پس از خیزش ملی و اعتراض ها و تظاهرات دلیرانه مردم در گوشه و کنار کشور، دو مطلب اساسی بر همگان روشنتر شد، یکی اینکه استمرارطلبان نظام، (اصلاح طلبان)، بصورت مشخص و روشن موضع شان را در قبال سرکوب و استبداد نشان دادند و دیگر آنکه بدون هیچ شکی ملت عبورشان از جمهوری اسلامیرا اعلام کردند. این نکته را مردم در یک ” رفراندوم ” عملی در مصیبت زلزله کرمانشاه بخوبی و روشنی نشان دادند. ملت ایران چنان به یاری یکدیگر شتافتند كه جای قدردانی و افتخار برای تمامی هموطنان شد. ولی در این مصیبت ملی، مردم حتی حاضر نشدند که کمک هایشان را از طریق سازمانهای دولتی و یا نهادهای وابسته به نظام به منطقه زلزله زده ارسال کنند.
از سوی دیگر، مردم شاهد بی کفایتی و بی لیاقتی رهبران، مسئولین و جناحهای سیاسی درون نظامی جمهوری اسلامی هستند. مردم شاهد سقوط روزبروز کشور و نابودی سرمایه های انسانی و ملی شان و به هدر رفتن امکانات و فرصتهای اقتصادی, سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شان بودند و هستند. مردم شاهد جنایتها، اختلاسها، فساد اجتماعی، اعتیاد، بیکاری، فقر، نابودی محیط زیست، نابودی میراث فرهنگی و غیره بودند و هستند.
اینها زمینه های خیزش ملی را فراهم کرد. خیزشی که باور و اعتماد بنفس از دست رفته ملت را برای تحولات و حق حاکمیتش تا حد زیادی بازگرداند. امید بدست آمده و شجاعتهای قابل تحسین مردم در مقابل نظام سرکوبگر چنان بود که جهانیان را متوجه حرکت و جنبش دمکراتیک آنها کرده و از هر سوئی نهادهای دموکراتیک و انسان دوست اعلام یاری و همبستگی کردند. تحولی بزرگ در حال شکل گیریست؛ این را تمامی جناحهای نظام بخوبی درک و حس کردند. در ابتدا سرکوب را مثل همیشه چاره کار خود دانسته و در این راه استمرار طلبان نظام اولین قدم را برداشتند و خواستار سرکوب “شورشها” شدند. چندی نکشید که آنها هم متوجه شدند که سرکوبها، بمانند ٨٨، اثر گذار نخواهد بود.
تلاش دیگری در جهت کنترل خیزش مردمی به عمل آوردند و آن مخدوش کردن خواسته های مردم بود. سعی بسیاری در مطرح کردن این خیزش ملی مردم را تحت عنوان درخواستها و اعتراضات “صنفی” معرفی کردند. اما طولی نکشید که شعارهای مردم، خواستهای آنها را بصورت روشنتری بیان کرد؛ “ما جمهوری اسلامی نمیخوایم، نمیخوایم”، ” استقلال، آزادی جمهوری ایرانی”، “اصلاح طلب، اصولگرا این ماجرا تمومه”، “مرگ بر دیکتاتور”، “ایران که شاه نداره، حساب کتاب نداره” و شعارهای دیگر که تمامی آنها نشاندهنده عبور مردم از نظام و رهبران آن بود، خیزش ملی خط بطلانی بر تمامی جناحهای نظام بود.
جناحهای درون نظامی و سازمانهای خارج از کشور که همیشه خودشان را در کنار استمرار طلبان قرار میدادند، در جهت انحراف این خیزش، گروه هایي از بسیجیانشان و ارازل و اوباش را برای تخریب اموال عمومی و خصوصی مردم اجیر کردند تا زمینه سرکوب وحشیانه آنرا در داخل و توجیه آن در خارج از کشور را فراهم کنند. خوشبختانه با درایت ملت ، این ترفند به نتیجه نرسید. در کنار این ترفند، انگشته اشاره بر روی ضعفهای جنبش تازه شکل گرفته گذاشته و با استفاده از آنها سعی به ناامید کردن مردم به ادامه حرکتشان داشتند. آنها چنین عنوان میکردند که؛
1- اهداف و آرمانها ی “شورش مردم” مشخص نیست.
2- این حرکت رهبری ندارد و نمیتواند به نتیجه برسد.
3- سازمانی ندارد و در نتیجه به راحتی کنترل خواهد شد.
