نوروز قلعه استواری برای تمام زمانها؛
چرا که نوروز و ایران، همزادهایی هستند که یکی بدون دیگری وجود نخواهد داشت.
در ابتدا لازم میبینم توضیحاتی در خصوص مقدمه این یاداشت ارائه دهم.
همانطور که میدانید در یادداشتها، مقدمه ای نیست و اگر باشد، نویسنده در یکی دو خط حق مطلب را ادا میکند. اما در این یادداشت، مقدمه به غیر از پرداختن به مسیر و نحوه پرورش موضوع، به انگیزه نوشتن مقاله نیز پرداخته است و این کمک بسیار به درک نکات این مقاله خواهد کرد.
* * * *
معمولا چند روزی به نوروز مانده، هموطنان با ارسال کارت یا پیامی، شاد باش به هم گفته و آرزوی سر سلامتی و رفع مشکلات زندگی برای همدیگر دارند. من به مانند هر سال، قصد چنین کاری داشتم، اما اینبار دوست نازنینی از طریق ایمیل سوالی پرسید که مرا به خود آورد. سوال آن دوست این بود؛
“به نظر شما، با این همه مصیبت های انسان ساز و طبیعی که امسال هموطنان ما را آزرده است، آیا ما باید نوروز را جشن بگیریم یا نه؟”.
هر کدام از ما، پاسخی و احتمالا دلیلی برای پاسخمان به این سوال دوست گرامی داریم. اگر حرف آخر مرا در همین ابتدا پذیرا باشید، پاسخم به این سوال مثبت است و مطمئن هستم کسانی نیز وجود دارند که پاسخ منفی به این سوال خواهند داد. ولی آنچه مرا بر آن داشت تا این یادداشت را بنویسم، دفاع از پاسخم یا توجیه دلایلم تنها نبود. بلکه این سوال مرا متوجه گستردگی و شکوه فرهنگ ایرانیان کرد که بدون توجه و ارزش نهادن به آن، از فوایدش ما ایرانیان هر روز بهرمند میشویم.
درک بیشتر ما ایرانیان از فرهنگ مان به مانند داستان ماهی بود که تمام عمرش را در آب سپری کرده و چیزی جز آب ندیده و کنجکاوانه به دنبال آب بود. چرا که شنیده بود آب مایه حیات و اکسیر زندگی است ولی نمیدانست “آب” چیست. فرهنگ هم برای ما ایرانیان همچون مفهوم “آب” در داستان بالا است. هزاران سال بدون توجه به عظمت آن، از آن بهرمند شدیم بیآنکه به عمق و ضرورت حیاتیش در زندگی و جامعه مان پی برده باشیم.
باید روشن کنم وقتی که به فرهنگ اشاره میکنم، منظورم خط، نقاشی، اثار باستانی که نمایانگر شکوه دوره است، نیست. هر چند درک آنها برای شناختن فرهنگ یک جامعه یا ملت بسیار مهم است.
میدانیم همه مردم در جهان به هم “صبح بخیر” میگویند. همه مراسمی برای ازدواج، طلاق، تولد و حتی برای مردن هم مراسم خاص خودشان را دارند. بعضی از آنها برای ما عجیب و غریب است و بعضی جالب و زیبا! آنچه فرهنگ گروه گستردهی از مردم، به مانند شهرها یا کشورها را متفاوت از یکدیگر میکند، لهجه، نوع لباس و رنگهای انتخابی برای آنها نیست. آنها مهم هستند، اما برای درک چگونگی به هم پیوستند و با هم زندگی کردن مردم یک جامعه، کافی نیستند.
تمام پیوندهای ملی و انسانی بین مردم یک کشور در سراسر جهان، در یک مکانیزم خاص طی قرنها تکامل یافته، شکل گرفته است. این مکانیزم خاص، همان فرهنگ یک جامعه یا کشور است. فرهنگ، به این مفهوم، به مانند ماشین «کد گذار و رمز گشا» -“اینگما” – است.
ما، به عنوان مردم یک جامعه، از همان بدو تولد تا پایان عمرمان، از این سیستم « کد گذاری و رمز گشائی» استفاده میکنیم. به عبارت دیگر، کد گذاریها و رمز گشائیها، بخشی از دی.ان.ای ذهن-اجتماعی ماست، که خود ما در تولید آنها نقشی نداشتیم و در تغییر و تحولات آنها تاثیر ناچیزی خواهیم داشت. در این مبحث نباید ارزشهای فرهنگی را با ارزشهای اجتماعی یکسان تصور کرد، این دو، دو مقوله جدا هستند و سیستم تولید و پایداری آنها با هم متفاوت است. (1).
