در طول چهار دهه گذشته، استراتژی که جمهوری اسلامی بخوبی توانسته بود استادانه از آن استفاده کند، بحران سازی و عبور از آن توسط بحران دیگر بود.
از بدو تاسیس جمهوری اسلامی، رهبران آن در یک بازی نابرابر، ملت ایران را با بحرانهای خود ساخته، همچون بازی شطرنج، آچمز(1) کرده و به بقای ننگینش ادامه داده است.
مبارزه با “طاغوت” و شروع اعدامهای فلهی برای تثبیت رژیم تازه تاسیس شده توسط قاتل بزرگ آیت الله خلخالی، بحرانی بود برای نا چیز شماردن دستاوردهای صنعتی، اجتماعی و اقتصادی نظام پیشین و امید واهی بخشیدن به ناتوانایی اقتصادی و برنامههای خرافه پرور جمهوری اسلامی.
اشغال سفارت آمریکا، بحران دیگری بود که با نقض عرف و قوانین بین المللی راه را برای حذف نیروهای لیبرال باز کرد. از طریق ایجاد این بحران رژیم توانست پایگاههای اجتماعی-سیاسی جدیدی تحت عنوان مبارزه با “استکبار جهانی” بدست آورد. از شعار “مرگ بر آمریکا و اسراییل” سردادن نه فرا تر رفت و نه کوتاه آمد! توسط همین بحران بود که خمینی توانست مردم را بتصور مبارزه با دشمن جهانی به سرکردگی” آمریکا و اسرائیل” وادار به قربانی کردن آزادیهای اجتماعی و سیاسی شان کند.
بحران جنگ که با سودای صدور انقلاب شروع شد و با ادامه آن رژیم توانست “انقلابیونی” را بوجود بیاورد که جز کشتن و کشته شدن درک دیگری از زندگی نداشتند. رژیم از جانبازان، “رزمندگان” و خانواده کشته شدگان برای خود بدنه اجتماعی ساخت و به واسطه آن قادر شد سرکوبها و اعدامهای دهه 60 را امکان پذیر سازد. توسط همین بحران جنگ بود که رژیم توانست پایههای نظام ضدانسانی و ضدملی اش را مستحکم تر کند.
با ایجاد بحران ساختگی درونی، اپوزیسیون تقلبی تحت نام “اصلاح طلبان” که در واقع استمرار طلبان نظام بودند را بوجود آورد. با این اپوزیسیون تقلبی بود که ملت را در تله “انتخاب بین بد و بدتر” برای دههها گرفتار کرده و مخالفان خود را در مبارزه فرسایشی تضعیف کرد.
در بحران هستهای، رژیم تا مرز جنگ پیش رفت، سپس با یک نرمش “قهرمانانه” توانست اپوزیسیون را در بازی طراحی شده خطر جنگ، آچمز کند. این بحران ساختگی نظام که هزینه بسیار سر سام آوری بر ملت ایران تحمیل کرد، موجب شد که نظام مدتها برای ادامه حیاتش با مشکل کمتری روبر شود.
با تمام این ترفندها، ملت بزرگ ایران با شجاعت و استقامتی بینظیری توانست قیامهای شکوهمند، 88، 96 و 98 را بوجود آورد که هر کدام از آنها، نظام را به لرزه در آورد و زمینههای انقلاب اجتماعی و سیاسی را در کشوربوجود آورد.
قیام 96 توانست پرده تزویر استمرار طلبان را کنار زده و جایگاه واقعی آنان، که در کنار اصولگرایان مشغول جنایت و نابودی سرمایه های انسانی و ملی کشور بودند را، نمایان سازد. دستآورد همین قیام بود که استراتژی غالب “انتخاب بین بد و بدتر” را از بین برد. در این تحول مهم و سرنوشت ساز بود که ملت از انسداد سیاسی خارج شد و تواتست “اپوزیسیون کنشگر” را از “اپوزیسیون قلابی” تا حد زیادی تشخیص دهد.
با تغییر رئیس جمهور امریکا و تبیین سیاست “آمریکا نخست”، توسط ترامپ، موازنه سیاسی بین الملی بین آمریکا و کشورهای قدرتمند جهانی تغییر کرد. حاصل این تغییر استراتژیکی آمریکا، تحمیل شدیدترین تحریمهای اقتصادی به رژیم ملایان شد که نتیجه آن، بوجود آمدن تغییرشرایط بنفع مردم ایران در مبارزه با استبداد حاکم شد.
اینبار ترامپ بود که با ایجاد بحران، جمهموری اسلامی را آچمز کرده و تحریمهای شدید اقتصادی او، قدرت مالی و توانائیهای میدانی و منطقهای جمهوری اسلامی را بشدت کاهش داد. بگونهای که همگان به توخالی بودن طبل توهمات نظام پی بردند.
