شطرنج يا قربانيان احساس مي كردنـد را قـادر مي كند تا با تلاش هاي خود قدرت را مستقيما براي دستيابي به آزادي و عدالت بيشتر بـه كـ ار گيرنـد . ايـن تجربـه مبارزاتي، نتايج رواني مهمي دارد كه مي تواند در افزايش عزت و اعتماد به نفس در ميان بي قدرتان سابق نقشي ايفا كند.
يكي از نتايج سودمند و درازمدت مهمي كه استفاده از مبارزه غيرخشونت آميز به منظور تاسيس دولتي دموكراتيك دارا مي باشد اين است كه به جامعه توان بيشتري براي سروكار داشتن با مشكلات آتـي و ادامـه راه اهـدا مـي كنـد . مشكلاتي همانند سوء استفاده هاي دولتي آتي و انحراف آن، بدرفتاري هر يك از گروه ها، بي عدالتيهاي اقتـصادي و محدوديت هاي اعمال شده بر كيفيت دموكراتيك بودن سيستم سياسـي . مردمـي كـه د ر اسـتفاده از مبـارزه طلبـي سياسي كارآزموده شده باشند كمتر دربرابر ديكتاتورهاي آتي ضربه پذير خواهند بود.
بعد از آزادي، آشنايي با مبارزه غيرخشونت آميز، شيوه هايي بـراي دفـاع از دموكراسـي، آزادي هـاي مـدني، حقـوق اقليت ها و حقوق ويژه دولت هاي منطقه اي، ايالتي و منطق هاي و موسسات غير دولتي فراهم مـيكنـد . ايـن روشهـا همچنين راه هايي فراهم مي كنند كه از طريق آن ها مردم و گروه ها ميتواند عقايد افراطي خود بر روي مـسائلي كـه آنقدر مهم بوده اند كه گروه هاي مخالف گاه براي ابراز آن ها به ترور و جنگ چريكي روي آورده بوده بودنـد، ر ا بيـان كنند.
اميد است تا انديشه هاي مطرح شده در اين بررسي مبارزه طلبي سياسي يا مبارزه غير خشونت آميـز، كمكـي باشـد براي تمامي افراد و گروههايي كه به دنبال رفع ستم ديكتاتوري از مردم خود هستند و ايجاد سيستمي دموكراتيك و پايدار كه آزاديهاي انسان و كنش مردمي براي بهبود جامعه را محترم شمارد.
درانديشه هايي كه شرح داده شدند، سه نتيجه عمده وجود دارد :
- آزادي از ديكتاتوري ممكن است؛
- براي رسيدن به آن احتياج به برنامه ريزي استراتژيك و انديشهاي دقيق است؛ و
- براي رسيدن به آن احتياط، سخت كوشي و مبارزه منضبط، حتي با هزينه بالا، مورد احتياج است.
نقل قول مشهور » آزادي، رايگان نيست «١٨ حقيقت دارد . هيچ نيروي خارجي اي براي بخشش آزادي اي كـه مـردم تحت ستم بسيار خواستار آنند، نخواهد آمد . مردم بايد ياد بگيرند كه چگونه به خودشان آزادي ببخشند . و ايـن بـه آساني ممكن نيست.
اگر مردم چيزي كه براي آزادي خود آنان مورد نياز است را به چنگ بياورند، مي تواننـد مجموعـه اقـداماتي كـه در نهايت، به واسطه رنج فراوان، به آزادي منجر ميشوند را طراحي نماينـد . آنگـاه آنـان، بـا پـشتكار، مـيتواننـد نظـم دموكراتيك نويني بنا نهند و براي دفاع از آن آماده شوند . آزادي اي كه از طريق اينچنين مبارزه اي به دسـت بيايـد، مي تواند پايدار باشد. اين آزادي توسط مردمي سختكوش كه به حراست و غنابخشي آن متعهدند، نگهداري خواهـد شد.