برای نمونه زبان را در نظر بگیریم، تمام زبانهای جهان دارای فعل، صفت، فاعل و غیره هستند. در تمامی زبانهای جهان، برای تمام چیزهائی که در زندگی روزمره شان با آنها برخورد میکنند، اسم گذاری کرده آنها را به این طریق از یک دیگر تمیز میدهند. هیچ فرقی نمیکند که مردم آن جامعه فقیر باشند یا ثروتمند. اما دایره اسامی، فعلها و قیدهای “زمان” و ساختار آنها با هم متفاوت است.
آنچه زبان فارسی را از زبان عربی، برای مثال، متفاوت کرده، وجود مکانیزم خاصی بوده که مردم فارسی زبان از آن برای مفهوم سازی و ایجاد “کدها” و “رمز گشائیها” استفاده میکنند، که با مکانیزم مردم عربی زبان متفاوت است. این مکانیزم به باور من تولید شده فرهنگ بوجود آورندگان زبان بوده است که موجب تفاوت ساختار “کدها” و “رمز گشائیها” زبان انان با هم شده است.
برای مثال، مردم ساکن فلات ایران در ساختار و پذیرش مسئولیتهای اجتماعی بین مردان و زنان، تفاوت چندانی قائل نبودند. زنان میتوانستند به پستهای نظامی، سیاسی و اجتماعی دست یابند. داشتن دختر “ننگ” نبود که وجود آنان را از دیگران پنهان کنند. در نتیجه، برای مردم فارسی زبان، که دارای این مکانیزم فرهنگی خاص بودند، دلیلی وجود نداشت که در صحبت روزمره شان، روشن کنند که “فرد مجهول”، ضمیر سوم شخص، زن یا مرد است. آنان به راحتی از ضمیر سوم شخص “او” و “آن” استفاده میکنند، بی آنکه مشخص کنند که این “او” و “آن” زن است یا مرد.
برای مثال به جمله، “من با دوستم به سینما رفتم و او از دیدن فیلم بسیار لذت برد.” توجه کنید. این “او” میتواند مرد باشد یا زن، برای گوینده، عمل انجام شده، سینما، و نسبت فرد با گوینده، دوست بودن، مهم بوده است. فرهنگ یا سیستم کد گذاری در زبان فارسی، به گوینده این اجازه را داده است که تا همین حد، در خصوص فردی که به سینما با “من” رفته، بدون مانع “کد گذاری” کند. این سیستم کد گذاری، برای یک فارسی زبان به سادگی قابل “رمز گشائی” است. اما برای یک آلمانی یا عرب زبان، امکان صحبت کردن، “کد گذاری” کردن، با این سیستم و درک مطلب برای گوینده، “رمزگشائی” کردن، وجود ندارد. آنان باید مشخص کنند که جنسیت “دوست من” و آن “او” چیست. باید مشخص کنند که کسی که با من به سینما آمده بود زن است یا مرد.
قصد من وارد شدن به مقوله زبان و مشکلات ان در اینجا نیست، بلکه در بالا، تلاش مختصری داشتم تا نشان دهم آنچه که ایجاد تفاوت “زبانی” در بین جوامع گوناگون کرده است در واقع همان مکانیزم «کد گذاریها و رمزگشائیها» است که من آن را فرهنگ مینامم.
با باز کردن مقوله زبان، امیدوارم که توانسته باشم تا حدی، نشان دهم که چگونه فرهنگ بر زندگی روزمره ما تاثیر میگذارد بی آنکه دقت چندانی به آن کرده باشیم. یکی دیگر از سمبل های بزرگ که مفاهیم بسیار ارزشمندی را در خود جای داده و تاثیر آن بسیار عمیق تر و گسترده تر بوده نوروز است.
جایگاه نوروز در فرهنگ ایرانیان چنان بالا است و چنان نهادینه شده است که در آن، نوروز و ایران همزاد یکدیگر شده اند. متاسفانه به هم پیوستهاند ایران و نوروز و ابعاد و “همزائی” انها آنگونه که میباید درک میشد، نشده است. البته باید از استاد محمد بقایی ماکان (2) که با مقاله بسیار ارزشمندشان بخوبی رابطه ناگسستنی نوروز و مفهوم ایرانی بودن را بیان کرده، یاد و سپاسگزاری نیز کرد.