البته اینها ضعفهای این خیزش بود، اما اینها مشکلی نیست که مردم نتوانند آنها را حل کنند! برای مثال، اهداف و آرمانها، شاید برای تشکیل نظام سیاسی آینده چندان روشن نباشد، ولی برای آنچه که نمیخواهد بسیار مشخص است. در خصوص رهبری، هیچ جنبشی از “آسمان” رهبرش را وارد نکرده است. حتی آیت الله خمینی که در “ماه” نشسته بود در یک پروسه چندین ساله از سال 1340و شاید هم دورتر از ان توسط شبکه وسیع امام جماعتهای مساجد و نهادهای مذهبی و دستگاه ها و خبر گزاری های بین المللی به عنوان رهبر مطرح شد. مردم در طول مبارزه و افت و خیزهایشان رهبران خودشان را ساخته و در نهایت رهبری حرکت آزادی بخش خودشان را انتخاب خواهند کرد. اگر تصور کسی بر این است که در یک روز آفتابی/بارانی مردم ایران چشمانشان را از خواب صبحگاهی باز میکنند و همه بدون هیچ شک و تردیدی آقا یا خانم “رهبر” رابرسمیت میشناسند، سخت در توهم و رویا خواهند بود. رهبران مردم، در یک پروسه شناخته و انتخاب میشوند. شرط اول رهبر، اعتماد مردم به اوست. به فردی که قادر است کشتی در طوفان گرفتار شده کشور را به ساحل آرامش هدایت کند. چنین اعتمادی یک شبه و یا در یک خیزش، بوجود نخواهد آمد. رهبری و تصمیمی گیری بجا “آقا یا خانم” رهبر است که او را رهبر مردمی خواهد کرد و آنها در طول جنبش آزادی بخش مردم است که مشخص خواهد شد. در اینکه خیزش مردمی، سازمان دهی منظمی منسجمی ندارد شکی نیست. ولی چگونه انتظار باید داشت که مردم در اولین مرحله از مبارزه گسترده شان که از فراز “سوپاپهای اصلاح طلبان” عبور کرده و برخط رد نظام جمهوری اسلامی پا گذاشتند بتوانند برای این مرحله خود را سازمان دهند. مثل تمام جنبش های آزادی بخش، مردم و رهبرانشان برای سازمان دهی خود و هماهنگی با نیروهای همسویشان نیازمند زمان هستند. این گونه منتقدین مردم را بمانند “ارتش” ترسیم و معرفی میکنند که در هر لحظه میتوانند یک کودتا منظم و مرتب را سازمان دهند. مردم برای انسجام و ساماندهی خود در جهت بدست گرفتن قدرت نیازمند زمان و طی مراحل مختلف اند که میآموزند و قادر به سازماندهی میشوند.
همانطور که گفتم، اینها ضعفهای این خیزش ملی است. اما فعالین و آزاد اندیشان با درایت این ضعفها مورد برسی قرار میدهند و بدنبال راه حلی برای آنها هستند، نه با بزرگ نمائی آنها مردم را خانه نشین کنند. راه حلهای بسیاری عنوان شده است ولی این یاداشت بر آن نیست که راه حلهای مطرح شده را یادآوری و تکرار کند بلکه قصد ادارد که به مسئله اصلی اش بپردازد، یعنی مطرح کردن بیراهه ای بنام” رفراندوم” در این شرایط.
افراد مختلفی در حال حاضر ” رفراندوم” را مطرح کرده و برای آن دلایلی نیز میآورند. که من لازم میبینم در همین ابتدا از آن دسته از فعالین که با باور به مردم و از روی احساس مسئولیت و حتی به عنوان یکی از راهکارهای عبور از خطرات بسیار بزرگ همچون فروپاشی کشور، این راه کار را پیشنهاد داده اند سپاسگزاری کنم. اما بدلایلی که در زیر تقدیم میکنم این طرح را نه مثبت میدانم و نه حتی مطرح کردن آنرا مفید میدانم.
نکته گم شده این طرح، ” رفراندوم”، در ابتداد این است که طراحان این طرح مشخص نکردند که چه چیزی را به رفراندوم خواهند گذاشت. آیا بمانند رفراندوم ٥٨ از مرد خواهند پرسید که “جمهوری اسلامی آری یا نه؟ چه نهادهائی مسئولیت برگزاری رفراندوم را بر عهده خواهند داشت؟ چه کسی رایهای های مردم را خواهند شمارد؟ چگونه برگزاری یک رفراندوم واقعی امکان پذیر است، وقتی که فعالین و اندیشمندان ملت در زندانها اسیرند؟ چگونه مردم از اطلاعات کافی و روشن نسبت به آنچه که میخواهند به آن رای دهند، خواهند داشت؟ و سوالات مهمتر دیگر.اجازه دهید با نگاه دیگر، نه به آنهائی که از روی حسن نیت این طرح را مطرح کرده اند بپردازم.