18 Freedom is not free
پيوست روش هاي اقدام غير خشونت آميز
روش هاي اعتراض و استدلال غير خشونت آميز اعلام بيانيه هاي رسمي
- سخنراني هاي عمومي
- نامه هاي اعلام مخالفت يا اعلام حمايت
- بيانيه هاي سازمانها و موسسات
- بيانيه هاي امضا شده گروهي
- اعلاميه هاي كيفرخواست ( دادخواست )
- تهيه طومارهاي امضاء شده گروهي و همگاني ايجاد ارتباط با مخاطبين گسترده تر
- استفاده از شعارها، کاريکاتورها و نمادها
- پرچم ها، پوسترها و ارتباطات بصري
- جزوه ها، رساله هاي چاپي و كتابها
- روزنامه ها و مجلهها
- نوارهاي صوتي، راديو و تلويزيون
- آسمان نويسي١٩، زمين نويسي [ و ديوار نويسي ]
اقدامات گروهي
- اعزام هيات هاي نمايندگي
- اعطاي جايزههاي غيرواقعي و ظاهري
- انجام لابيهاي٢٠ گروهي
- تشويق کارگران و کارمندان به اعتصاب و دست کشيدن از کار
- انجام انتخابات غيرواقعي و ظاهري
اقدامات گروهي نمادين
- استفاده از پرچمها و رنگهاي نمادين
- پوشش هاي نمادين
- اجراي نماز و دعا
- حمل اشياء نمادين
- درآوردن لباس و لخت شدن به نشانه اعتراض
- تخريب اموال شخصي [ و نه عمومي ]
- استفاده از نورهاي نمادين
- نمايش تصاوير افراد و شخصيتها
- استفاده از شکلکهاي نقاشي شده [افراد و شخصيت ها] به نشانه اعتراض
- استفاده از علامت ها و نامهاي جديد
- ايجاد صداهاي نمادين
- اعلام نيازها و درخواستهاي عمومي نمادين
- انجام ادا و اطوار گستاخانه ( براي جلب توجه افراد )
اعمال فشار بر روي افراد
- بازخواست از شخصيت ها و ماموران
- تمسخر و اهانت به شخصيتها
- ملاقات و مذاکره با مسوولان
- تعقيب و مراقبت مسوولان
- اجراي تئاتر و موسيقي
- استفاده از ميان پرده هاي طنز و تمسخر آميز
- اجراي تئاتر و موسيقي
- آواز خواني ( سرود خواني )
راهپيمايي و تظاهرات مردمي
- انجام تظاهرات همگاني
- رژههاي منظم مردمي
- راهپيمايي و تظاهرات مذهبي
- انجام سفرهاي زيارتي
- تظاهرات خودرويي٢١
تشييع جنازه
- انجام مراسم سوگواري سياسي
- تشييع جنازههاي غيرواقعي و ظاهري
- تشييع جنازههاي همراه با تظاهرات
- تجمع و تظاهرات در محلهاي خاکسپاري افراد و شخصيتها
اجتماعات عمومي
- اجتماعات اعتراضي يا حمايتي
- تظاهرات اعتراضي
- استفاده از تظاهرات غيرمستقيم با استفاده از رنگها، نمادها و اشکال متنوع
- آموزشهاي درونگروهي [ به منظور افزايش آگاهيهاي سياسي ‐ اجتماعي ]
خودداري و انکار
- دست کشيدن و خودداري از کار
- سکوت
- انکار و نفي شخصيتهاي شناخته شده
- کنار گذاشتن افراد و شخصيتها[ي سياسي ‐ اجتماعي ]
روش هاي عدم همكاري اجتماعي، طرد افراد و انزواي افراد و شخصيتها
- تحريم اجتماعي عمومي
- تجريم اجتماعي گزينشي
- تمسخور کردن
- طرد و تکفير شخصيتها
- تحريم
عدم همكاري با روندهاي اجتماعي، رسوم و نهادها