نوروز این همزاد ایران
تا به اینجا تلاشم بر این بود که انگیزه و چرائی انتخاب این موضوع- نوروز و جایگاه آن در شرایط موجود- را روشن سازم. خود این روشن سازی یا مقدمه بر این یاداشت و موضوع یاداشت، چنان با هم آمیختهاند که موضوع و بستر درک آن را هم ارزش با یکدیگر کرده است. نوروز تنها یک روز برای پای کوبی و جشن نیست، حتی در بسته بندی تعطیلاتی برای “خوشگذارنی” نه میگنجد و نباید هم قرار داده شود. از سوی دیگر، یک اتفاق جبری فضائی – نجومی یا قرار گرفتن زمین و خورشید در یک مکان خاص نیز نیست که جایگاه ستایش برانگیزی را برای نوروز بوجود آورد.
نوروز یکی از ستونهای بزرک و مهم فرهنگی تمامی مردم فلات ایران است. جشنهای پیش و پس از آن – چهار شنبه سوری و سیزده بدر- در بعضی از نقاط فلات ایران با تفاوتهائی برگزار میشود و این خود نمایان کننده جایگاه بلند آن در فرهنگ ایرانیان است.
نوروز، همچون مادری مهربان با آغوش باز، ایرانیان را پس ازهجوم عربهای مهاجم و گینه توز، به یکدیگر پیوند زده و زخمهای “تحقیر” شکست را درمان بخشید. آن زمانی که ایرانی بودن با سرکوب و تحقیر یاد میشد، نوروز و پیوندش با بهار بود که تصور سر ازخاکسترِ خفت شکست از “جاهلان” را، امکان پذیر کرده و امید را در دل مردم ایران زنده نگهداشت.
تنها عربهای مهاجم نبودند، مغولان هم چنین کردند، اما توسط همین فرهنگ غنی و پر بار بود که مردم شکست خورده و تحقیر شده ایران، همچون سروی بلند قامت، از خاکستر شهرهای سوخته، برخواستند.
آنچه عجیب بود تاثیر تلخ تر و مانگارتری بر ما داشت، مذهب ساخته شده توسط “هوشمندان” صفویه سنی بود تا ایرانیان را از همسایگان سنی شان تمیز دهد. در واقع پروژه “ملت سازی” که گیدننزحکومت-ملت Nation- State، به عنوان یک پروسه اروپای معرفی می کند، ایرانیان قرنها بود که از این پروسه ابدا و از آن بهرمند هم شده بودند. با این سیاسیت فرهنگی، “هوشمندان” صفویه سنی، دین “ملی” خود، “شیعه” را جدا از دین “خلیفه مسلمین” ساختند، تا پروژه “ملیگرایانِ” آنان برای ادامه حکومتشان، تکمیل شود.
شوربختمانه فرزند ناخلف این پروژه، ملایانی بودند که با افسرده کردن و بردن صدای ناله و شیون مردم به آسمان، جایگاه اجتماعی سیاسی برای خود بوجود آوردند. این طبقه جدید مفتخور و گدا صفت، در دوران قاجار توانستند پایگاه اجتماعی ریشه داری را برای خود فراهم سازند. از همانجا بود که حیات خود را در تضاد با فرهنگ ایرانیان و انسان محوران یافتند و کمر به نابودی آنها بستند.
از آن زمان تا کنون، ملایان تلاششان بصورت سیتماتیک و سازمان یافته و از همه ناخشنودتر، منسجمترو با نفوذ روز افزون در حاکمیت و در جامعه، فرهنگ سیاسی-اجتماعی شان را که تقلید و تطبیق بود، پیش ببرند.
کوتاه کنم، کار و نفوذ ملایان بجائی رسید که دگراندیشان و فرهنگ دوستان، همچون کسروی که عاشق و شکوفا کننده فرهنگ ایرانیان بود را در خانه دادگستری ترور کردند و آزادانه و بیشرمانه فریاد هم زدند که کشتند. البته کسروی ها تنها قربانی این جماعت ضد فرهنگ و ضدانسانیت نبودند، بسیاری قربانی این قشر واپسگرا، خرافه پرور و جاهل شدند.
در طول 1400 سال، چندین بار، ماه محرم و رمضان همزمان با نوروز شد و ملایان با توسل به سیستمهای تبلیغاتی واجتماعی که داشتند، در گوشمردم خواندند که؛ “محرم آمد و عیدم عزا شد”. ولی مردم باز نوروز را با هر ترفند و هنری که بود در قبال این “عزاداران” و “غم پروران” برگزارو بزرگ داشتند. نه اینکه “محرمشان” توانست “عیدمان” را عزا کند، بلکه این “عیدمان” بود که “سینه زنی” آنها را به جشن چائی و شیرینی خوری و سفرههای ” نذریشان” را تبدیل به خنده بازار کرد.