اساس این طرح میتوان توسط استمرار طلبانی که همیشه تلاش داشته و دارند مردم را در بیراهه های که راهی بجایی ندارد بیاندازند و با خسته و مأیوس کردن آنها توان ادامه راه را از آنها بگیرند، تهیه شده است. فلسفه رفراندوم بر اساس اصل ١١٠ قانون اساسی است که اختیار برگزاری همه پرسی را به رهبر داده است، مطرح شده است. اینان، مطرح کنندگان این طرح، بر این باور هستند که آقای خامنه ای بنا بر شرایط موجود و دلسوزی به حال ملت و کشور و رفع بن بست سیاسی موجود، تن به یک همه پرسی خواهد داد! فلسفه این طرح در همان استراتژی شکست خورده استمرار طلبان است که ادا داشتند، نظام مستبد و متکبر جمهوری اسلامی را میتوان توسط قانون اساسی اش اصلاح کرد، استوار شده است. استراتژی که از سال ١٣٧٦ به اجرا درآمد و تا کنون جز شکست و سوزاندن فرصتهای طلائی مردم نتیجه دیگری نداشته است.
بیائیم برای چند لحظه تصور کنیم که این پیشنهاد بصورت جدی توسط رهبران جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار گرفته شده، آیا آنها که میخواهند این قانون اساسی را بدون هیچ کم و کاستی به اجرا در آورند، میتوانند بر “قانون اساسی” رفراندوم “مفهوم داری” را برگزار کنند؟ یا فقط ایجاد یک توهم که برای خسته کردن مردم و کنترل مردم است، تلاش مذبوحانه دیگری نظام استبدادی را حفظ کنند؟
مطرح کنندگان این طرح با استناد به اصل١١٠ قانون اساسی که برگرفته از اختیارات رهبر است، خواهانه برگزاری همه پرسی هستند. در واقع با استناد به اختیارات رهبر، بصورت اتوماتیک، جایگاه رهبر و تاییدی او را برسمیت شناخته اند. اینان توجه ی به خواسته مردم که خواهان گذار از جمهوری اسلامی هستند نداشته اند. این خواسته مردم در واقع هیچ مشروعیتی برای رهبر و سیستم حاکم بر مردم قائل نیست که جائی برای تاییدی گرفتن از “رهبر” باقی بگذارد. در واقع مطرح کننده گان رفراندوم، از مردم میخواهند که به استناد اختیارات “چیزی” که میخواهند به زباله دان تاریخ بسپارند، استناد کنند. به کلام دیگر؛ مطرح کنندگان ” رفراندوم” از مردم که میخواهند که از مقام و مسند “ولایت فقیه” که نامشروع میدانند و خواهان برچیدنش هستند، استناد و از او درخواست کنند که منسبش را به زباله دان تاریخ بسپارد!! آیا خامنه ای این مستبد متکبر که خود را دی “مقام خدائی” میبیند، اینچنین خواهد کرد؟
مشکل دیگر این طرح در خود رفتار اجتماعی مردم کشور نهفته است. طراحان رفراندوم اساسا توجهی به این اصل که مجری این طرح، دولت و در نهایت نظام خواهد بود، نهادهائی که اساسا مورد اعتماد مردم نیستند. همانطور که همه ما ملاحظه کردیم، مردم در زلزله کرمانشاه به نهادهای نظام اعتماد نداشتند. آنها حتی یک پتوی ناقابل را به نهادهای دولتی نسپارند تا از طریق آنها بدست هموطنان کرمانشاهی شان برسانند. چگونه انتظار دارند که مردم زندگی و آینده خود و فرزندانشان را در صندوقهای رای بدست نظامی که اعتمادی به آن ندارند بسپارند؟ اینان یا آنچنان خوشبینند که گویی در سرزمین “رویاهائی والت دیسنی” هستند. یا آنکه خواسته ها و شرایط مردم و کشور را بخوبی میدانند ولی بنوعی تلاش در حفظ نظام را دارند و به اینکه مردم از این نظام گذاشته اند یا توجه ندارند یا برایشان اصلا مطرح نبوده است.