- تعليق فعاليت هاي اجتماعي و ورزشي
- تحريم امور اجتماعي
- اعتصاب ها دانشجويي
- نافرماني اجتماعي
- كناره گيري از موسسات اجتماعي
كناره گيري از نظام اجتماعي
- در خانه ماندن
- عدم همكاري شخصي بطور کلي
- گريز از کار كارگران
- تحصن
- مخفي شدن دسته جعمي
- مهاجرت اعتراضي (هجرت)
روش هاي عدم همكاري اقتصادي تحريم هاي اقتصادي،
- اقدام از سوي مصرفكنندگان
- تحريم از سوي مصرفكنندگان
- عدم مصرف كالاهاي تحريم شده
- سياست رياضت (اقتصادي)
- خودداري از اجاره دادن (مکان ها، تجهيزات ، ابزارآلات، وسايل و …)
- خودداري از اجاره کردن (مکان ها، تجهيزات، ابزارآلات و وسايل دولتي )
- تحريم ملي مصرفكنندگان (کالا، خدمت، … )
- تحريم بين المللي مصرفكنندگان
اقدام از سوي كارگران و توليد كنندگان
- تحريم از سوي كارگران
- تحريم از سوي توليد كنندگان
اقدام از سوي واسطه ها
- تحريم از سوي تدارک کنندگان کالاها و کارپردازان
اقدام از سوي مالكين و مديران
- تحريم از سوي تجار و بازرگانان
- خودداري از تحويل يا فروش کالاها
- تعطيل کارخانجات از سوي کارفرمايان
- خودداري از کمکهاي صنعتي
- »اعتصاب سراسري« از سوي تجار
اقدام از سوي صاحبان منابع مالي
- بيرون کشيدن سپردههاي بانكي
- خودداري از پرداخت هزنيهها، دستمزدها، بدهيها و ماليا تها
- امتناع از بازپرداخت وام يا بهره آن
- قطع وامها و اعتبارات مالي
- خودداري از خرج درآمدها
- امتناع از دريافت پول ها و کمکهاي دولتي
اقدام از سوي دولتها
- تحريم داخلي
- تهيه فهرست سياه بازرگانان
- تحريم فروشندگان بين المللي
- تحريم خريداران بين المللي
- تحريم تجارت بين المللي
روش هاي عدم همكاري اقتصادي اعتصاب
اعتصاب هاي نمادين
- اعتصاب کوتاه مدت اعتراضي
- اعتصاب يکباره ( برق آسا و بدون اطلاع قبلي )
اعتصاب هاي كشاورزي
- اعتصاب کشاورزان
- اعتصاب كارگران مزرعه
اعتصاب از سوي گروه هاي خاص
- خودداري از انجام کارهاي طاقت فرسا (تحت فشار)
- اعتصاب زندانيان
- اعتصاب پيشه وران
- اعتصاب کارشناسان و متخصصين
اعتصاب هاي صنعتي عمومي
- اعتصاب تشكيلاتي ( سازمان يافته )
- اعتصاب صنعتي
- اعتصاب براي ابرازهمدردي با ساير گروههاي اعتصاب کننده
اعتصاب ها محدود
- اعتصاب همراه با اعلام هدفها و خواستههاي خاص
- اعتصاب همه گير و گسترده
- اعتصاب ﹸكندكاري
- اعتصاب خواهان اعمال قانون کار (کارگري يا کارمندي)
- تظاهر به بيماري
- اعتصاب همراه با طريق استعفا
- اعتصاب محدود ( در برابر اعتصاب نامحدود )
- اعتصاب گزينشي
اعتصاب هاي چند صنعتي (چند بعدي)
- اعتصاب عمومي و سرتاسري سازمان يافته
- اعتصاب کلي (غيرسازماني يافته)
ترکيب اعتصابها و تعطيليهاي اقتصادي
- اعتصاب عمومي سرتاسري (هارتال٢٢)
- تعطيل کردن موقت فعاليتهاي اقتصادي