مستبدان دینی و دشمنان ایرانیان، هیچگاه نتوانستند نوروز را به فراموشی همیشگی بسپارند. عظمت و زیبائی این قله مرتفع فرهنگی چنان است که برفهای جهل پروران و گرد و غبار توهم اندیشان ضد ایرانی، نتوانست در هیچ زمانی آن را بصورت کامل بپوشاند. این واقعیت، استوار شده بر 3000 سال تجربه تاریخی ایرانیان از شادکامیها و شوربختیهائی است که به دست آورده اند.
تنها تحقیرهای فاتحان نبود که ایرانیان را در هم کوبید، قحطی بزرگ، زلزلههای مرگبار، سیلها و بیماری های مسری کشنده که قربانیان بسیاری گرفتند، نیز بودند. مصیبتهای بسیاری بودند که دلهای ما ایرانیان را خون کنند. اما همیشه ایرانیان با اتکاء به فرهنگ و تجربه های تلخ و شیرن شان، فردای بهتری را برای خود به ارمغان آوردند.
در طول این 41 سال، شرایط دردناکی بوده که مردم را در اندوه بسیار فرو برده. جنگ عراق علیه ایران، که نوروز مان در دل نگرانی های بسیار برای جان فرزندان شجاع و خاک میهن مان غم آلود شده بود. مصیبت زلزله طبس و نابودی بم، این پایتخت کهن شهرهای گِلی جهان با تاریخ هزاران سالهاش را چگون میتوان فراموش کرد.
در این روزهایی که ویروس کرونا با گستراندن سایه مرگ برکشورمان، ادامه زندگی و آینده را تاریک کرده است، چه چیزی میتواند زندگی و امید به آینده را در دلهای مردم پذیرا کند؟ در این روزها که بی لیاقتی حاکمان بر کشور، نقش مستقم و اسفباری در شیوع گسترده این ویروس را داشته، چه چیزی میتواند امید به زندگی و خارج شدن از این تاریکی را در دلهای مردم به روشنی و کمک به یکدیگر تبدیل نماید؟
در چنین شرایطی است که پیوندهای انسانی و ملی مان عامل اصلی نجات و امید به آینده بهتر را در دل مردم روشن و تقویت میکند. شکی ندارم که با وجود این مصیبت کرونا، باز مردم، نوروز را بزرگ خواهند داشت. ولی به گونه ی که سزاوار و درخور شرایط کنونی است.
تمام این مصیبتها، نمیتواند امید و اراده ملت جهت نجات از این شرایط خفت بار را تضعیف کند، اگر فرهنگ و پیوندهای انسانی و ملی ما تقویت و پایدار بشود.
هنر و توانائی مردم ایران در گُذار از دردها، تحقیرها، مصیبتها، بیماریها و دیدن آینده بهتر، هنر و توانائی نیست که یک شبه ملتی بدست آورده باشد. این هنر و توانائی امید به آینده “بهتر” ساختن، توسط فرهنگ ایرانیان بوجود آمده که یکی از بارزترین شاخصهای آن «نوروز» است.
نوروز توانسته است خود را با بهاران پیوند جاودانه زند و با مفهوم زنده شدنِ “دوباره” از پس یخبندان زمستان سخت و خاکستر تنههای سوخته شده، امید به آبادانی و زندگی را زنده کند. نوروز است که در سلولهای ذهنی جمعی مان، توان برخاستن از خاکستر تحقیرها، دردها و بیماریها را نهادینه کرده است.
نوروز را بنا به دلایل آورده شده، باید بزرگ داشت، به گونه ی که درخور یکی از بزرگترین سمبلهای فرهنگ مان است. چرا که نوروز و ایران، همزادهایی هستند که یکی بداون دیگری وجود نخواهد داشت.
با مهر
24 اسفند 1398
تلگرام: https://t.me/akbar_karimian
1- برای مطالعه در این مورد، پیشنهاد میکنم به رساله ی که در این خصوص نوشته ام مراجع شود. https://akbarkarimian.uk/%d8%aa%d8%a7%d8%ab%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%aa-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af%db%8c%d8%8c-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c%d8%8c-%d8%a7%d8%b1/