بیائیم فقط برای اثبات بیهوده و نابجا بودن طرح رفراندوم تصور کنیم که هم ولی فقیه و هم مردم، تن به این همه پرسی دادند! اینانی که مطرح کننده این طرح هستند، چه زمانی را برای اجراي این طرح در نظر گرفته اند؟ شش ماه یا یک سال یا شاید بیشتر؟ چه تظمینی هست که در پرسه اجرای این طرح صاحبان قدرت، مردم را قلع و قمع نکنند؟ چه تظمینی وجود دارد که رهبران کنونی نظام بمانند رهبرشان، آیت الله خمینی بعد از سرکوب مردم نگوید که “من خدعه کردم. برای دفع شر از مومئنین و حفظ نظام دروغ را جایز دانستم”؟ تمام این وعده های به حقیقت نپیوسته و دروغگوئیهای اسلامی، همه و همه را مگر میشود فراموش کرد و بی اعتنا به اینهمه تجربه تلخ، دوباره به اینها اعتماد کرد و با طناب آنها به چاه “رفراندوم” رفت؟ مگر همین نظام نبود که در انتخابات ریاست جمهوری ها که خودشان کاندیدهای آنها را منسوب میکرد تقلب نکرد؟ مردم هر چه بیشتر به پای صندوق های رای بروند و رای هم بدهند، آنچه از درون صندوقهای رای بیرون خواهد آمد و اعلام خواهد شد، آن نخواهد بود که مردم در صندوقهای رای انداخته اند. این نظام و شخص ولی فقیه تحمل آقای هاشمی رفسنجانی، که در واقع او بو که خامنه ای را “جانشینی خدا” در ایران کرد را نداشت و حتی صلاحیت کاندید ریاست جمهوریش رد کرد. حال چگونه میتوان به خامنه ای و دولت پنهان و آشکار او اعتماد کرد که رای واقعی مردم را از صندوقهای رفراندوم بیرون بیآورد؟ چرا طراحان رفراندوم این تصور را میخواهند به مردم القا کنند که نظام و رهبری میتوان تحمل رای نابودی نظامش را بپذیرد؟
اجازه دهید ما هم برای یک لحظه خودمان را درسرزمین والت دیسنى مطرح کننده گان این رفراندوم ببینم و از آنجا این طرح را مورد بررسی قرار دهیم. بیائید فرض کنیم که تمام این مشکلات حل شده است وسازمانها و نهادهای بین المللی برگزاری این رفراندم گرفته و نظام هم با “صداقت” کامل تن به این برگزاری رفراندوم توسط این نهادها داده است. بیاید فرض کنیم که احزاب و فعالیت سیاسی ملی و دموکرات آزادانه توانسته اند در صدا و سیمای جمهوری اسلامی از خیانتها و جنایت نظام صحبت کنند و دلایل خودشان که چرا این نظام باید برود را برای مردم بصورت روشن مطرح بکنند!! اگر شما و من در یک چنین شرایط باشیم؛ آیا این بدین معنی نیست که جمهوری اسلامی در گورش خوابیده و با دست خود سنگ قبرش را برسرش میکشد؟ ایا طرح رفراندوم توسط این طراحان، در چنان شرایطی بمعنی تنفس مصنوعی مرده دادند نخواهد بود؟ آیا این به این معنی نخواهد بود که طراحان این طرح درصدد گرفتن اجازه دفن نظام از نظام مرده نیست؟
آخر این چه تصوریست که به نا حق و یا ناآگاهانه مطرح کنندگان رفراندوم تلاش دارند به خورد مردم بدهند و از چیزی صحبت کنند که تاریح مصرف آن گذشته است. بله اگر در سال ٧٦ این طرح انجام میشد بسیار عالی و مفید بود! بله، اگر بعد از رویدادهای ٨٨ این طرح مطرح میشد قابل درک میبود. شخصا در ٨٩ یکی از پیشنهاد کننده گان رفراندوم بودم و راهپیمائی “رفراندوم” را در لندن سازماندهی و هماهنگ کردم. اما حالا که مردم با عمل و شعارهایشان رای داده و به روشنی سخن گفتند، دیگر این راهکار تاریخ مصرف گذشته نه سودی به حال مردم ایران دارد و هم برای رسیدن به آزادی و دموکراسی سمی است کشنده، پس چرا باید مطرح شود، آنهم در این شرایط؟
بیایید همسو با مردم و در جهت همکاری و همراهی برای سازمان دهی مردم تلاش کنیم تا اعتصابات سراسری زمینه مادی خودش را پیدا کند. پیروزی ملت بزرگ ایران در افزایش فشار بر روی استبداد دینی است، فشاری که توان ادامه سرکوب را از اوخواهد گرفت و موجب فروپاشیش خواهد شد.
پاینده ایران سر بلند باد ملت بزرگ ایران
با مهر
اکبر کریمیان
09/01/2018