- شيوه هاي عدم همكاري سياسي
نفي مشروعيت
- خودداري يا بازپسگيري بيعت سياسي ( با رهبران سياسي جامعه )
- خودداري از اعلام حمايت عمومي ( از دستورات و مشروعيت حکومت )
- انتشار متون چاپي و انجام سخنرانيهاي مبتني بر تشويق مفاومت ( مردم در برابر حکومت )
عدم همكاري شهروندان حکومت
تحريم عناصر و بدنههاي قانونگذاري
- تحريم انتخابات
- تحريم مسووليتها و مشاغل دولتي
- تحريم ادارهها، موسسهها و ساير عناصر دولتي
- خروج از مدرسههاي آموزشي دولتي
- تحريم سازمان هاي تحت پوشش و حمايت دولت
- خودداري از کمک به ماموران و کارگزاران اجرايي [دولت]
- جابجايي علائم و مکاننماهاي شخصي
- خودداري از قبول ( و همکاري با ) ماموران انتصابي [دولت ]
- خودداري از انحلال سازمانها و موسسه هاي موجود
- گزينه هاي نوع اطاعت شهروندان
- ابراز عدم تمايل ( بي ميلي ) و پذيرش كند ( با تاخير )
- نافرماني در زمان نبود نظارت مستقيم
- نافرماني همگاني
- نافرماني پنهان (غير آشکار)
- خودداري از شرکت در يک تجمع يا اجلاس به منظور انشقاق
- تحصن
- عدم همكاري به هنگام خدمت اجباري ( تحت فشار ) و تبعيد
- مخفي شدن، فرار كردن و استفاده از هويت هاي جعلي
- نافرماني مدني در برابر قوانين »غير مشروع«
اقدام از سوي كارمندان دولت
- خودداري گزينشي در مورد کمک به تحقق هدفهاي دولتي
- مسدود كردن خطوط فرماندهي و انتقال اطلاعات
- به تعويق انداختن و ايجاد مانع در کارها
- عدم همكاري هاي اداري و اجرايي عمومي
- عدم همکاري قضايي
- عدم كارايي آگاهانه و نيز عدمهمكاري با عناصر و کارگزاران اجرايي
- تمرد و شورش
اقدامات دولت در سطح داخلي
- طفره رفتن و تاخيرهاي شبه قانوني
- عدم همكاري با واحدهاي متشكل دولتي
- اقدامات دولت در سطح بينالمللي
- انجام تغييرات در کادر ديپلماتيك و ساير نمايندگيها[ي سياسي و اقتصادي]
- تاخير انداختن و لغو اقدامات و رخدادهاي ديپلماتيک
- خودداري از شناسايي ديپلماتيک [کشورها، نهادها و …]
- قطع روابط ديپلماتيک
- لغو عضويت در سازمان هاي بين المللي
- خودداري از عضويت در نهادهاي بين المللي
- اخراج [يک عضو] از سازمان هاي بين المللي
روش هاي تهاجم غيرخشونت آميز
تهاجم رواني
- سخن گفتن و ابراز نظر شخصي و بيپرده و صريح در برابر ديگران
اعتصاب غذا
- اعتصاب غذافشار اخلاقي
- اعتصاب غذا سياسي
- اعتصاب غذا مقاومت منفي (ساتياگراها)
- محکمه نمايشي
- تحمل مصيبت و آزاد غيرخشونت آميز ( نظير خـود را بـه زنجيـر کـشيدن، چـسب بـر دهـان زدن ، دوختن دهان و .. )
- تهاجم فيزيكي
- تحصن نشسته ( بست نشستن )
- تحصن ايستاده
- ابراز اعتراض سواره ( با استفاده از اتوموبيل، دوچرخه، اسب، … )
- هجوم آوردن به سوي افراد و شخصيتها
- خرد کردن اعصاب ( با روشهاي گوناگون )