قیام 98، قیامی بود کوبنده. نظام با خشنترین نوع سرکوبها رو آورد و هزاران تن از مردم شجاع ایران را توسط نیروهای ویژه و دیگر مزدوران حکومتی کشت تا مردم نتوانند رهبران میدانیشان را پیدا کنند. رژیم جمهوری اسلامی توسط همین خشونت بیسابقه بود که به ملت ایران اعلام جنگ داد.
برای کنترل شرایط و پایان تحریمها، رهبران جمهوری اسلامی دست به صدور “فشار” به خارج از کشور زده و طرح بحران جنگهای محدود توسط شبه نظامیان وابسته به نظام، در کشورهای همسایه را پی ریختند. قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، واحد خارج از کشور سپاه، « مجری این طرح بحران “ساز” در عراق، سوریه، یمن و افغانستان » شده بود. در اولین مرحله این طرح بحران ساز، حملهی به پایگاه نظامی امریکا در عراق بود که یکی از پیمانکاران امریکائی کشته شد.
آمریکا با انتخاب گزینه “انتقام” علیه جمهوری اسلامی، جدیترین بحران سیاسی، اقتصادی را به جمهوری اسلامی تحمیل کرد که تا این زمان بیسابقه بوده است.
قاسم سلیمانی توسط آمریکا ترور میشود و رژیم برای فرار ازعواقب موشک پراکنیش، مجبور به تولید بحران دیگری میشود که همان مورد هدف قرار دادن هواپیمای اوکراینی است. این جنایت آشکار، در جهت تعدیل فشار درونی نظام طراحی شده بود که رژیم را از متلاشی شدن نجات دهد. اما بدلیل دست پاچگی مجریان این جنایت، نظام گرفتار دام خود ساخته شد و چنان درمانده شد که ماشین دروغ و پروپاگاندای آن برای مدتی فلج شده بود.
نیروهای نظام بدلیل وحشت فروپاشی، بدنبال تبری خود بوده و از هر روزنهای برای رها کردن خویش از عواقب آنچه که در انتظارش است، استفاده میکند. نظام که راهی جز سرکوب بیشتر پیش رو ندارد، دیگر تحمل بدنه “نق زنش” را نداشته و بدلیل بی اعتمادی نسبت به آنان، مجبور به تصفیه میگردد.
طرح پاک سازی بدنه و جایگزین کردن تمامی روئسا و مدیران دستگاه های اداری و اجرایی رژیم با مقربان ویژه رهبری، موجب حذف گسترده “نق زنان نظام” توسط شورای نگهبان شد. همین گستردگی و لجام گسیختگی رهبر در تحمیل خواستهها و رفتار مستبدانه نسبت به بدنه نظام، موجب ریزش در نظام شد. از سوی دیگر رفتار تحقیر آمیز رهبران نظام با مردم موجب تقویت و شکل گیری “جنبش تحریم انتخابات” که متشکل از طیفهای گسترده جامعه بود، شد.
گستردگی جنبش تحریم انتخابات، ابتذال و حقارت نظام را چنان نمایان کرد که انکار شکست فاحش سیاستهای سرکوبگرانه خامنهای و دیگر رهبران نظام توسط مردم مبارز، امکان ناپذیر شد.
در این میان، آنچه موجب تعجب همگان شده بود، سیاست درهای باز رهبران جمهوری اسلامی برای ورود شهروندان چینی و سفر ایرانیان به چین بود. آن هم در شرایطی که اپیدمی ویروس کرونا، روابط اجتماعی و اقتصادی چین را تحت فشار بیسابقه قرار داده بود.
در همان ابتدای دریافت خبر رفت و آمد ایرانیان و چینیان به ایران و چین، این سوال که ، “آیا رهبران جمهوری اسلامی از خطرات شیوع بیماری کرونا آگاهند؟” در ذهن بسیاری بوجود آمده بود. حتا کسانی که تخصصی درعلم پزشکی نداشتند، به جدی بودن خطر شیوع بیماری مرگبار کرونا واقف بودند. قطعا در جمهوری اسلامی میباید کسانی باشند که این خطر را به رهبران نظام گوش زد کرده باشند، پس چرا جمهوری اسلامی سیاست درهای باز را اتخاذ کرده بود؟
سه احتمال را میتوان بیان کرد؛
الف) بوجود آوردن بحران شیوع بیماری مرگ آور کرونا جهت انحراف افکار عمومی از شکست انتصابات دوم اسفند98
ب) بوجود آوردن بحران شیوع بیماری مرگ آور کرونا برای پوشش سرکوب گسترده نیروهای تحولخواه و انقلابی در آینده نزدیک، که این احتمال بسیار واقعیتراست.
ت) ترکیبی از دو احتمال اول و دوم که تاکید بر بیکفایتی و حماقتهای رهبران جمهوری اسلامی، دارد.
