کشورهای جهان در ٣٠ سال گذاشته, به تحولات و تغییرات اجتماعی, سیاسی و فرهنگی عمیقی دست یافتند که روند ان در صد سال گذاسته بی نظر بوده است. بعضی توانستند به اقتصاد خود سروسامانی بخشند و بعضی توانستند ساختار اجتماعی, سیاسی و فرهنگی کشور خود مترقی تر, دموکرات تر, هماهنگتر تا زندگی را بر خود آسان و شیرین تر کنند. در این ٣٠ سال گذاشته, اما کشور ما ایران نه اینکه نتوانست با ان همه منابع و ذخایر مادی و انسانی که در اختیار دارد, قدمی چندان به جلو بردارد. بلکه فرسنگها به عقب برگشته شده است.
چه عواملی موجب شده که با توجه به تلاشهای بسیار مردم و بزرگان بسیاری که در بین خود داشته اند باز عقبگرانه تر از همیشه وپسگرا تر شوند؟ دو انقلاب بزرگ, مشروطه و ٥٧, کافی نبود تا چاره کار شود؟ چرا حداقل چهار دوره دموکراتیک مجلس بعد از مشروطه نتوانست ایران و ایرانی را در جاده رفاه, عدالت و آزادی قرار دهد و ایران ما هم بمانند کشورهای هم دوره خود -ژاپن – بتواند جایگاه خود را در جهان پیدا کند؟ چرا دکتر فاطمی ها و مصدق ها و دیگر بزرگان ملت کافی واقع نشدند تا ایران را خانه اباد ایرانیان کنند؟ آیا جانسارهای مردم ایران برای آباد و آزاد زندگی کردن و عدالت را حاکم کردن کافی نبود؟ چرا دستاوردهای مبارزان ایران زمین به نسل بعدی منتقل نشده و هر نسلی ناگاه تراز نسل قبلی خود نسبت به دستاوردهای بدست آمده پیشینیان خود, آموخته های آنان را نادیده گرفته و بدون داشتن حافظه تاریخی تلاش به کسب تجربه و پیدا کردن علت درد به مداوای ان می کنند؟
شاید پاسخهای گوناگونی برای این سوالات وجود داشته باشد, اما یک درد و ریشه مشترک در تمامی این مصائب وجود دارد و ان نبود احزاب مدرن که از دل مردم برامده باشند و خواسته ها و توانایی پیشنهاد راه حل برای مشکلات آنان داشته باشد. احزابی که برنامه اقتصادی, اجتماعی و فرهنگی به مردم اراء دهند. احزابی که تلاش و سازماندهی خود را معطوف به ساختن بنیادها و ساختارهای یک جامعه مدنی و دموکراتیک کرده باشند. احزابی که حمایت از آزادی بیان, حق انتخاب, حفظ محیط زیست و اثار ملی و فرهنگی را سرلوح برنامه های خود قرار داده باشند.
با نگاهی حتی اجمالی به کشورهای توسعه یافته با نظام سیاسی دموکراتیک و مردم سالار, نقش احزاب به عنوان حلقه ارتباط مردم با دولت و حکومت آشکارتر میشود. این احزاب مدرن در کنار نهادها و سازمانهای اجتماعی غیر انتفاعی و غیر دولتی، جزو اصلی تشکیل دهنده جامعه مدنی هستند. مشخصا, از سوی دیگر, یکی از دلایل پا نگرفتن دموکراسی در ایران، با بیش از یک قرن تلاش و دو انقلاب با هزینه انسانی و اقتصادی هنگفت، نبود احزاب مدرن و حلقه ارتباطی مردم با دولت و نبود سیستمی که بتواند خوسته های مردم را بگوش و به اجرا در آورد, بوده است.
متاسفانه مرکزگرایی و دین سالاری، کشور و ملت را درتمامی زمینه های اقتصادی، سیاسی, فرهنگی، اجتماعی، زیست محیطی، بین امللی و غیره بحران زده کرده و این بحران ها هر ساله ژرفای بیشتری یافته است، و با وجود این روش و سیستم حاکم در ایران , نمیتوان راه خروجی از این بحران ها پیدا کرد. برای پرداختن به این بحران های تحمیلی، نخستین قدم، آگاه شدن به حق حاکمیت خودیش و تشکیل احزاب مدرن که با دادن راه و برنامه های اقتصادی, سیاسی و اجتماعی بسترهای دموکراسی و ضمینه های برقراری یک سیستم دموکراتیک را در ایران فراهم نماید. رسیدن به یک جامه مدنی و دموکرات که عدالت و حقوق انسانها در ان حکم باشد کار یک حزب و سازمان نیست. بلکه تشکیل احزاب مدرن است که میتوانند دموکراسی ایجاد و آنرا پایدار نگهدارد.
اکبر کریمیان
2012/07/08