- اجراي دعا و نيايش براي تحقق اهداف
- حملات غير خشونت آميز
- پرتاب هاي غير خشونت آميز ( نظير تخم مرغ ، گوجه فرنگي، … )
- تهاجم و پيشروي فيزيکي غير خشونت آميز
- توليد صداهاي غير خشونت آميز ( همچون سوت، هو کردن و … )
- کارشکني و اختلال غير خشون ت آميز در روند جلسات گوناگون (سـخنراني هـا، پارلمـان هـا، … ) و از رسميت انداختن آنها
- اشغال غير خشونت آميز (مکان هاي عمومي و دولتي، وزارتخانه ها، سفارتخانه ها و … )
تهاجم اجتماعي
- ايجاد الگوهاي جديد اجتماعي
- ترتيب استفاده بيش از حد مجاز و ظرفيت از تجهيزات و امکانات موجود براي مختل کردن عملکـرد آن ها
- استفاده از روش سکوت و بياعتنايي (نسبت به وقايع)
- صحبت و اظهار نظر فعال در مورد مسائل سياسي و اجتماعي
- نمايشهاي چريکي
- ايجاد نهادهاي اجتماعي جايگزين
- ايجاد سيستمهاي ارتباطي جايگزين
تهاجم اقتصادي
- اعتصاب تمديدي (از نظر مدت)
- اعتصاب نشسته (در محل کار)
- تصرف غير خشونت آميز يک زمين
- ايجاد راهبندان در خيابان و جاده ها
- جعل و تقلب با انگيزههاي سياسي
- جلوگيري و محدود کردن معاملات اقتصادي
- تصرف دارايي ها
- دامپينگ٢٣
- حمايت گزينشي ( از يک کالا يا خدمت )
- انتخاب بازارهاي جايگزين
- انتخاب وسايل نقليه جايگزين [ براي وسايل نقليه عمومي و دولتي ]
- انتخاب نهادهاي اقتصادي جايگزين
- تهاجم سياسي
- ترتيب استفاده بيش از توان و ظرفيت سازمانهاي اداري موجود
- افشار هويت ماموران و سازمان هاي مخفي (اطلاعاتي)
- تلاش براي زنداني شدن (به وسيله دولت)
- نافرماني مدني در برابر قوانين »خنثي«
- انجام يک اقدام بدون همکار و همدست
- ايجاد حاکميت دوگانه و دولت موازي
19فرآيند نوشتن با استفاده از دود رنگي كه از هواپيما خارج مي شود. م
20هر تلاشي از طرف گروه هاي مستقل يا افراد براي تاثيرگذاري بر تصميمات دولتي. م
21 حرکت جمعي وسايل نقليه در خيابان ها
22 به زبان سيلاني ( سري لانكايي ) به معناي اعتصاب عمومي است كه در سال ۱۹۵۳ از سوي احزاب ماركسيست به منظور نشان دادن نارضايتي عمومي از بالا رفتن هزينه هاي زندگي( بخصوص قيمت برنج ) ترتيب داده شد.
23 فروختن يک کالا به ميزان زياد با قيمت کمتر از حد معمول ( براي رقابت با يک شخص يا نهاد )
درباره نويسنده
جين شارپ، دك تر فلسفه دانشگاه آكسفورد، استاد ارشد در موسسه آلبرت انيشتين در كمبريج ماساچوسـت اسـت .
وي همچنين پروفسور افتخاري علوم سياسي از دانشگاه ماساچوست دارتموند، و عضو پيوسته مركز امور بين الملـل دانشگاه هاروارد است . وي نويسنده كتاب هاي زيادي است از جمله، سياست هاي اقـ دام غيرخـشونت آميـز (۱۹۷۳)، قدرت اجتماعي و آزادي سياسي (۱۹۸۰) و دفاع مبتني بر اشخاص غير نظامي (۱۹۹۰).
انجمن بدون مرز