این احتمالات وقتی بیشتر امکان پذیر میشود که با وضعیت و شرایطی که جمهوری اسلامی به آنها رسیده است توجه بیشتری شود. در حال حاضر دستگاه تبلیغاتی رژیم بر آن است تا خطر ابتلا به بیماری کرونا را دلیل اصلی عدم مشارکت گسترده مردم در انتصابات دوم اسفند نشان دهد.
توجیهاتی از این قبیل، قادر به پوشاندن حقیقت آشکار عدم مشارکت مردم در”انتخابات مجلس فرمایشی” نخواهند بود.
دلیل مسلم عدم مشارکت مردم در انتخابات، بن بستهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که از بیکفایتیها و خیانتهای آشکار رهبران نظام ناشی شده است. در واقع جمهوری اسلامی در برابر شرایط بحرانی که در کشور بوجود آورده، دچار انسداد سیاسی شده و جز سرکوب بیرحمانه راهکار دیگری پیش رو ندارد.
دو عامل اساسی در بوجود آمدن انسداد سیاسی در جمهوری اسلامی را میتوان چنین بیان کرد؛
الف) ناتوانی در تغییر سیاست صدور انقلاب و تسلط بر منطقهی خاورمیانه، این همان سیاست همیشگی جمهوری اسلامی از بدو تاسیس تاکنون است.
ب) عامل دیگر انسداد سیاسی جمهوری اسلامی شرایطی است که آمریکائیان تحت نام “تغییر رفتار نظام” به جمهوری اسلامی تحمیل کرده اند.
خامنهای سعی کرد که با ایجاد خطر به آتش کشیده شدن منطقه، ترامپ را بگونهای به قبول شرایط نظام آماده کند.
از سوی دیگر، FATF سیستم بانکی جمهوری اسلامی را در لیست سیاه کشورهای حامی تروریست قرار داد. از قرار گرفتن جمهوری اسلامی در لیست سیاه FATF, میتوان نتیجه گرفت که یک طرف این بحران عظیم، آمریکائیان، مصمم به “تغییر رفتار جمهوری اسلامی” است.
جمهوری اسلامی برای خروج از این بحران عظیم، گزینههای چندانی در اختیار ندارد، یا تسلیم شرط و شروط امریکا باید بشود یا با تصفیه گسترده در بین نیروهایش و سرکوب وحشیانه مردم معترض دست بزند. در هر صورت نظام باید از بحران سیاسی عظیمی که حیاتش را بصورت جدی بخطر انداخته است، خارج شود.
در چنین شرایطی است که ویروس کرونا راهکار زیرکانهی خواهد بود تا رژیم خود را از مخمصه بزرگی که در ان گرفتار شده آزاد سازد. جمهوری اسلامی هر گزینهی را برای رها سازی خود انتخاب کند، بحران شیوع بیماری مرگبار کرونا، میتواند شرایط عبور از آن بحران پیشین را آسانتر کند.
تصور رهبران جمهوری اسلامی با به خطر انداختن جان مردم توسط بیماری کرونا، ایجاد بحرانی است که اولویتهای زندگی اجتماعی – سیاسی مردم را تغییر دهد. هدف از ایجاد این بحران، تحمیل شرایطی است که در آن بین مردن توسط بیماری کرونا یا تسلیم “سیاستهای مستبدانه رژیم شدن” مردم را مجبور به انتخاب کند. به این امید که مردم برای ادامه زندگی خفتبار تحت حکومت استبداد دینی تن دهند.
درک همین شرایط و احتمالات، این امکان را به ما میدهد که بتوانیم نیروهای برانداز ملی را در جهت آگاهی رسانی و سامان دهی برای مقابل با ترفندهای جدید جمهوری اسلامی آماده کنیم و از این بستر آگاهی، قیام ملی را برای سرنگونی نظام ضدانسانی و ضدملی جمهوری اسلامی فراهم سازیم.
نظام با شکستهای پیاپی و موج قیامهای پیوسته، به مانند افعی که شروع به خوردن دمش کرده، در حال بلعیدن بدنه و یاران دیروزش است. فروپاشی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نظام سالهاست که اتفاق افتاده، اما شتاب این فروپاشیها در این چند هفته گذشته سرعت و شتاب بسیاری بخود گرفته است.
در چنین زمانی، آمادگی نیروهای برانداز برای تشکیل کنگره ملی و دولت در تبعید برای نجات ایران بصورت جدی مطرح و بصورت یک ضرورت ملی درآمده است.
پایند و سر بلند باد ایران و ایرانی
اکبر کریمیان
3/12/1398
1- در بازی شطرنج به معنی کیش بسته است که اگر مهری را تکان دهید شاه کیش میشود. در واقع قدرت بازی طرف مقابل را سلب کردن است.
اجتماعی